سه‌شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲ - ۱۸:۰۳
احمدرضا احمدی مرگ خود را روایت کرده بود

«باغ و قطره‌های رنگ» اثری از زنده‌یاد احمدرضا احمدی است که در آن، پیرمرد قصه، باغ زیبایش را به بچه‌های ایران می‌سپارد و می‌رود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، امروز با شنیدن خبر درگذشت احمدرضا احمدی در کتابخانه کوچکم به دنبال کتابی از او گشتم؛ ناخودآگاه چشمم به کتابی افتاد که احمدی سال پیش نگارش کرده بود. این کتاب درباره نبودش در بین ما بود.

سال گذشته وقتی کتاب «باغ و قطره‌های رنگ» به دستم رسید، با یکی از نزدیکان احمدرضا احمدی تماس گرفتم که شاید بتوانم درباره کتاب با او صحبت کنم؛ اما متأسفانه موفق نشدم چون او به‌شدت بیمار بود و نمی‌توانست صحبت کند. کتاب را کنار گذاشتم و درباره آن صحبت نکردم؛ چون دوست نداشتم درباره نبودن احمدی صحبت کنم؛ ولی امروز احساس کردم احمدی این کتاب را برای چنین روزی نوشته است و شاید دوست داشته باشد درباره همین اثر یعنی «باغ و قطره‌های رنگ» صحبت کنیم.
 
این کتاب داستان دخترک و پسرکی است که با هم خواهر و برادر هستند. کنار خانه آنها یک باغ است؛ باغی که همیشه درش بسته است و تنها یک ایوان دارد. گاهی یک طاووس به ایوان باغ می‌آمد، لحظه‌ای کوتاه در ایوان می‌ماند و سپس بازمی‌گشت.
 
دخترک و پسرک و تمام همسایه‌های باغ، دوست داشتند بفهمند که صاحب این باغ کیست و چرا همیشه در باغ بسته است؟ یک روز جمعه با یک ایده بامزه دخترک و پسرک درِ این باغ را باز می‌کنند و همگی به همراه همسایه‌ها به داخل باغ می‌روند. در آن باغ، احمدرضا احمدی را می‌بینند که باغ را به پسرک و دخترک می‌سپارد و از همه خداحافظی می‌کند. از فردای آن روز دیگر کسی احمدرضا احمدی را ندید.
 
تصویرسازی این کتاب بسیار جذاب و با شیوه‌ای متفاوت است. نگارش داستان هم به گونه‌ای است که در انتها، ذهن کودک را درگیر می‌کند و مخاطب دائما از خودش می‌پرسد که چگونه ممکن است چنین اتفاقاتی رخ دهد؟ چون داستان به نحوی پیش می‌رود که حس کنجکاوی کودک تحریک می‌شود و دوست دارد قدم به قدم با داستان پیش برود تا ببیند در انتها پسرک و دخترک چگونه به داخل باغ می‌روند. این نوع نگارش هم از ویژگی‌های داستان‌نویسی احمدرضا احمدی بود؛ چرا که او همیشه طوری قصه را روایت می‌کرد که حس کنجکاوی و پرسش‌گری کودک را برانگیزد و چنان از قوه تخیلش استفاده می‌کرد که گویی در دنیای واقعی زندگی نمی‌کرد.
 
این کتاب، داستان احمدرضا احمدی است که باغش را به پسرک می‌سپارد و از دنیا می‌رود؛ کتابی که احمدی در روزهای حیاتش برای روزهایی که در بین ما نیست، نگارش کرده است.
 
احمدرضا احمدی، پیرمرد شگفت‌انگیزی بود. او برای بچه‌ها قصه می‌نوشت و برای بزرگ‌ترها شعر می‌گفت. احمدی از پیش‌گامان شعر موج نو در ایران بود. بیشتر از ۵۰ کتاب برای بچه‌ها و حدود ۵۰ کتاب شعر هم برای بزرگسالان نوشت. او نقاش بود و با آثارش نمایشگاه برپا کرد. سال‌های زیادی مدیر تولید موسیقی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. قصه‌های احمدرضا احمدی را باید چندین‌بار خواند. قصه‌هایش مثل شعر هستند و مثل نقاشی‌هایش رنگ دارند؛ قصه‌هایش شبیه هیچ قصه دیگری در دنیا نیست.

احمدرضا احمدی در سال ۲۰۱۰ میلادی جزو پنج کاندیدای نهایی جایزه هانس کریستین اندرسن شد. این مهم‌ترین جایزه جهانی برای ادبیات کودکان است. برای همین به آن می‌گویند: نوبل کوچک. او از مشاهیر ایرانی است که در زمان زنده‌بودنش، خیابانی به نام او در تهران نام‌گذاری شد. احمدرضا احمدی در ۳۰ اردیبهشت‌ماه ۱۳۱۹ در کرمان به دنیا آمد و امروز ۲۰ تیرماه ۱۴۰۲ از میان ما رفت.
 
برشی از متن کتاب:
«بعدازظهر جمعه پسرک و دخترک و همه‌ی همسایه‌های باغ، به باغ رفتند.
گل‌های آفتابگردان، گل‌های نیلوفر، گل‌های سرخ، گل‌های شقایق، گل‌های بنفشه، گل‌های پامچال را چیدند.
لحظه‌ای بعد پیرمردی با یک طاووس در ایوان باغ ظاهر شد. پیرمرد بر لب لبخند داشت، به پسرک و دخترک گفت: ‌«این باغ و این طاووس، چمن و گل‌های این باغ را به شما می‌سپارم.»
 
انتشارات پرتقال کتاب «باغ و قطره‌های رنگ» نوشته احمدرضا احمدی با تصویرگری میترا عبدالهی را با شمارگان هزار نسخه و به بهای ۷۲ هزار تومان منتشر کرده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها