سه‌شنبه ۱۹ دی ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۸
نگری اصول مقدس چپ را بی‌پروا به پرسش می‌کشد/ ژیژک با کاریکاتوری از نگری مقابله می‌کند

اگر برای نگری هم اتفاق فاجعه‌باری نمی‌افتد و به نقد بسنده می‌شود صرفاً بخاطر این است که دیگر چیزی مثل اتفاقی که در دادگاه‌های استالینی رخ می‌داد امکان‌پذیر نیست وگرنه میزان نابهنجاری نگری چنان زیاد است که هنوز هم می‌بینید منتقدانی مثل ژیژک سعی می‌کنند با دفرمه کردن آرای نگری و ساختن کاریکاتوری از آن‌ها به مقابله با او بروند.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدمحسن راحمی: بخش سوم گفت‌وگوی ما با فؤاد حبیبی به جایگاه نگری و فکر او در سنت چپ اختصاص دارد. طرحی که نگری دارد چه تنشی در اندیشه چپ ایجاد کرده و چرا فیلسوف ایتالیایی مورد طعن و کنایه واقع می‌شود؟ حبیبی با صراحت به این پرسش‌ها پاسخ داده است.


بنابر آنچه تا بدین‌جا گفتید متوجه نقش کلیدی اتونومیسم در شکل‌گیری ایده‌های بنیادی نگری شدیم. اما اگر بخواهیم دقیق‌تر نگری و اتونومیسم را در خود سنت چپ جایابی کنیم، مایلم بیش‌تر در این باره صحبت کنید که این جریان در میانۀ سنت‌ها و خوانش‌های دیگر از چپ، از فرانکفورتی‌ها تا ارتدوکس‌ها، در کجای طیف قرار می‌گیرد؟ چه چیزی اتونومیسم را تعریف می‌کند، و از چه اصول موضوعه‌ای به سمت تحلیل و مداخله در وضعیت حرکت می‌کند؟

مهم‌ترین چیزی که اتونومیسم را تعریف می‌کند این اصل اساسی است که کار بر سرمایه تقدم دارد و فعالیت کارگران است که «کنش»، آفرینش و قدرت مؤسس محسوب می‌شود و هر چه تحت عنوان سرمایه و پروژه‌های کاپیتالیستی داریم، «واکنش» به این قدرت مولد از پایین است. بعدها در آخرین کتاب مشترکی که هارت و نگری می‌نویسند، یعنی «اسمبلی»، تحت عنوان «تقدم مقاومت بر قدرت» بحثی وجود دارد که تداوم این اصل اتونومیستیِ بدیعی را نشان می‌دهد که چنان‌که گفتیم ابتدا در دهۀ ۱۹۶۰ از سوی ترونتی مطرح شد و تا ۲۰۱۷ که «اسمبلی» منتشر می‌شود، بعد از ۵۰ سال، کماکان همچون محور اندیشۀ اوتونومیستی عمل می‌کند. این محور بنیادی است که در عوض سلبیت، منفیت و نفی آنچه وجود دارد، بر این اصلِ اسپینوزایی-نیچه‌ایِ، سلبیت امر ایجابی و از آن کلیدی‌تر ایجابیت امر ایجابی، یعنی «آری‌گویی به قدرت‌های موجود در هستی» استوار است و در نتیجه همه آنچه را به عنوان قدرت برساخته و دولت کاپیتالیستی می‌شناسیم به عنوان واکنشی به این قدرت‌ها در نظر می‌گیرد.

برای مثال مفهوم امپراتوری را در نظر بگیرید. پیش کشیدن تولد چیزی با عنوان امپراتوری یکی از بحث‌های مهم هارت و نگری است که طرح اولیۀ آن در کتاب بسیار معروف «امپراتوری» ارائه می‌شود. تز جنجال‌برانگیز و اغلب دستخوش سوءفهمِ امپراتوری بر اساس این اصل استوار است که هر آنچه تحت عنوان ساختاربندی مجدد نظم مسلط تحت عنوان «امپراتوری» از آن یاد می‌کنیم، بالکل واکنشی به این قدرتی است که از پایین در حال جوشش است و در حال تولید ابتکارهای جدید است، قدرت برسازنده‌ای که نه تنها تن به سلطه نداده بلکه در دل آفرینش دائمی ثروت مشترک سعی دارد خود ابتکار عمل را بدست بگیرد. با این حساب، کل ساخت مختلط امپراتوری، در تمامی سطوح به‌اصطلاح مونارشیک، آریستوکراتیک و شبه‌دموکراتیک آن، چیزی جز سازه‌ای مرده برای استخراج ارزش و نیرو از بطن بدن عظیم، متکثر و مسطح قدرت برسازندۀ قطب اولیۀ آنتاگونیسم مورد بحث، یعنی انبوه خلق، نیست.

بنابراین مهم‌ترین وجه تمایز اتونومیسم طرح مجموعی از مفاهیمی است که از دل این تقدم‌بخشی به خود «کار زنده» و «انبوه خلق» از پایین نشئت می‌گیرد که در برابر هر نوعی از برقراری سلسله‌مراتب و بازگشت پدران می‌ایستد. در برابر هر نوعی از نفی، تعلیق یا تعویق دموکراسی در فرآیند تقویم یا تاسیس یک جمهوری آزاد. حتی اگر این تمهیدات به عنوان یک تاکتیک، و در عمل استراتژی، موقت باشد باز هم اتونومیسم هیچ نسبتی با چنین چیزی ندارد. دست‌برقضا یکی از دلایلی که نگری چه از سوی راست و چه از سوی بسیاری از چپ‌ها مورد هجمه قرار می‌گیرد این هم هست که ایده‌های محوری کارها و آثارش به‌راستی بیان نوعی از نابهنجاری وحشی است که بیرحمانه هنجارهای مسلط را به پرسش می‌گیرد.

آنطور که من متوجه شدم وقتی نگری بین سرمایه و کار، تمرکز خود را روی کار قرار می‌دهد و روی انبوه خلق تمرکز می‌کند به جای اینکه روی لایه‌های مختلف ساخت امپراتوری بخواهد متمرکز شود، این امر به صورت مستقیم از متافیزیک اسپینوزا نشئت می‌گیرد؟ یعنی به نوعی در شرح نگری از وضع موجود، از عرصۀ اقتصاد سیاسی به متافیزیک تغییر مسیر می‌دهیم؟

خیر. مسئله تغییر مسیر نیست. اسپینوزا پیش‌زمینه هستی‌شناختی و انبوهی از مفاهیمی را، البته به لطف خوانش‌های بدیعی که خود نگری نقش مهمی در تحقق آن‌ها دارد، در اختیار او قرار می‌دهد. اتفاقاً یکی از وجوه تمایز نگری با بسیاری از متفکران انتقادی معاصر مثل آلن بدیو، ژاک رانسی‌یر و اسلاوی ژیژک این است که نگری همواره نوعی از پیوند درونی با اقتصاد سیاسی را حفظ می‌کند. در بخش زیادی از پروژه مشترک نگری و هارت، از «کار دیونیسوس» تا «امپراتوری»، «انبوه خلق»، «ثروت مشترک» و «اسمبلی»، همواره شاهد این اصل متدولوژیک هستید، به این معنا که هر مفهومی از سیاست نیازمند این است که در پیوند با شرحی اقتصادی اجتماعی از کل وضعیت ارائه شود. چیزی که خود او تحت عنوان «برقراری نسبت بین ترکیب‌بندی فنی با ترکیب‌بندی سیاسی» از آن یاد می‌کند.

نگری گاهی سعی کرده خودش برخی از ایده‌های بنیادی و بدیع را در حوزۀ اقتصاد سیاسی مطرح کند و گاهی هم به تأسی و وام‌گیری از اقتصاددانانی همچون ورچه‌لونه که درباره مفاهیمی همچون کار شناختی، کار عاطفی و کار غیرمادی بحث کرده‌اند این کار را انجام می‌دهد. آنچه برای نگری در اسپینوزا مهم است این است که متافیزیک اسپینوزا نگاهِ از ریشه متفاوتی از هستی را برایش میسر می‌کند. یک فهم همزمانِ کنش‌گرانه، شادمانه و پویا که در تاریک‌ترین لحظات نیز نسبت به وضعیت، امکان‌ها و تولید رخداد گشوده است.

در جایی از کتاب «اسپینوزا و ما» تعبیر خیلی جالبی هست که این تاثیر را به نحوی شرح می‌دهد. نگری در آن‌جا می‌گوید که ما برخلاف اصلی که گرامشی درباره «بدبینی خرد و خوش‌بینی اراده» می‌گوید، اتفاقاً به «خوش‌بینی خرد و بدبینی اراده» باور داریم. یعنی باور به همین جهان همان‌طور که دلوز می‌گفت، باور به امکانِ همواره حاضر رخداد و گشودن باب زندگی و هستی اجتماعی جدید، باور به توانش‌ها و بالقوه‌گی‌هایی که هر آن می‌تواند نه‌تنها چرخشی در مسیر اتم‌ها ایجاد کند، بلکه هستی‌ای دیگر با فضازمان و قوانین هستی‌شناختی دیگری بیافریند. بنابراین باید با نهایت گشودگی و خوش‌بینی به اینها نگاه کرد، اما این نه نوعی از خوش‌بینی تام‌وتمام، بلکه فهمی گشوده است که بر مبنای حساسیت و وسواس دربارۀ کنش‌ها، نتایج و پیامدهای آن‌ها شکل می‌گیرد. همواره باید با این آگاهی و هشیاری به امکان‌ها پرداخت که ممکن است در عمل به چیزی غیر از آنچه تصور می‌کنیم تبدیل شود. یا در عمل موانع و مشکلاتی سر برآورد که سرنوشت این اقدامات و ابتکارات را به چیزی وارونه تبدیل کند. این از آن دست بحث هایی است که شاید با رجعت به بحث‌های دلوز و گتاری در «آنتی‌اودیپ»، بتوان گفت که کماکان مهم‌ترین پرسش فلسفه سیاسی است: چرا انسان‌ها با همان شور، حمیت و تهوری برای بندگی خودشان می‌جنگند که گویی برای آزادی خود می‌جنگند. شما همزمان با یک خوشبینی به سیاست میل نگاه می‌کنید، اما همواره این را در نظر دارید که چه بسا و چقدر این میل ممکن است به سبب عجین‌شدن در سیاه‌چاله‌هایی همچون فاشیسم و اقتدارگرایی به ضد خود تبدیل شود و لذا همه تلاش‌ها به بازتولید فرمِ به‌غایت وحشتناک‌تری از ضدمیل منجر شود.

این آن مسئله‌ای است که دلوز و گتاری در آنتی‌اودیپ، هزار فلات و آثار دیگرشان پی می‌گیرند، و نگری هم همواره به آن برمی‌گردد. اما تمامی این پرسش‌ها مشخصاً و آشکارا با رجعت به بحث‌های بنیادی اسپینوزا طرح و عنوان می‌شود.

اگر این خوانش نگری از اقتصاد سیاسی خوانشی وفادارانه به منابع فکری کلاسیک است، پس چرا از سوی سایر گروه‌های چپ آماج نقدهای فراوان قرار می‌گیرد؟

بدان معنای نص‌گرایانه‌ای که از این مفهوم مراد می‌شود چندان وفادارانه نیست. یعنی خود آن‌ها نیز مدعی این حرف نیستند. دلوز مشخصاً می‌گوید که خوانش من حاصل پرسش‌هایی است که من از متن می‌پرسم. وی حتی این نوع از خوانش ناوفادار را تئوریزه کرده که بهترین شیوه خوانش یک متن این است که با پرسش‌هایتان سراغ آن می‌روید و با آن پرسش‌هایی که دارید چیزی جدید از دل متن بیرون می‌کشید و با توجه به پرابلماتیک‌تان، با اتصال آن به بیرون از متن، آن را به یک ماشین نظری عملی تبدیل می‌کنید.

بنابراین مسئله این نیست که خوانشی که نگری و دلوز از اسپینوزا می‌دهند خوانشی دقیق‌تر، وفادارتر یا حقیقی‌تر است. این طور نیست. همانطور که بنا را بر نَصّ صریح متن اسپینوزا می‌گذارند، همزمان امکان‌هایی را در آن متن فعال می‌کنند که دقیقاً از همان نقطه‌ای که رجعت به متن می‌کنید، امکان فعال‌سازی آن میسر می‌شود. نگری در «اسپینوزا و ما» می‌گوید چرا اسپینوزا بیش از هر کسی معاصر ماست؟ برای اینکه این سوالاتی که ما می‌پرسیم به شکل بالقوه در متن وجود دارد، ولی دقیقاً چون ما می‌پرسیم است که این متن می‌تواند چنین پاسخی دهد. شما نمی‌توانستید مثلاً دویست سال پیش این دست سؤالات را بپرسید!

نکته دوم این است که نگری تقریباً از همه سنت‌های فلسفی موجود گسست می‌کند. از خوانش اسپینوزا در مقام یک لیبرال هوادار آزادی بیان گرفته تا خوانش اسپینوزا به عنوان یک آتئیست مخالف الهیات که در قالب «رساله الهیاتی سیاسی» متن مقدس را نقد کرده یا نشان داده کجا دچار پارادوکس است. در تک تک وجوه و در خوانش از این فلاسفه و نیز در ساحت اندیشۀ سیاسی و، مثلاً، تعریف وضعیت به عنوان شرایطی که مفهومی چون امپریالیسم دیگر نمی‌تواند به‌درستی فعل‌وانفعالات صورت‌گرفته در بطن آن را توصیف کند، یا این‌که سوژۀ تغییر دیگر نمی‌تواند تحت عنوان پرولتاریای صنعتی مفصل‌بندی شود، تقریباً آنچه نگری بیان می‌کند با همه سنت‌های موجود در تقابل قرار می‌گیرد.

به این ترتیب، نگری خیلی از اصول مقدس را بی‌پروا به پرسش می‌کشد؛ فی‌المثل اصلی مثل «حزب پیشگام». منبع مشروعیت بسیاری از جریانات چپ این است که فعالان، روشنفکران و نخبگان بر فراز قرار دارند. و کل حیات فکری عملی نگری دقیقاً یعنی ایستادگی در برابر تعالی. در نتیجه، این خود جنبش‌ها در سطح درون‌ماندگار هستی اجتماعی هستند که فکر می‌کنند، این ایده بالکل در تضاد با دوگانه روشنفکر توده قرار دارد که مطابق آن استراتژی از بالا تعیین می‌شود و تاکتیک در پایین. نگری همواره در برابر نگریستن از فراز سطح هستی اجتماعی ایستاده و بر تولید تفکر، عمل و ابداع از پایین تأکید داشته است. به هر حال سنت‌های مختلف فکری‌ای وجود دارد که کلیسای خود را درست کرده‌اند و پدران و پاپ‌های خود را دارند و به‌تبع نگری در مقام شورشی که هرگز بازنمی‌ایستد همواره در معرض حملات از هر طرف قرار می‌گیرد.

من این موضوع را اینطور می‌فهمم؛ همانطور که خود اسپینوزا نابهنجاری بود، امر نامتعارف و برهم‌زنندۀ آن وضعیت بود و تفکر و سیاست زمانه خود را به چالش می‌کشید و در نتیجه آن حوادث برای او اتفاق می‌افتد، برای نگری هم همین اتفاق تا حد زیادی رخ می‌دهد. خود نگری درباره اسپینوزا می‌گوید که اگر وی مثل جوردانو برونو، دستگیر و به آتش کشیده نشد، صرفاً بخاطر این بود که پیشاپیش نیرویی اجتماعی به‌وجود آمده بود که اجازه نمی‌داد که با وی چنین برخورد کنند. اگر برای نگری هم اتفاق فاجعه‌باری نمی‌افتد، با وجود حبس و تبعید از حیث اجتماعی بالکل طرد نمی‌شود، و صرفاً منتقدانی مانند کالینیکوس، لاکلائو، سمیر امین و غیره نقدهایی به اندیشۀ وی وارد می‌کنند، و به همین نقدها بسنده می‌شود، صرفاً بخاطر این است که پیشاپیش تغییری اتفاق افتاده. دیگر چیزی مثل اتفاقی که در دادگاه‌های استالینی رخ می‌داد امکان‌پذیر نیست وگرنه میزان نابهنجاری نگری چنان زیاد است که هنوز هم می‌بینید منتقدانی مثل ژیژک در آثارشان به شکل‌های مختلف سعی می‌کنند با دفرمه کردن آرای نگری و ساختن کاریکاتوری از آن‌ها به مقابله با او بروند. چرا که نگری بسیاری از اصول و آموزه‌های مقدس، حتی در سنت‌های چپ، را زیر سوال می‌برد و به همین خاطر مشاهدۀ این میزان از خصومت که از هر طرف علیه او دیده می‌شود نباید چندان مایۀ تعجب شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط