سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۴:۲۶
توسعه سبک چینی

آیا چین واقعاً کشوری توسعه‌یابنده و در عین حال، فاقد دیوان‌سالاری وبری است؟ بسیاری از تحلیل‌گران دولت‌های محلی، چین را به دلیل رشد بالا و پیشتازانه ستایش کرده‌اند، ولی دیگرانی هم هستند که همین دولت‌ها را به دلایلی متضاد از قبیل نادانی و فساد تقبیح کرده‌اند. چه کسی درست می‌گوید و چه کسی اشتباه می‌کند؟

به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) رضا دستجردی: «چین چگونه از تله فقر گریخت» به قلم یوئن یوئن انگ و ترجمه محمدسعید نوری نائینی، اثری در باب چین نوین است که به اقتصاد این کشور پس از روی کار آمدن دنگ شیائو پینگ، رفیق مغضوب مائو می‌پردازد. به باور مولف، درسی دردناک که که دنگ و هم‌رزمانش آموخته بودند این بود که تمرکز قدرت در دستان خودکامه، به سوءاستفاده و نتایج ویران‌گر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خواهد انجامید. یوئن انگ می‌نویسد: «آنها می‌دانستند که باید ایدئولوژی جزمی را کنار بگذارند و حقیقت را در واقعیت موجود بجویند». با توجه به اهمیت بی‌چون‌وچرای سرمایه انسانی در امر پیشرفت و توسعه، پینگ روش مائوئیستی در ارزشیابی سرمایه انسانی را که بر رادیکالیسم ایدئولوژیک جزمی استوار بود، مردود اعلام کرد و روشی نوین بر پایه معیارهای اقتصادی نتیجه‌محور به ویژه در استخدام مدیران ارشد اتخاذ نمود که نتیجه عملی آن را در چین معاصر شاهد و ناظریم.

بیشتر کسانی که رشد اقتصادی چین را بررسی کرده‌اند، در بیان چگونگی رسیدن چین به این دستاوردهای قابل توجه دچار سردرگمی شده‌اند. معدود کشورهایی هستند که همانند چین، توجه جهان را به خود جلب کرده باشند، چرا که موفقیت‌های این کشور، تعادل ژئوپلتیکی قدرت را در جهان دگرگون ساخته، سلطه تاریخی غرب را به چالش کشیده است. از دیدگاه نظری نیز، باورهای موجود در مقایسه اقتصادهای بازارمحور و برنامه‌محور را دچار تردید کرده است.

دیدگاه مثبت در این باره مبتنی است بر اینکه چین در کمینه‌ترین وجه، صدها میلیون نفر را از فقر نجات داده و از نظر اقتصادی و نظامی نیز گام‌های بسیار بلند و کم‌سابقه‌ای برداشته است. ادعای گروه مخالف هم این است که چین نه تنها نظم موجود بین‌المللی و سنت‌های دموکراتیک غربی را به چالش کشیده، بلکه از دیدگاه اجتماعی نیز آزادی‌های فردی و سیاسی را به حد قابل توجهی فرو کاسته است. اینکه چرا برداشت‌های متفاوت و معمولاً اشتباهی درباره چین وجود دارد، از یک سو، به علت اختلاف نظر متخصصان به این دلیل است که در داوری‌ها، از معیارهای سنجش متفاوتی استفاده شده است و از سوی دیگر، به این علت که درک درست واقعیت‌ها در کشوری به بزرگی چین با تفاوت‌های زیاد محلی از نظر منابع طبیعی و انسانی و پیشرفت‌های اقتصادی کار آسانی نیست.

یوئن یوئن انگ، در مقدمه خود می‌نویسد: «در ابتدا قصدم این بود که با نوشتن کتابی، به شرح این موضوع بپردازم که چرا چین حتی اگر صاحب دیوان‌سالاری مورد نظر وبر که لازمه رشد است، نیز نبود، می‌توانست کشوری توسعه‌یابنده باشد. شاید این سوال خوبی بود یا دست کم من چنین می‌پنداشتم، ولی به زودی متوجه شدم که این سوال از اساس اشتباه است». مولف در ادامه، به تبیین چرایی این ذهنیت پرداخته، پرسش‎هایی این‌چنین را مطرح می‌کند: «نخست آنکه، آیا دیوان‌سالاری وبری واقعاً یکی از پیش‌نیازهای توسعه اقتصادی است؟ اگر نهادهای خوب از نظر دیوان‌سالاری وبری برای موفقیت بازار ضرورت دارد، این پیش‌نیازها از کجا می‌آید؟ آیا وجود خود آنها به وجود سطح معینی از رشد اقتصادی وابسته نیست؟»

یون یوئن انگ در تبیین نظرگاه دوم خود، این پرسش را مطرح می‌سازد: «آیا چین واقعاً کشوری توسعه‌یابنده و در عین حال، فاقد دیوان‌سالاری وبری است؟ بسیاری از تحلیل‌گران دولت‌های محلی، چین را به دلیل رشد بالا و پیشتازانه ستایش کرده‌اند، ولی دیگرانی هم هستند که همین دولت‌ها را به دلایلی متضاد از قبیل نادانی و فساد تقبیح کرده‌اند. چه کسی درست می‌گوید و چه کسی اشتباه می‌کند؟ در واقع، بنا به اینکه در چه زمانی، و به کجای چین نگاه کنید، انواع اقتصادهای سیاسی از توسعه‌مدار تا انگلی، از وبری تا پدرسالاری و از مدرن تا عقب‌مانده را خواهید دید».

مولف بر آن است که هنگامی که بتوان چیزی را ثابت نگه داشت، تفکرات و ابزارهای تحلیلی سنتی خوب کار می‌کنند. به باور یوئن یوئن انگ، روشن است که حکمرانی و نهادها عمیقاً تحت نفوذ سطح توسعه اقتصادی‌اند. ممکن است از روش‌های آماری برای جداسازی تأثیرات نهادی بر اقتصاد استفاده کرد، ولی این فنون، این واقعیت را که دو متغیر به طور ذاتی وابستگی متقابل دارند حل و فصل نمی‌کند. علاوه بر این، اگر هم علت و هم نتیجه، اهدافی متحرک باشند و در طی زمان دچار تغییر شوند، چه باید کرد؟

به باور نویسنده کتاب «چین چگونه از تله فقر گریخت»، تحلیلگران ممکن است با دنبال کردن معکوس تأثیرات علی، به پاره‌ای از علت‌های اساسی احتمالاً ثابت، از قبیل جغرافیا یا تکانه‌هایی که در گذشته، رخ داده است دست یابند. ولی اگر جغرافیا و تاریخ عوامل اصلی شکل‌گیری رویدادهای کنونی باشند، می‌توان چنین نتیجه گرفت که موفقیت و شکست در گرو سرنوشت است، یا اگر کشوری از جغرافیای مناسب برخوردار نیست یا میراثی تاریخی ندارد، سرنوشتی شوم خواهد داشت. از سوی دیگر، چگونه می‌توان موفقیت کشورهایی را توجیه کرد که برخوردار از جغرافیا و سابقه تاریخی مطلوب نبوده‌اند؟

مولف نهایتاً بدین پرسش می‌رسد که آیا نباید دنیا را به گونه‌ای دیگر مطالعه کرد؟ حقیقت توسعه اقتصاد سیاسی در حرکت بودن تقریباً همه چیز است. آیا می‌توان این حقیقت را بدون آنکه سعی کنیم چیزها را ثابت نگاه داریم بشناسیم؟ بر این اساس است که یوئن یوئن انگ، تمام سوال‌های اصلی خود را کنار گذاشته، و با پرسشی نوین آغاز می‌کند: «عملاً توسعه چگونه حاصل می‌شود؟ اگر واقعیت را آنچنان که هست بپذیریم و فقط قسمت‌های در حال حرکت را از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر دنبال کنیم چه چیزی به دست خواهیم آورد؟»

«چین چگونه از تله فقر گریخت» اثر استاد علوم سیاسی دانشگاه جان‌هاپکینز، در ۲۲۹ صفحه به همت نشر نی منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها