دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۵
جانبازان شهدای زنده هستند / جنگ برای خانواده جانبازان هنوز تمام نشده است

مونا اسکندری با اشاره به فرمایش رهبر معظم انقلاب اسلامی که در دیدار با جانبازان از آن‌ها با عنوان شهدای زنده یاد می‌کنند، گفت: درد خفته و جنگ ناتمام در خانواده جانبازان همیشه برقرار است و فرسایش عمر را برای خانواده آن‌ها به‌دنبال دارد و شاید کمتر کسی از این موضوعات باخبر باشد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، چهارمین روز از ماه شعبان، سالروز میلاد بزرگ جانباز اسلام و پرچمدار دفاع از حرمت حریم ولایت، حضرت ابوالفضل العباس(ع) به واسطه رشادت و جانفشانی‌های پاسداران رشید و غیور انقلاب اسلامی و همچنین فداکاری و ایثارگری جانبازان سرافراز و دلاور به‌عنوان روزهای پاسدار و جانباز نامگذاری شده است.
 
به همین مناسبت با مونا اسکندری درباره جدیدترین اثرش با عنوان «عشق هرگز نمی‌میرد» که به خاطرات پروین سلگی همسر جانباز شهید سردار حاج میرزا محمد سلگی پرداخته به گفت‌وگو نشستیم که شرح آن را در ادامه می‌خوانید.
 
کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد» بر چه محور و موضوعی به نگارش درآمده است؟
کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد»، روایت همسر جانبازی است که در طول زندگی با اتفاقات متعدد مواجه می‌شود و همان‌طور که در کتاب مشخص است، پشتوانه اعتقادی محکمی که داشته باعث می‌شود بر اتفاقات و حوادث فائق آید. همسرشان جانباز محمد سلگی هستند که در اثر هشت بار مجروحیت‌ و عوارض آن که سال‌ها در رنج بودند، سال 99 به شهادت رسیدند.

چه شد که به فکر نگارش این کتاب افتادید؟ 
کار نگارش کتاب، سال 1397 آغاز شد. سال‌ها پیش به پیشنهاد دوستانم، خانم سلگی برای مصاحبه به من معرفی شدند، اما در خودم نمی‌دیدم که شروع به نوشتن این کتاب کنم، چون کار اصلی من حوزه داستان کودک و نوجوان است و تنها کتابی که به صورت تاریخ شفاهی و زندگینامه کار کرده بودم، زندگینامه خانم دباغ بود که در زمان حیات ایشان نگاشته شده بود.
 
تاریخ شفاهی فرصت مطالعه و پژوهش می‌خواهد و احساس می‌کردم، این فرصت را ندارم، اما شهید علی خوش‌لفظ که ایشان نیز جانباز و از اقوام من بودند و به شهادت رسیدند، معمولا از من سؤال می‌کردند که چه کتابی در دست نگارش داری و می‌گفتند باری زمین مانده و شما چرا کمک نمی‌کنی؟ و همیشه نسبت به این موضوع تأکید می‌کردند که عزیزانی که در جنگ تحمیلی حضور داشتند، چه رزمندگان و چه خانواده‌های آن‌ها یکی‌یکی دارند از دست می‌روند و تاریخچه بزرگ مملکتمان و دفاعی که دربرابر دشمن داشتیم که مقدس است، باید در تاریخ ثبت و ضبط شود و بستر مناسب برای هنرهای مختلف باشد که از حقیقت، هنر بسازند نه از اخبار کذب و مدام ایشان این تذکر را به من می‌دادند که ثبت این وقایع وظیفه شماست.
 


با ایشان که خودشان راوی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» هستند، حتی زمانی که آلمان بودند و شیمی‌درمانی انجام می‌دادند در ارتباط بودم و از من می‌خواستند که از استعدادی که در حوزه نگارش کتاب دارم، برای ثبت و ضبط خاطرات دوران دفاع مقدس استفاده کنم و می‌گفتند خداوند در آن دنیا از استعدادی که به شما داده از شما بازخواست می‌کند.
 
