سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) الهام عبادتی: طی ۳۰ سال گذشته، یکی از تأثیرگذارترین جامعهشناسان مارکسیست جهان در آپارتمانی در اوکلند زندگی میکرد؛ مایکل بوراووی، رئیس اسبق انجمن بینالمللی جامعهشناسی (ISA) و استاد بازنشسته دانشگاه برکلی.
بوراووی دوشنبه ۱۵ بهمنماه در تصادفی در اوکلند در ۷۸ سالگی کشته شد. او فارغالتحصیل لیسانس ریاضیات از دانشگاه کمبریج در سال ۱۹۶۸، فوقلیسانس جامعهشناسی از دانشگاه زامبیا در سال ۱۹۷۲ و دکترای جامعهشناسی از دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۷۶ بود.
او ۱۲ کتاب در حوزه تخصصی خود تألیف کرد و به سبب همین فعالیتها تأثیری اساسی در جامعه شناسی داشته است. یکی از زمینههای اصلی فعالیت او در چارچوب نظریه اجتماعی مارکسیستی بود. بوراووی که زیر نظر جامعه شناس بانفوذ ویلیام جولیوس ویلسون تحصیل کرده، بیشتر به خاطر کتاب مهم خود در سال ۱۹۷۹ یعنی «رضایت تولید: تغییرات در فرآیند کار تحت سرمایهداری انحصاری» شناخته شده که به چندین زبان ترجمه شده است.
اما در ۲۰ سال گذشته، بوراووی شروع به دفاع از آنچه «جامعهشناسی عمومی» مینامید، کرد. این جامعهشناسی متمایز از «جامعهشناسی سیاست» است که عمدتاً خطاب به سیاستگذاران بوده است. جامعه شناسی عمومی به دنبال این است که این رشته را با مخاطبان وسیع تری وارد گفتگو کند و با مخاطبان عام درباره موضوعاتی مانند سیاست عمومی، فعالیت سیاسی و جنبشهای اجتماعی تعامل کند.
در ایران دو کتاب با محوریت بررسی ایده جامعه شناسی عمومی بوراووی تحت عنوان «جامعهشناسی مردممدار: جامعهشناسی در قرن بیست و یکم» به ترجمه بهرنگ صدیقی و «جامعهشناسی مردممدار در کارزار عمل (مجموعه مقالات)» به ترجمه بهرنگ صدیقی و روحالله گلمرادی منتشر شده است.
بوراووی طی سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۴ تعامل بسیار خوبی با انجمن جامعهشناسی ایران داشت و خرداد ۱۳۹۰ برای دومین به دعوت برخی از جامعهشناسان ایرانی به ایران سفر کرد. تعامل جامعهشناسان ایرانی با بوراووی طی آن سالها و سالهای بعد، باب گفتوگو درباره امکان جامعهشناسی مردممدار یا عمومی را در ایران باز کرد به گونهای که جامعهشناسانی مانند مرحوم محمد امین قانعی راد بارها درباره آن سخن گفتند و نوشتند.
اما جامعهشناسی مردممدار چه میگوید؟
ماهیت استدلال بوراووی این است که چهار نوع جامعهشناسی وجود دارد: جامعهشناسی حرفهای، جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی عمومی، و جامعهشناسی انتقادی. او معتقد است جامعهشناسی یا شناخت جامعه صرفاً از موضع آکادمی بهتنهایی به شیوه عینی ممکن نیست و نیاز به اتخاذ مواضع سه گانه دیگری هم دارد یعنی در کنار نگاه آکادمیک سه نگاه دیگر هم حضور دارد؛ نگاه دولت که در پی اداره جامعه است، نگاه عمومی یا مردم که خودشان در جامعه حضور دارند، و نگاه روشنفکران که درباره ارزشهای جامعه و چشماندازهای آینده جامعه بر مبنای جامعهشناسی انتقادی میاندیشند. بنابراین اگر جامعهشناسی بخواهد به درکی عینیتر و واقعیتر نسبت به مسایل جامعه پیدا کند باید علاوه بر نگاه آکادمیک خود، با نگاههای دیگر جامعهشناسی در تعامل باشد و جامعهشناسی مردممدار از نگاه بوراووی، بهطور خاص، این تعامل با مردم را مطرح میکند.
همچنین بوراووی معتقد است اگر جامعهشناسی مردممدار ارتباط خودش را با آکادمی از دست بدهد و از درون این مربع چهارضلعی خارج شود ممکن است، به یک نوع عوام فریبی دچار شود. از نظر بوراووی، جامعهشناسی مردم مدار باید با دیگر انواع جامعهشناسی تعامل داشته باشد. بهویژه با جامعهشناسی آکادمیک. در غیر این صورت، هرکدام از آن چهار رویکرد جامعهشناسی در معرض چهار آسیب قرار میگیرند. این آسیبها برای این چهار نوع جامعهشناسی چیست؟
اگر جامعهشناسی حرفهای از تعامل با سه جامعهشناسی دیگر دور شود، نسبت به جامعه خود دچار نگاه خودارجاع میشود و وقتی میخواهد درباره علت تحلیلهایش توضیح دهد تنها به دادهها و تئوریها اتکا میکند بنابراین جامعهشناسی حرفهای در معرض این خطر قرار دارد که یک پدیدهخود ارجاع شود و خارج از خودش هیچ مرجعی دیگری را برای ارزیابی اش به رسمیت نشناسد.
جامعهشناسی سیاستی هم با توجهی که نسبت به دولت و سیاستگذاران دارد ممکن است به این بلا دچار شود که خود بوروکراسی مساله و راه حل را با هم تعریف کند. در این میان جامعه شناس، به تعبیر بوراووی، به نوکرمآبی دچار میشود یعنی جامعهشناسان در درون سیستم های سیاستی حضور دارند ولی صرفاً در خدمت آن قرار دارند. همین مشکل ممکن است برای جامعهشناس مردممدار هم ایجاد شود موقعی که تحت تأثیر توده است یا صرفاً میخواهد نگاه توده یا مردم را منعکس کند، بدون اینکه رابطهای دوجانبه با آنها برقرار کند و بدون اینکه هدفش یاد دادن هم باشد.
جامعهشناسی انتقادی هم ممکن است بر اثر نوعی بنیادگرایی از نوع فکری، دچار جزمگرایی شود بدین معنی که بر اثر یک نوع بنیادگرایی فکری بر سر یک اصولی بایستد و اصلاً از آن اصول تخطی نکند.
با نگاهی به این آسیبها، میتوان گفت که در جامعهشناسی مطلوب بوراووی، جامعه در تمایز با نیروهای سرکوبگر در بازار و دولت، استقلال و اصالت پیدا میکند و بوراووی نیز یکی از اهداف آشکار خود از طرح «جامعهشناسی مردممدار» را اعتباربخشی دوباره به مفهوم دموکراسی میداند؛ زیرا از نظر او با ناکارآمدی دموکراسی در جوامع دموکراتیک گویی لازم است جامعهشناسان از روندهای تخصصی موجود که «مردم» را در قالب طبقات، اقشار و شئون متفاوت بازنمایی میکند و بدینترتیب چیزی بهنام اراده عمومی در موازنه پیچیده مناسبات میان این تقسیمبندیها کمرنگ میشد، بگذرند و بار دیگر با هدف تغییر جهان که کلاسیکهای جامعهشناسی به دنبالش بودند، آشتی کنند، نه اینکه صرفاً در پی توصیف و حفظ وضع موجود باشند.
دیدگاه بوراووی اما منتقدانی چون جاناتان ترنر دارد که بر این موضوع تأکید دارند که آنچه بوراووی پیشنهاد میکند روی کاغذ خوب به نظر میرسد، اما اگر از نظر جامعهشناختی تحلیل شود، خلاءهایی دارد چراکه جامعه شناسی باید خود را دوباره به معرفت شناسی علم متعهد کند و باید نشان دهد که دانش جامعهشناسی مفید است.
ترنر تاکید میکند، وورد جامعهشناس به حوزه عمومی با تکان دادن پرچم اخلاقی ممکن است توجه خاصی را به خود جلب کند اما این لحظهای کوتاه است و اعتبار بلندمدت جامعهشناسی را از بین میبرد. پس ما باید متعهد به جامعهشناسی باشیم که تأثیرگذار باشد. او اذعان میکند جامعه شناسی باید به رشتهای از «سرهای سخنگو» تبدیل شود؛ مجموعهای محترم از دانش که همه بخشهای جامعه آن را مفید میدانند. این در حالی است که استراتژی بوراووی به ناچار تمایلات ایدئولوژیک ما را در معرض دید عموم قرار خواهد داد، نتیجه ای که برای آن فاجعه خواهد بود.
نظر شما