اغلب منتقدان ادبی بر این باورند که به دلیل قتل پدر در داستان «برادران کارامازوف»، مثل بیشتر آثار داستایفسکی، این داستان نیز یک رمان جنایی است؛ واقعیت این است که در این داستان قبل از قتل، «خودکشی فرهنگی» در لایههای زیرین قابل لمس است و این همان چیزی که در «برادران لیلا» نیز وجود دارد.
با این مقدمه و با طرح دوگانه خودخواهی(به معنای مثبت آن) و خودخواری شباهتهای روایی و موضوعی زیادی بین رمان «برادران کارامازوف» و فیلم «برادران لیلا» وجود دارد؛ همانند رمان «برادران کارامازوف»، شخصیتهای اصلی فیلم «برادران لیلا» پنج نفرند؛ شخصیتهای اصلی داستان داستایفسکی، فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار فرزندش به نامهای دیمیتری، ایوان، آلیوشا و اسمردیاکف هستند و شخصیتهای فیلم سعید روستایی نیز فرزندان اسماعیل یعنی لیلا، پرویز، منوچهر، علیرضا و فرهاد هستند. کاراکتر پدر در هر دو اثر، شخصیتی ورشکسته، بدبخت و فلاکتزده است که فرزندانش از داشتن نسبت با او گلایه دارند و دعا میکنند کاش چنین پدری را نداشتند! فیودور، پدری کوتهبین است که همهچیز و همهکس را به پای آرزوهای خود قربانی میکند. برخی فرزندان(مانند دیمیتری) به دلیل اختلافات فکری با محور خانواده یعنی پدرالگوی ترک خانه و خانواده را در پیش میگیرند و در خانه دیگری سکنی میگزینند؛ شبیه این وضعیت در مورد کاراکتر منوچهر در «برادران لیلا» وجود دارد.
در رمان «برادران کارامازوف»، فیودور پدر و دیمیتری پسر، هر دو به دنبال منافع و آرزوهای دور و دراز خود هستند و حاضر نیستند دیگری را بر خود مقدم بدارند و ایثار کنند، هر دو عاشق دختری به نام گروشنکا هستند و برای رسیدن به مطلوب خود رقابت میکنند، پدر، پسر را پس میزند و پسر، پدر را. شخصیت فیودور «برادران کارامازوف»، یک بسته 3000 روبلی آماده میکند تا در راه رسیدن به عشقش آن را صرف کند، پدر در «برادران لیلا» نیز سکههای طلا هزینه میکند تا به سودای «بزرگی خاندان» دست یابد، او بر فلاکت اقتصادی پسرانش چشم میبندد تا به شوکت خودپنداشتهاش برسد.
فرزندان در «برادران کارامازوف» بر سر ارثیه و میراث کمی که دارند، در حال نزاعاند؛ شبیه این حالت در «برادران لیلا» وجود دارد، یکی از فرزندان خانواده مدام می گوید: «اتفاقهای ناگواری در حال وقوع است»؛ او با پیگیری خط هراسافکنی بدبینانهای که از آینده خود و اطرافیانش دارد، برادرش را ترغیب میکند که به شهر دیگری برود. لیلا نیز در «برادران لیلا» منوچهر را به رفتن و مهاجرت از کشور فرا میخواند.
شخصیت آلیوشا در «برادران کارامازوف» همیشه در پی نجات دیگران و کمک به آنهاست، این نقش در «برادران لیلا» بر عهده خود لیلاست؛ زنی که بهتر و بیشتر از مردان فیلم می فهمد و به آنها خط میدهد تا خود را از وضعیت بغرنجی که در آن قرار دارند، خلاص کنند. لیلا پیر دختر 40 سالهای است که از جنس مذکر بیزار و راه تجرد را برگزیده است؛ او شغل ثابتی دارد و تنها عضو خانواده است که کار معینی دارد، مردها یا بیکارند(شخصیت علیرضا)، یا عقل معاش ندارند(شخصیت اسماعیل)، یا در توالت پاساژ کار میکنند و مشاغل پست دارند(شخصیت پرویز)، یا کلاهبرداری از مردم میکنند و در شرکتهای لیزینگ قلابی فعالیت میکنند(شخصیت منوچهر) یا به جای داشتن شغل و داشتن منبع درآمد مشخص، به بدنسازی مشغولند(شخصیت فرهاد).
اغلب منتقدان ادبی بر این باورند که به دلیل قتل پدر در داستان «برادران کارامازوف»، مثل بیشتر آثار داستایفسکی، این داستان نیز یک رمان جنایی است؛ واقعیت این است که در این داستان قبل از قتل، «خودکشی فرهنگی» در لایههای زیرین قابل لمس است و این همان چیزی که در «برادران لیلا» نیز وجود دارد. جنایت بر خود با دست خود از طریق تخریب زیربناهای فرهنگی همان مطلبی است که از آن صحبت میکنیم. یکی از کلیدواژگان اصلی که در درونمایه هر دو اثر وجود دارد، شک است؛ تردید نسبت به راه رفته، وضعیت اکنون و مسیر باقیمانده حیات؛ این شک در لحظات تصمیمگیری کاراکترها در بزنگاهها خودش را نشان میدهد.
نظر شما