این پژوهشگر ادبی ادامه داد: بخشی از زیباییهای حماسی واقعه کربلا را میتوان در این صحنهها به تماشا نشست «امتناع امام حسین(ع) از شروع جنگ و خونریزی و تلاش در روشنگری و هدایت دشمنان تا آخرین لحظات، پیوستن زهیربن قین به سپاه اباعبدالله(ع) به توصیه همسر حسینی مرامش دَلْهم که نشاندهنده نقش تعیینکننده زنان در کربلاست، سربلند بیرون آمدن حُربن یزید ریاحی از صحنه جهاد اکبر با پشت کردن به عمرسعد و لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی امام خویش، درخواست به تأخیر انداختن جنگ در شب عاشورا توسط امام حسین(ع) برای راز و نیاز با خدا، و برداشتن بیعت از گردن یاران و مُخیّر کردن آنان به ماندن و رفتن، تجدید بیعت یاران امام با ایشان با بیان این جمله که اگر هزار بار دیگر بمیریم و زنده شویم هرگز دست از یاری شما بر نمیداریم، نپذیرفتن اماننامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس(ع) و برادرانش، نمایش اوج ادب و وفاداری توسط سقای کربلا حضرت قمربنی هاشم با نخوردن آب و تشنه بیرون آمدن از شط فرات، شهادت غبطهبرانگیز وهب بن عبدالله و عکسالعمل دشمنکوب مادرش در پرتاب سر فرزند شهیدش به سوی سپاه یزید، پاسخ زیبای احلی من العسل قاسم بن حسن به عمو، به میدان فرستادن عون و محمد توسط مادرشان حضرت زینب برای جهاد و نائل شدن به فیض شهادت، اقامه باشکوهترین نماز در ظهر عاشورا در زیر بارانی از نیزه و تیر، حائل قرار دادن دستها توسط عبدالله ابن حسن در هنگام حمله حرمله به امام حسین (ع) برای دفاع از حضرت و نوشیدن شهد شهادت در دامان اباعبدالله، خطبههای حماسی و شبشکن امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) به عنوان پیامبران عاشورا در مجلس عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه، و توصیف زیبای حضرت زینب از واقعه کربلا با بیان جمله ما رأیتُ الا جمیلاً در پاسخ یزید.»
صاحب کتاب «زنده بادا عشق» بیان کرد: بهراستی در بازخوانی واقعه کربلا این زیباییهای حماسی را چرا باید نادیده گرفت و از کنار آنها به سادگی گذشت؟ خلاصه کردن حماسه بلند کربلا در «آتش و عطش» و چشم بستن بر پیامهای انسانساز و زیباییهای متعالی و شگفت این نهضت بزرگ، ستمی بزرگ بر خاندان رسالت است. چرا ما چشم زیبابین نداریم و به جای دیدن ظرافتها و زیباییهای بیبدیل این «مینیاتور الهی» تنها سرهای برآمده بر نیزه، اجساد افتاده بر خاک، خیمههای آتش گرفته، دربدری کاروان اسیران، خون و آتش و عطش را میبینیم و بس؟! چرا عظمت روح سالار شهیدان کربلا را در لحظه پرواز به سوی معشوق ازلی و ابدی با روایت شاعرانه این جمله به تصویر نمیکشیم که فرمود «الهی! صبراً علی بلائک و تسلیماً لامرک...»، و یا اوج حماسه و ایثار را در رجزخوانی حضرت ابوالفضل به روایت نمینشینیم که در فتنه خیز حوادث فرمود: «والله ان قطعتم یمینی/ انی احامی ابداً عن دینی: به خدا سوگند اگر دست راستم را هم قطع کنید، هرگز از یاری دینم دست برنخواهم داشت». از این منظر که منظری قرآنی است، شایستهتر آن است که در مجالس بزرگداشت قیام حسینی روی پرچمها این جمله نوشته شود«به مجلس حماسه حسینی خوش آمدید».
وی با بیان اینکه تشیع در لغت و معنا چیزی جز پیروی کردن نیست، افزود: امروز بزرگترین رسالت ما که ادعای پیروی از راه و مرام حسین(ع) را داریم این است که در مکتب عاشورا، به مدد گریستن، ادب و آداب نگریستن و حسینی زیستن را بیاموزیم.
در این برنامه شاعران و هنرمندانی همچون علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، امیر عاملی، سیدمسعود علوی تبار، بلرام شکلا، سیدحکیم بینش، سیدمهدی بنیهاشمی لنگرودی، مسعود ربانی، نغمه مستشارنظامی، مریم فروزانکیا، فاطمه ناظری، صبا فیروزی و مهسا ایمانی حضور داشتند.
در ادامه تعدادی از اشعار ارائه شده در این نشست را با هم مرور میکنیم:
شعرعلیرضا قزوه
از دست رفته دین شما، دین بیاورید!
خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید!
دست خداست، این که شکستید بیعتش
دستی خدایگونه تر از این بیاورید!
وقت غروب آمده، سرهای تشنه را
از نیزههای برشده، پایین بیاورید!
امشب برای خاطر طفل سه سالهام
یک سینهریز، خوشه پروین بیاورید!
گودال، تیغ کند، سنانهای بیشمار
یک ریگزار، سفره چرمین بیاورید!
سرها ورق ورق، همه قرآن سرمدی ست!
فالی زنید و سوره یاسین بیاورید!
