به مناسبت 29 اسفند روز ملی شدن صنعت نفت
روزی تاریخی در حافظه ملت ایران/ نهضت ملی شدن صنعت نفت تجربههای فراوانی داشت
تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی، یکی از نقاط عطف تاریخ مبارزاتی ملت ایران برای کسب حق خود و بریدن دست بیگانگان از منابع و سرمایههای کشور به شمار میرود. اگرچه کودتای 28 مرداد و تبعات آن بر سرنوشت نفت، این افتخار را در ذائقه مردم ایران تلخ کرد، ولی روز ملی شدن صنعت نفت به عنوان روزی تاریخی در حافظه ملت ایران باقی ماند.
آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی قبل از این تاریخ در عراق با انگلیس متجاوز آشنا شده بود او در انقلاب 1920 عراق سهم بزرگی داشت و از جمله علمای مجاهد ایرانی بود که در حوزه علمیه نجف با فتوای مراجع وقت از جمله پدرش آیتالله حاج سیدمصطفی کاشانی اسلحه به دست گرفته بود. او عشایر مسلمان عراق را مجهز و متحد کرده و به دفاع از استقلال عراق قیام کرده بود. تاریخ استقلال عراق این مجاهدت کاشانی و دیگر رهبران تشیع عراق را ثبت کرده است.
رسول جعفریان در نشست تخصصی روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت که از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی برگزار شده بود، چنین نوشته است:
در سالهای اخیر، دهها عنوان کتاب درباره دکتر مصدق نوشته شده و در آنها وانمود شده که وی رهبری بینقض و عیب بوده و جناح مقابل او، یکسره برخطا بودهاند. در این کتابها نقش روحانیت و در رأس آنان آیتالله کاشانی نادیده گرفته شده است. این قبیل برخوردها در کشور ما بیسابقه نیست، یا کسی را در آسمان جای میدهیم و یا بر زیرزمین مینشانیم.
به عبارت دیگر همه دوست دارند همه چیز را یا سیاه ببینند و یا سپید. این افراد نه تنها خود چنین میکنند، بلکه نوشتهها و گفتههای افراد بیطرف یا به عبارتی با طرف اما همه جانبهنگر را هم از ظن خود تفسیر و تأویل میکنند. مثلاً اگر کسی خوبی شخصی را وصف کند، حتی اگر دهها نقد هم به او وارد کند، این افراد بر نمیتابند. ما این داستان را درباره موضوعات، اشخاص و تشکلهای مختلف داشتهایم. نمونه آن دکتر شریعتی، انجمن حجتیه، دارالتبلیغ اسلامی و بسیاری از مسائل و اشخاص دیگر است. دکتر مصدق برای عدهای بت شده است، همان طور که شریعتی برای گروهی بت شده بود. در مقابل، کسانی هم اصرار دارند تا این دو را سرتا پا عیب ببینند. صرفنظر از شخصیت دینی آیتالله کاشانی که بسیار برجسته است و نیز شخصیت ملی دکتر مصدق که در دورهای با حمایت مردم و علما، مظهر مبارزات ملی ایرانیان در برابر استعمار بود، در اطراف هر دو، کسانی حضور داشتند که قابل دفاع نبوده و نیستند. بسیاری از خطاهای این دو به این افراد بر میگردد و ریشهاش نیز اطمینان نابجای رهبران به آنان بود. آیتالله کاشانی در پی تحقق حکومت اسلامی نبود؛ برخلاف فدائیان اسلام که چنین چیزی میخواستند. کسی نمیتواند او را از طرفداران تحقق حکومت اسلامی در آن دوره بداند.
در برابر، کسانی هم که دکتر مصدق را یک ملی تمام عیار میدانند، در بسیاری از موارد قادر به توجیه روشهای غیر دمکراتیک وی که مهمترین ضربه را به خودش و نهضت ملی نفت زد، نخواهند بود. مصدق هر روز خواستار اختیارات بیشتر بود. در یک نظام دمکراتیک چه کسی تا این اندازه به روشهای غیردمکراتیک روی میآورد؟ هشدارهای مکرر آیتالله کاشانی درباره بیتوجهی به آرای مردم و مجلس، به خوبی نشاندهنده این نزاع است. در این نزاع کاشانی مدافع دموکراسی و مصدق به بهانههای واهی مدافع روشهای غیر دمکراتیک است.
به هر روی تحقیقات باید بدون پیشداوری به پیش رود. در سالهای اخیر، آثاری چند مبتنی بر اسناد و مدارک نوشته شده است. شاید بهترین این آثار، کتاب محمدعلی موحد «خواب آشفته نفت»؛ (تهران، کارنامه، 1378) و اضافات آن با عنوان «گفتهها و ناگفتهها» باشد. نهضت ملی شدن صنعت نفت تجربههای فراوانی داشت که خوشبختانه رهبران دوره بعد از آن نتایج روشنی گرفتند، بخشی از این تجربهها چنین است:
1ـ این نهضت فاقد یک اندیشه و تفکر منظم بود؛ دلیل آن هم به غیر از فقر فکری و سیاسی در جناح ملی و مذهبی، این بود که برای تحقق یک هدف اقتصادی و اندکی سیاسی تلاش میکرد. جبهة متدین و به ویژه روحانیت دریافت که باید به فکر اندیشهسازی باشد. در این زمینه، دیندارها از ملیها پیش افتادند. به علاوه سرخوردگی بسیار از ملیها آنان را به جبهه مذهبیها کشاند تا این که نهضت خرداد راه را برای جبهه متدین هموار کرد.
2ـ در آن دوره هنوز زمان مرگ سلطنت نبود. این نکتهای است که نمیتوان از آن غفلت کرد. سلطنت در ایران سابقه دیرینه داشت و با عقاید عرفی و عامیانه پیوندی عمیق برقرار کرده بود. زمان لازم بود تا سلطنت جایگزین جدی داشته باشد و تودههای مردم بپذیرند که سلطنت میبایست از بین برود. ملیها و کمونیستها قادر به ایجاد چنین جایگزینی نبودند. روحانیت هم هنوز دست خالی بود. سالها گذشت و با استفاده از آن تجربه، هم سلطنت بیآبرو شد و هم جایگزین معقولی پدید آمد. در نهضت ملی، هیچ کس پیروز نشد. آشکار است که اشتباهاتی در هر چند طرف وجود داشت، اما مهم آن بود که ملیها با تمام وجود سرمایهگذاری کردند و شکست خوردند و روحانیت با احتیاط پیش آمد و فرصت را برای بعد نگاه داشت.
3ـ در نهضت ملی شدن نفت، دو قسم مسأله پیش میآمد؛ یکی مربوط به نفت و مسائل اقتصادی و سیاسی و دوم مسائل فکری و فرهنگی که به دلیل باز شدن نسبی فضای سیاسی مطرح گردید. کمونیستها در این جریان به رغم سر و صداهای فراوان، به دلیل مشکلاتی که برای حزب توده پیش آمد شکست سختی خوردند. روحانیت نیز که با احتیاط پیش آمده بود، یعنی مراجع محلی درگیر بود نه مرجعیت مطلقه و عامه؛ توانست اندیشهها و موقعیت خود را در عمل محک بزند. طی این ماجرا حوزه با مسائل سیاسی و مذهبی جاری در جهان اسلام آشنا شد و این تحول طلبههای جوان را به اندیشه واداشت و آنان را برای پرش فکری و سیاسی آماده کرد. تحولی که در سالهای بعد شاهد هستیم و نتیجهاش را در نهضت اسلامی خرداد مشاهده کردیم.
4ـ به نظر من تجربه ملی شدن نفت، بین مشروطه و انقلاب اسلامی، یک نقطه با اهمیت است. در مشروطه روحانیت و روشفکران حضور داشتند، اما سیر کلی ماجرا به سمت عرفی شدن میرفت و روحانیت به اجبار کنار گذاشته شد، یا کنار رفت. در انقلاب اسلامی، روحانیت و ملیها ـ گرچه کمرنگ ـ بودند اما به عکس مشروطه، حرکت در مسیر دینی شدن بود. در این میان، نهضت ملی شدن صنعت نفت مرحله میانی و یک تجربه جالب بود؛ فرصتی بود تا گروههای مختلف خود را نشان دهند. در این میان، ملیها نتوانستند اوضاع را در اختیار بگیرند؛ دلیل آن هم ناپختگی، افراطیگری برخی از افراد و یکدندگیهای شخص دکتر مصدق بود. البته دلایل سیاسی و امنیتی هم داشت. دکتر مصدق، سیستم امنیتی خود را در اختیار کسانی قرار داد که کودتاچی از آب درآمدند. هر چه بود، نهضت ملی را باید قدم میانی دانست. روحانیت فعالانه شرکت کرد، اما رهبری در اختیار ملیها بود. این جریان در حافظه بسیاری ماندگار شد و بعدها آن تجربه تکرار نشد.
نکته اول
تنها مرجع درجه اولی که با ملی شدن نفت همراهی کرد آیتالله حاج سیدتقی خوانساری بود که آن زمان در قم اقامت داشت و از مراجع ثلاث بود. آیتالله حاج شیخ عباسعلی شاهرودی هم که این زمان از علمای مراجع درجه دوم قم بود فتوایی در لزوم ملی شدن صنعت نفت صادر کردند. اما در شهرستانها، شماری از روحانیون درجه دوم (به لحاظ رتبه مرجعیت) جانبدار ملی شدن صنعت نفت بودند.
در تهران، به جز آیتالله کاشانی که محور بود، باید از میرزا خلیل کمرهای و میرزا محمدباقر کمرهای نام برد. از شیراز آیتالله بهاءالدین محلاتی؛ از اصفهان آیتالله چهار سوقی، آیتالله خادمی و چند نفر دیگر؛ از گیلان آیتالله حاج سید باقر رسولی و از مازندران آیتالله حاج شیخ ولیالله مدرسی مازندرانی، را میتوان نام برد. هیئت علمیه برخی از شهرستانهای دیگر از جمله قمشه و قم هم بیانیههایی صادر کردند. اما آیتالله بروجردی وارد این ماجرا نشد. برای این اقدام وی دلایل مختلفی بر شمردهاند. ایشان نهایت چیزی که در پاسخ دکتر مصدق نوشتند این بود:
«موفقیت جنابعالی را در تقویت اسلام و اصلاح امور عامه مسلمین از خداوند تعالی مسئلت مینماید.»
برخی از علما هم به پیروی از ایشان، همین قبیل عبارات را داشتند.
از روحانیون، هیچ کس عدم شرکت آیتالله بروجردی را به معنای نفی مشروعیت ورود به این ماجرا ندانست. به همین دلیل در تهران و بیشتر شهرستانها روحانیون وارد ماجرا شدند. بیشتر آنها، در واقع دعوت آیتالله کاشانی را لبیک گفتند. این روحانیون تا ماههای پایانی دولت دکتر مصدق، او را همراهی میکردند. در ادامه، روحانیون فعال در نهضت
ملی دو دسته شدند:
ـ نخست دستهای که پس از مشارکت اولیه، به تدریج جانب دکتر مصدق را گرفتند و طبعاً ـ و به خصوص در شهرستانها ـ در اقلیت بودند. در این زمینه باید از برخی علمای تهران از آن جمله اخوان (سید ابوالفضل و سیدرضا) زنجانی نام برد. کسانی از اتحادیه مسلمین هم؛ گرچه با احتیاط، تا روزهای آخر به حمایت دکتر مصدق ادامه دادند.
ـ دسته دوم کسانی بودند که به حمایت از آیتالله کاشانی و مخالفت با دکتر مصدق درآمدند. این عده به همراه کسانی که از ابتدا در این ماجرا وارد نشدند؛ آیتالله بروجردی و دیگر روحانیون ساکت؛ بیشتر به دلیل روی کار آمدن کمونیستها و نیز اختلافات گسترده آیتالله کاشانی با دکتر مصدق، به مخالفت با مصدق پرداختند. روحانیون اصفهان در این دسته جای دارند. کنار کشیدن آنان ضربهای برای دکتر مصدق و فرصتی برای بازگشت شاه بود. گرچه آنچه برای این عده اهمیت داشت، نیامدن کمونیستها بود نه بازگشت سلطنت. هیئت علمیه تهران جانبدار دکتر مصدق بود و اخوان زنجانی، روضوی قمی و فیروزآبادی از آن شمار بودند.
نکته دوم
آیا نهضت ملی یک نهضت دینی بود؟
طی سالهای اخیر چنین وانمود شده که نهضت ملی از اساس، حرکت لائیک و غیردینی بود. در این باره ادعا شده که «کل نهضت ملی اساساً ماهیتی غیرمذهبی داشته است.» مبنای این تحلیل آن است که روحانیت در این شرایط هنوز در یک دوره تدافعی به سر میبرد. نه فعال بود و نه ساکت؛ چنان که این وضعیت از مواضع امام در کشفالاسرار به دست میآید. در این مقطع، طبقه متوسط جامعه که ده درصد جمعیت فعال شانزده میلیونی ایران بودند، بیش از آن که از رهبران روحانی حرف شنوی داشته باشند از جریان روشنفکری پیروی میکردند، چون سابقه تربیت آنان به دوره رضاخان باز میگشت. در دوره رضاخان، دینگرایی سخت مورد حمله واقع شده بود. نفوذ حزب توده هم در این جمعیت ده درصدی، به همین بابت بود. با این همه، دین در بخشهای بنیادی و زیرین جامعه استوار بوده و منتظر فرصت بود تا ظاهر شود. مسلماً حضور روحانیت در نهضت نفت به معنای «دینی» بودن آن نیست، زیرا در مشروطه هم روحانیت حضور داشت. اکنون واضح است که آن جنبش، بیش از آن که یک جنبش دینی باشد، یک جنبش عرفی بود. با این همه، اگر انگیزه حضور توده مردم را فتاوی علما و حضور روحانیون بدانیم، سهم روحانیت در این ماجرا بسیار قابل توجه بود. هیچ فرد غرضی نمیتواند این را انکار کند.
نکته سوم
چه، دولت مصدق ملی باشد و چه نباشد، نباید از این نکته غافل شد که در دوره مصدق، به رغم همه دشواریها، بر نفوذ روحانیت در جامعه افزوده شد. دکتر مصدق، به هردلیل، نیاز به حضور روحانیون داشت و یا حداقل در اوائل چنین میاندیشید و این سبب اعتنای او به برخی از خواستههای روحانیون شد. علاوه بر این، آیتالله کاشانی با نفوذی که به دست آورده بود، زمینه را برای نفوذ بیشتر روحانیت در جامعه فراهم کرد. در بسیاری از شهرها، روحانیون، توانستند با نفوذی که به لحاظ سیاسی به دست آوردند در برخی از امور شهر مداخله کنند. نمونه آن آیتالله چهارسوقی در اصفهان است. البته مقصود از نفوذ روحانیت، وجهی از نفوذ دین است؛ چیزی که به هر روی در این دوره تا حدودی تقویت شد، گرچه مشکلاتی هم باقی ماند. عزتالله سحابی برای نشان دادن تدین دکتر مصدق به چندین مورد استناد میکند. از جمله به استشهاد دکتر مصدق به حرکت امام حسین(ع) در مجلس چهاردهم. اما درباره دوران نخستوزیری وی مینویسد:
(دکتر مصدق) در زمینه اجرای منویات مذهبی و تعمیق هویت دینی، اقداماتی انجام داد که میتوان به نمونههایی از آن اشاره کرد. در چهارده خرداد 1330 بخشنامهای درباره رعایت مقررات مذهبی در ماه مبارک رمضان صادر کرد که در روزنامه اطلاعات همان روز چاپ شده است. همچنین در امر عزیمت حجاج به مکه معظمه دولت اقداماتی انجام داد که مورد تشکر عالمان دینی قرار گرفت. از جمله آیتآلله چهارسوقی اصفهانی طی نامهای که برای جراید از جمله روزنامه اطلاعات فرستاد، از دولت به واسطه توجهی که به امر زائران مکه معظمه به عمل آورده، تشکر و سپاسگزاری کرد. همچنین از همین سال، یعنی سال 1330 روز وفات امام جعفر صادق (ع) تعطیل رسمی اعلام شد. علما بیانیههایی صادر و تشکر کردند و در جراید چاپ شده است. از جمله مرحوم آقا شیخبهاءالدین صدوقی همدانی در این ارتباط تشکر کرد که در روزنامة اطلاعات ششم مرداد 1330 چاپ شده است. در 23 مرداد، قانون منع پیاله فروشی را لازمالاجراء کرد. یعنی از این تاریخ دیگر امکان پیالهفروشی نبود. دکتر مصدق با استفاده از اختیارات خود، قانونی تصویب کرد به این شرح که «دولت مکلف است از تاریخ تصویب این قانون به فاصله شش ماه ورود و تهیه و خرید و مصرف کلیه نوشابههای الکلی و همچنین تهیه و خرید لول تریاک و مشتقات آن و نیز کشت خشخاش را از سال 1333 به بعد در سراسر کشور ممنوع سازد، به استثنای مصارف طبی و صنعتی.» ایشان طی صفحات بعد هم شواهد دیگری برای همراهی
متقابل دکتر مصدق و عالمان دینی این دوره دارد و در نهایت مینویسد:
«دکتر مصدق» اوج حضور عالمان دینی در امور سیاسی و اجتماعی به شیوه غیرابزاری است.»
جمله اخیر او طعنه بر چیز دیگری است. اما به هر روی به غیر از نفوذ سنتی که روحانیت در تودهها داشت، در این دوره در سطح سیاسی هم مداخلاتی میکرد. تشکیل فراکسیون روحانیت در مجلس هفدهم یکی از مهمترین شواهد این امر است. میدانیم که قانون منع مسکرات از زمان طرح آن در زمان رزمآرا و حتی پیش از آن تا زمان مصدق فراز و نشیبهایی داشت. علما تلاش بسیار کردند و تشکلهایی برای تصویب آن به راه افتاد. اما میتوان گفت در این دوره، به عنصر دین در جامعه، توجه ویژه صورت گرفته که با دوره پیش و بعد از آن قابل مقایسه نیست. این، نباید از نظر دور بماند. همان ماه رمضانی که آقای سحابی از آن سخن میگوید، همزمان، آیتالله کاشانی و آیتالله سیدمحمد بهبهانی هم اطلاعیه دادند.
نکته چهارم
درباره نقش روحانیت علاوه بر آثار گستردهای که درباره شخص آیتالله کاشانی به چاپ رسیده، مطالب دیگری نیز منتشر شده است:
مقاله نقش روحانیت در صحنه سیاسی ایران 1954 ـ 1949 از شاهرخ اخوی که در کتاب مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی (تهران، 1372) صص 146 ـ 190 به چاپ رسیده و به غیر از تحلیلها و موضعگیری نویسنده، گوشههایی از مشارکت و مواضع علما را در نهضت ملی شدن نفت و نیز در برابر دکتر مصدق نشان داده است.
ـ گفتار دیگری از عزتالله سحابی در کتاب مصدق دولت ملی و کودتا، صص 401 ـ 417 تحت عنوان دین و عالمان دینی در اندیشه و کردار دکتر مصدق چاپ شده است. متن دیگری از محمد بستهنگار در کتاب مصدق و حاکمیت ملت (تهران، قلم، 1382) صص 935 ـ 956 آمده و در آن اعلامیهها و فتاوی و بیانیههای جمعی از علما و روحانیون و مجامع مذهبی در دفاع از ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق درج شده است. از جمله، فتاوی علمای بزرگ اصفهان در این باره آمده است. وی برخی از این اعلامیهها را از کتاب نقدی بر مصدق و نبرد قدرت (از ترکمان در نقد کاتوزیان) نقل کرده است.
نظر شما