مراسم چهلمین روز شهادت شهید خوش‌لفظ بود که من دوباره خانم سلگی را دیدم و ایشان از من مطالبه کردند که شما بالاخره کتاب من را ننوشتید و کمی از خاطرات خود را بیان کردند و با بیان این خاطرات، من احساس کردم که در مراسم شهید خوش‌لفظ، دیدار من و خانم سلگی و بیان خاطره ایشان همان خواسته‌ای است که شهید خوش‌لفظ از من داشت که من کار نگارش کتاب را آغاز کنم.
 
از فردای روز چهلم، شروع به انجام مصاحبه‌ها کردم. خانم سلگی به لحاظ این‌که دچار عارضه‌ای هستند و سرشان را عمل کرده‌اند، خاطرات را به صورت پازل به‌هم ریخته به من ارائه می‌کردند و چون حوادث در زندگیشان زیاد بود و زمان هم خیلی گذشته بود، ایشان به صورت مرتب نمی‌توانستند خاطرات را بیان کنند، بنابراین فقط گوش کردم و اجازه دادم ایشان خاطرات را بیان کنند و مسئولیت چیدن پازل را خودم بر عهده گرفتم تا با پژوهش و مصاحبه با دیگران بتوانم این پازل به‌هم ریخته را بچینم.
 
بهمن سال 1397 متوجه بیماری سرطان در خودم شدم و درگیر درمان شدم، درحالی‌که این کتاب در حد مصاحبه مانده بود و همه دغدغه من این بود که یک امانتی دست من هست و من این خاطرات را از دل خانم پروین سلگی بیرون کشیدم، با هم خندیدیم و گریه کردیم و چقدر به ایشان فشار روحی وارد شد و حال این خاطرات مانده و من در حالی که نگران بیماری بودم، دنبال نویسنده‌ای می‌گشتم که مصاحبه‌ها را به ایشان بدهم تا کار زمین نماند.
 
آن موقع خانم سلگی و همسرشان مرتب با من تماس می‌گرفتند و به من روحیه می‌دادند و زمانی که شیمی‌درمانی من تمام شد، هفته اول که دوره را گذراندم دوباره مصاحبه‌ها را گوش کردم، احساس کردم بسیاری از موارد را فراموش کرده‌ام و ذهن من کمکی به روند نگارش کتاب نمی‌کند، بنابراین دوباره خاطرات را با هم پیش رفتیم و با توجه به این‌که خانم سلگی و همسرشان در شهر نهاوند زندگی می‌کردند، تصمیم گرفتیم به شهر نهاوند برویم و مکان‌هایی که حادثه‌خیز بود و اتفاقاتی که برای ایشان رقم خورده را بازبینی کردیم و بدین ترتیب پژوهش و نگارش کتاب شروع شد.
 
این پژوهش‌ها پازل به‌هم ریخته بود. بنابراین به‌دنبال سندیت صحبت‌ها رفتم که تاریخ‌ها اشتباه نباشد و دنبال شاهد مثال‌هایی برای مصاحبه‌های دیگر رفتم تا کار پژوهشی کامل و جامع صورت گرفته باشد.
 


نگارش کتاب چه مدت به طول انجامید؟
کار نگارش کتاب، 6 ماه طول کشید و نسخه اولیه کتاب را پس از نگارش در اختیار شهید سلگی و خانواده ایشان قرار دادم و پس از ارائه نقطه‌نظراتشان، کتاب بازنویسی شد و نسخه دوم بازنویسی را به حدود 30 نفر از دوستان نویسنده و افراد محلی و حتی خارج از کشور ارائه کردم. بیشترین مسأله، گویش محلی دیالوگ‌ها بود و نگرانی من این بود که نکند مخاطب با این دیالوگ‌ها ارتباط برقرار نکند، برای همین از بین افرادی که از گویش نهاوندی و لری به دور هستند، انتخاب کردم و کار را به آن‌ها سپردم. مثل مخاطبان در استان یزد و آن‌ها ابراز کردند که این گویش‌ها آن‌ها را آزار نداده، بلکه آن‌ها را در بافت بومی آن حوادث قرار داده و خاطره را دلچسب کرده است.
 
تصاویری که در کتاب کار شده را چگونه به‌دست آوردید؟
عکس‌ها نیز پژوهش‌محور بود و ضمن اینکه این کتاب در بستری قرار گرفت که دوستانی کمک کردند که کتاب کمترین نقص را داشته باشد، مثلا دو نفر از دوستان نهاوندی که دارای رتبه‌های علمی و از اساتید دانشگاه هستند، به‌صورت دقیق، گویش‌ها را زیر نظر قرار دادند و دوستان رزمنده که در تشخیص عکس‌ها و هویت افرادی که در عکس‌ها هستند به من کمک کردند. درواقع این کتاب یک پژوهش گروهی بود و به نظرم بخاطر حوادث جالب و فراز و نشیب بسیار که در کتاب هست، باید مورد توجه مخاطبان قرار گیرد.

اگر بخواهید نقاط قوت کتاب را نام ببرید به چه مواردی اشاره می‌کنید؟
نقطه قوت کتاب به نظر من این است که مخاطبی که در زندگی امروز قرار دارد و خیلی از مشکلات پیش پا افتاده ممکن است او را خسته و کسل کرده و متوقف کند، با خواندن این کتاب و آشنایی با افرادی که معمولی هستند، ولی با اتفاقات خیلی بزرگ‌تر از توانشان مواجه بوده‌اند، اما با ایمان و عشق به خانواده توانسته‌اند مشکلات را از پیش رو بردارند، می‌تواند الگوی خوبی باشد که دل مخاطبان آرام شود و با قوای بیشتری راه خود را ادامه دهند.
 
کتاب «آب هرگز نمی‌میرد»، روایت شهید سلگی است، اما کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد»، روایت همسر این شهید است و به نوعی این دو اثر با یکدیگر همپوشانی دارند، چون شهید سلگی و همسرشان علاقه وافری به هم داشتند و در این کتاب شاهد هستیم که تعداد زیادی از خانواده ایشان به شهادت می‌رسند و درواقع همسر ایشان کم از یک مبارز ندارد و وقتی کتاب را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم که چقدر این زن و شوهر به هم می‌آمدند و خداوند این‌ها را در مسیر هم قرار داد تا بتوانند بر مشکلات زندگی فائق آیند.
 


جایگاه جانبازان را در آثار دفاع مقدس چطور ارزیابی می‌کنید؟
همان‌طور که درمورد جانبازان می‌گوییم «شهدای زنده» هستند و رهبر معظم انقلاب اسلامی هم در دیدار با جانبازان می‌فرمایند: «شما شهدای زنده‌اید؛ یعنی هرموقع از دنیا بروید شهید از دنیا رفته‌اید»، خیلی نکته بجایی است. به این دلیل که جانبازان برای دفاع از مملکت از عزیزترین‌ها و علاقه‌مندی‌هایشان گذشتند و به معنای واقعی ایثار کردند. سال‌ها پس از جنگ هم این عوارض گریبانگیرشان هست و جا دارد از خانواده آن‌ها تقدیر شود، برای اینکه سال‌هاست زینب‌وار از همسرشان پرستاری می‌کنند و این درد خفته و جنگ ناتمام در منزل آن‌ها همیشه برقرار است و فرسایش عمر را برای خانواده آن‌ها به‌دنبال دارد و شاید کمتر کسی از این موضوعات باخبر باشد.
 
به دوستانم همیشه توصیه می‌کنم که وقتی در خیابان قدم برمی‌دارید به یاد جانبازان و مجروحانی که در زمین‌های خشک سرزمین ما مجروح شدند و ساعت‌ها درد و زجر کشیدند و بعد به بیمارستان انتقال پیدا کردند و خانواده‌هایشان چقدر اذیت می‌شدند، باشید. این خاطرات، رازهای نگفته است که من نویسنده وظیفه دارم درمورد آن‌ها بنویسم و این موارد می‌تواند در افراد تحول ایجاد کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها