دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱ - ۱۲:۰۳
مرگ‌اندیشی و اعتراض به روایت شاهنامه

محمد‌جعفر محمد‌زاده، مدیر رادیو ایران و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، یادداشتی درباره مرگ اندیشی و اعتراض نوشته و داستانی از شاهنامه فردوسی را یادآوری کرده است.

محمد‌جعفر محمد‌زاده، مدیر رادیو ایران و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، یادداشتی را با عنوان «مرگ‌اندیشی و اعتراض» در اختیار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، قرار داده است که در ادامه می‌خوانید: 

مرگ را باید اندیشید، گرچه اندیشیدن درباره مرگ راه به جایی نبرد؛ مرگ اندیشی نه به معنی ترسیدن از مرگ است، انسان ویریا، بارها و بارها راههای باریک را می‌پیماید و اندیشیده‌ها و نیندیشیده‌های مرگ را می‌اندیشد. 

با یادآوری داستانی از شاهنامه یک نمونه از مرگ‌اندیشی حکیم توس را خواهید دید. طهمورث فرزند هوشنگ و سومین پادشاه پیشدادی است و سی‌ سال پادشاهی کرد. در دوره سی‌ساله پادشاهی او کارهای مهمی انجام شده است؛ از آن جمله است اهلی کردن بعضی حیوانات و پرندگان و دست‌آموز کردن آنها، ایجاد صنایع ریسندگی و غیره. در همه منابع تاریخی، طهمورث دستوری(وزیر) پاک و درستکار داشته که بسیار پارسا بوده و او را در کارهای مهم یاری می‌رسانده است. 

دیوان بر کار طهمورث و دستور او رشک می‌بردند و کمر به نابودی او می‌بندند. طهمورث از کار دیوان آگاه می‌شود و آنها را شکست می‌دهد. در نگاه همه منابع، مهم‌ترین دستاورد دوره طهمورث کوتاه کردن دست دیوان از زندگی مردم بود و برای همین به «طهمورثِ دیو‌بند» شهرت دارد. 

در جنگ با دیوان، او دو بهره از آنها را شکست داد و بقیه را به بند کشید. دیوان از او زنهار خواستند و گفتند اگر ما را زینهار دهی، تو را هنری تازه می‌آموزیم، و این‌گونه آنها به شاه نوشتن آموختند:
نبشتن به خسـرو بیاموختنـد
دلش را چو خورشید بفروختند 
نبشته یکی نی، چه نزدیک سی
چه رومی و چه تازی و پارسی
چه سُغدی و چینی و چه پهلوی
نگاریـدنِ آن کجـا بشنـوی

در پایان سی سال پادشاهی او، فردوسی چنین می‌گوید:
برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار

و زبان به اعتراض و پرسشی حکیمانه می‌گشاید. در نگاه حکیم و فیلسوف، پرسیدن با انکار متفاوت است و تردید پایه باور است. این همان اندیشه‌ انتقادی است که فردوسی در ادبیات فارسی پایه‌گذاری کرد و در سخنِ سخنورانی چون خیام، سنایی و حافظ نیز به گوش می‌رسد. 

فردوسی، در پایان عمر طهمورث، مرگ‌اندیشانه چنین می‌فرماید: 
جهانا! مپرور چو خواهی دُرود
چو می‌بدروی، پروریدن چه سود؟!


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها