دکتر «جفری هینتون»، «پدرخوانده هوش مصنوعی»، خود را در نقش دکتر فرانکنشتاین میبیند و به مردم هشدار میدهد که خلقت او یک هیولای خطرناک است. نگرانی اصلی او این است که «دسترسی آسان به هوش مصنوعی ابزارهای تولید متن و تصویر میتوانند به محتوای جعلی یا کلاهبرانگیزتر منجر شوند، و افراد عادی دیگر نمیتوانند بفهمند چه چیزی درست است».
البته، افراد معمولی هرگز از صحت اطلاعات اطمینان کامل نداشتهاند و محتوای جعلی چندان وابسته هوش مصنوعی نبوده است. چنین مطالب فریبندهای از زمان اختراع سیستمهای نشانهای وجود داشته است. چیزی که بیشتر در مورد هشدار هینتون برای من جالب است، قدرت خاصی است که او به هوش مصنوعی نسبت میدهد، یعنی «ابزارهای تولید متن و تصویر». این مسئله ما را مستقیماً به رشته باستانی معروف به «شمایلشناسی» میرساند، یعنی مطالعه کلمات و تصاویر. شمایلشناسی که گاهی بهعنوان فرعی از تاریخ هنر دیده میشود، فرهنگ بصری و کلامی را در چارچوبی انتقادی قرار میدهد که آنها را با پرسشهایی درباره سیاست، قدرت، حقیقت و ارزش پیوند میدهد. این از اصل ژیل دلوز پیروی میکند که براساس آن فلسفه علیرغم تمام تلاشهایش برای اجتناب از استعاره، تصویرسازی و بازنمایی، «همیشه همان وظیفه را دنبال میکند، یعنی شمایلشناسی».
اما اینها ما را به کجا میبرد؟ آیا وحشت ناشی از هوش مصنوعی موجه است یا اغراقآمیز؟ پاسخ به هر دو مثبت است: ما در یک محیط مسموم از دستکاری ایدئولوژیک، اطلاعات نادرست و تب جنگ با شتاب جدی اطلاعات نادرست روبرو هستیم. بدون تردید، فوریترین خطر، نظامیشدن هوش مصنوعی است. سیستمهای دفاعی ابرقدرت ها در حال حاضر مملو از سلاحهای خودمختار است. کلمات و تصاویری که این سلاحها را متحرک میکنند، گفتگوهای پرحرف و تصاویر زیبای هوش مصنوعی نیستند. این کلمات بیشتر شبیه دستورات ضروری هستند، دستوراتی برای اقدام بر اساس تصاویر نظارتی که ممکن است به عنوان تهدید قریب الوقوع جعل شوند. مانند تمام تصمیمگیریهای نظامی، آنها برای سرعت واکنش طراحی شدهاند که از تصمیمگیریهای انسانی پیشی میگیرد. به طور خلاصه، آنها به مو بند هستند و بنابراین تهدید اطلاعات نادرست و تصاویر فریبنده صرفاً یک سؤال انتزاعی از «حقیقت» نیست، بلکه ظرفیت اشتباهات مرگبار و غیرقابل برگشتی را داراست که میتواند منجر به جنگ هستهای شود.
سناریوی فیلم «دکتر استرنج لاو» کوبریک (1964)، با «ماشین روز قیامت»، اکنون بیش از هر زمان دیگری به وضعیت امروزه ما نزدیک شده است و تصویری از نوع انسان در چنگال منطق ماشینی معروف به «تخریب متقابل تضمین شده» اکنون در کانون توجه قرار گرفته است.
«هوش مصنوعی مولد»، با استفاده از مدلهای زبان بزرگ مکالمه که از الگوریتمهای یادگیری عمیق استفاده میکنند، کاملاً متفاوت از مکانیسمهای محرک در تخریب متقابل مطمئن است. آنها بهتر است به عنوان یک تسریعکننده فرآیندی که در رسانه های اجتماعی در حال انجام است - یعنی ابزار دیگری برای تولید کلمات و تصاویر- دیده شوند. به عنوان یک رسانه جدید، چیزی که مارشال مک لوهان آن را «توسعه انسان» نامید، بلافاصله باعث قطع عضو میشود، شوک بیحسکنندهای از امر جدید. سقراط فکر میکرد که اختراع نوشتن حافظه را از بین میبرد. پل دلاروش پیشبینی کرد که عکاسی نقاشی را میکشد. امر دیجیتال به طور معمول برای از بین بردن منحصر به فرد بودن امر آنالوگ سرزنش میشود.
در تاریخ طولانی اختراع رسانهها، وحشت ناشی از هوش مصنوعی چیز جدیدی نیست. بهتر است در آدمی در یک حالت درمانی به این موضوع نزدیک شود و سعی کند از جنبههای دیگر به این مسئله بنگرد. ما ممکن است با یادآوری اصل مک لوهان به او شروع کنیم - اینکه وقتی رسانه جدید وجود داشته باشد، چنین مسیری توقفناپذیر است. مک لوهان یک حکمت نبوی دیگر در مورد شوک رسانههای جدید ارائه کرد. او استدلال میکرد که ما یک نوع آدم داریم که وظیفهاش کشف شوک آن نوآوری است و این فرد همان هنرمندی است که با آن رسانه جدید بازی کرده و تجربهاش میکند. جذابیت تعامل روزمره با هوش مصنوعی دقیقاً در این است که تمایز بین انسان و ماشین را به حالت تعلیق درآورد و نشان داد که این تمایز چقدر شکننده است، به خصوص وقتی صحبت از هوش میشود.
منبع:
https://lareviewofbooks.org/article/from-robots-to-ibots-the-iconology-of-artificial-intelligence/
نظر شما