نی عجب باشد که در بحر فنایت تشنهام
تشنگی را تا لب حوض بقایت تشنهام
با فرات و موجهایش تشنگی را کار نیست
تشنه هستم من، به تسنیم لقایت تشنهام
کربلایت جرعه جرعه تشنه از عشق خداست
بر تمام صحنههای کربلایت تشنهام
تشنه سوز مناجات شب دیدار تو
تشنهام ، بر جوشش جام دعایت تشنهام
تشنه بیتاب دردم، تشنه درمان تو
تشنه هستم، تشنه، بر درد و دوایت تشنهام
تا ابد در اهتزاز موجهای پرچمت
میروم، تا در هوای داغهایت تشنهام
شعر سیدحکیم بینش
شعری بخوان که دَر بدهی تکیهخانه را
مانند خیمهگاه دل پر بهانه را
در خیمهگاه کودک شش ماهه خندهاش
تشدید کرده زمزمه کودکانه را
تیر سه شعبه، کودک و تصویر میکنم
لبخند پرپر و بغل مادرانه را
دیگر به خیمه گاه ستونی نمانده است
تا کوه صبر تکیه دهد باز شانه را
خواهر بیا و بوسه بزن بر رگان من
یعنی تمام کن غزل عاشقانه را
یک طفل در میان گلستان آتش است
شاید که خواب برده گل نازدانه را
شب پهن کرده دامن خود را به دشتها
لبخند عشق مست کند تازیانه را
شعر محمود یوسفی
اگرچه داغ غمش جانگداز و سنگین است
اگرچه عالم از این غم هنوز غمگین است
اگرچه از غم او پشت آسمان خم شد
اگرچه صورت اهل اشاره پرچین است
ولی حسین عزا نه حماسه ایست عظیم
که دین به لطف قیامش هنوز هم دین است
حسین کشته راه بصیرت افزایی ست
حسین کشته راه جهاد تبیین است
حسین از رخ باطل چنین نقاب انداخت
اگر که درپی حقی حسین آیینه ست
حسین دست و سر و پا و پیکر و تن نیست
حسین مختص زاری و گریه کردن نیست
قیام پرخطر او فراتر از جنگ است
حسین راه رسیدن حسین فرهنگ است
حسین چشمه جاری حسین اندیشه ست
حسین برگ و بر و شاخه است نه ریشه است
به لطف خون ترش کاخ ظلم رسوا شد
حسین مقصد و مقصود اهل معنا شد
حسین گفت که از رتبه ات هبوط مکن
و در مقابل ظالم دمی سکوت مکن
حسین گرچه ز پیکار در هراس نشد
حریف کوری یک عده از خواص نشد
قیام کربلا را ببین پیامش چیست
محب خون خدا مست و بی تفاوت نیست
مسیر پیرو راه حسین معلوم است
تمام ثانیه ها فکر خون مظلوم است
تو هم به نوبه خود روبروی ظالم باش
میان معرکه ها مثل حاج قاسم باش
ولایت است چراغ مسیر خوف و رجا
نگاه کن که پر از عبرت است عاشورا
همان کسان که ب خود نور را فراخواندند
به صبح روز دهم از امام جا ماندند
در این مسیر کسی غرق معرفت چینی ست
که داغدار غم کودک فلسطینی ست
کسی که پیراهن عاشقی به تن دارد
به سینه داغ جوانانی از یمن دارد
نگاه عالم و آدم به گام دوم ماست
هدف نماز جماعت به مسجد الاقصاست
بیا که از قدمت بوی نور میآید
از این مسیر شمیم ظهور میآید
بیا اسیر شو اما فقط اسیر حسین
چراغها همه سبزند در مسیر حسین
شعرسیدمهدی بنیهاشمی لنگرودی
شیر یعنی حیدر و زن که نمادش فاطمهست
میشود تلفیق این دو، شیرزن که زینب است
سارا عبدالهیفر
کاروانی میرود شیدا کند
آه هر پروانه را گویا کند
یک نفس از کربلا بیواهمه
راز هر آیینه را معنا کند
کاروانی میرود در موج غم
لاله را گلگون هر دریا کند
زینب است و روح باران و نسیم
عشق را تفسیر بیهمتا کند
عرش را دامنکشان او میبرد
ردِ کین و نیزه را رسوا کند
او به لب دارد نشانی از علی (ع)
واژه را مجنون هر نجوا کند
شعر سمانه خلفزاده
تمام معرکه سرخِ دشت،برسر من بود
و تکیهگاه من آن روز،صبر خواهر من بود
هجوم تیر و خطر بود در سیاهی میدان
چه جای غصه که ماه زمین برادر من بود
چه باک از اینکه به میدان صدای نیزه بپیچد
چراکه خاطره نهروان برابر من بود
تمام تاب و توانم، رسول تازه جوانم
علی اکبر لیلا شکوه لشکر من بود
نماز شرط رسیدن به عشق بود و چه زیبا
به صف شدند جماعت، زهیر سنگر من بود
رسید نوبت شش ماههای که در دل میدان
صدای باور من بود، مرد آخر من بود
رباب گریه کن اما به افتخار که پیداست
شکوه روضه میدان علی اصغر من بود
شعر مهسا ایمانی
تمام نقشهها را خط به خط گشتم نشد پیدا
به جز کرب و بلایت سرزمینی ناب در چشمم
نظر شما