به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مسعود آزادبخت در این شعر آورده است:
وقتی که بابا سنگها را به دوش میکشید
درون خانه حتماً کسی ناله خاموش میکشید
اول مهر جای بابا نقطهچین باشد و خالی
معلم برای هر نقطه به جای نان آغوش میکشید
درون شعر افتادهام و جای دگر نیست مرا
صدای درد از تونلهای طبس خروش میکشید
مثل آن کودک که درس انشایش بیست بود
برای تکلیف انشای خود پدری کفنپوش میکشید
همیشه از فراق، گلایه داشتم ولی این بار
آیا کسی برای کودک فراق را به دوش میکشید؟
نظر شما