شنبه ۹ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۷
برخی می‌خواهند به مخاطب القا کنند داستان و رمان ایرانی حرفی برای گفتن ندارد/ صحبت از سانسور حربه‌ای برای چاپ کتاب‌های خارجی شده است

محمداسماعیل حاجی‌علیان، یکی از نامزدهای دریافت جایزه ادبی جلال ‌آل‌احمد در بخش داستان کوتاه می‌گوید: برخی‌ها لابی‌ها، رانت‌ها و فضاهای رسانه‌ای خاص خود را دارند و می‌توانند به خوبی در فضای نشر کشور موج‌سواری کنند و به نتایج مطلوب خودشان هم دست یابند، به این معنا که به مخاطب القا می‌کنند که داستان و رمان ایرانی حرفی برای گفتن ندارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «ساعت دَنگی» عنوان مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که نویسنده در آن به موضوعات اجتماعی می‌پردازد؛ اما آنچه این مجموعه را از اغلب مجموعه داستان‌ها متمایز کرده این است که داستان‌های کتاب تریلوژی یا سه‌گانه هستند.
محمداسماعیل حاجی‌علیان، یکی از شانس‌های دریافت جایزه ادبی جلال ‌آل‌احمد در بخش داستان کوتاه، متولد سال ۱۳۵۹، نویسنده و استاد دانشگاه است و از وی تاکنون کتاب‌های «چهار زن»، «اپرای مردان»، «سبیل استالینی»، «نیستدر جهان»، «آتون نامه»، «مقام گورخانه»، «ایوار»، «سمفونی بابونه‌های سرخ»، «پاپیلو» و «می‌نار» به چاپ رسیده است. برای آشنایی بیشتر با داستان‌های این مجموعه، ویژگی‌ها، مضامین و دیگر جزئیات کتاب «ساعت دَنگی» با نویسنده این کتاب به گفت‌وگو نشستیم و صحبت‌ها به معضلات داستان و رمان فارسی، سانسور کتاب‌ها و جوایز ادبی رسید. آنچه در ادامه آمده مشروح این گفت‌وگو است:

کمی درباره موضوع محوری داستان‌های مجموعه «ساعت دنگی» توضیح دهید. داستان‌های این کتاب چه ویژگی مشترکی داشتند که در قالب یک مجموعه داستان منتشر شدند؟
همه داستان‌های این کتاب تقریبا با یک تکنیک نوشته شده‌‌اند. این مجموعه ۹ داستان تریلوژی یا سه‌گانه دارد؛ یعنی همین تریلوژی یا سه‌گانه بودن محور اصلی ارتباط مجموعه است. تریلوژی در ادبیات نمایشی به وفور اتفاق می‌افتد، نویسندگان متعددی در آثار بلندشان تریلوژی را به کار گرفته‌اند، یعنی سه اثر داستانی بلند نوشته‌اند که در امتداد هم هستند.
در مجموعه داستان کوتاه هم تجارب نزدیک به این داشته‌ایم؛ اما من تاکنون ندیده‌ام که این حجم تریلوژی در یک کتاب به چاپ برسد. یکی از ویژگی‌های مجموعه این است که این حجم از تریلوژی را یک جا داریم. واقعیت امر این است که تریلوژی بودن تنها نقطه اشتراک داستان‌های کتاب نیست، محور اصلی داستان‌ها زن، زمانه‌اش و زمان است؛ یعنی سه عنصری که در کل مجموعه به طرق مختلف خود را نشان می‌دهد. از زنِ قربانی معاصر، زنِ سیّاس معاصر، زن قربانی اسطوره‌ای و تاریخی که از دل تاریخ درآمده تا زن جنگجویی که جلوی داعش ایستاده و مادر شهیدی که جگرگوشه‌اش را از دست داده، همه این زنان آدم‌های قصه‌های سه‌گانه‌ای هستند که در کتاب روایت می‌شوند.
نکته دیگری که داستان‌های این مجموعه را به هم پیوند می‌دهد بافتار حوادث اجتماعی و آسیب‌های اجتماعی است که در اکثر داستان‌ها وجود دارد. 
 
چرا تصمیم گرفتید این داستان‌ها را که خودشان به طور مجزا سه‌گانه هستند در یک کتاب جمع‌آوری کنید؟ آیا این کار با توجه به نوآوری انجام شده در آن دشوار نبود؟
فکر نگارش داستان‌های این مجموعه و جمع‌آوری آن‌ها را تقریبا از سال ۸۶ در ذهن داشتم. ابتدا داستانی نوشتم که در این کتاب هم به عنوان داستان نخست آمده و البته تریلوژی است. این تریلوژی بن اصلی رمان «چهار زن»ِ من را نیز شکل می‌دهد. از آنجایی که اولین داستانی بود که برای این مجموعه نوشتم و زمان زیادی از نگارش آن می‌گذشت، سال ۹۳ آن را دوباره بازنویسی کردم و کتاب سال ۹۹ چاپ شد.
 اینکه بخواهی یک روایت را سه‌گانه ببینی به نوعی محدودیت در نگارش داستان است؛ محدودیتی که من آن را برای خود قائل شدم تا بتوانم از دلِ آن، در روایت داستان‌هایم خلاقیت داشته باشم و روایتی خلاقانه ارائه دهم.
البته من یک داستان تریلوژی دیگر هم در این مجموعه داشتم و سال ۹۳ آخرین داستان این تریلوژی ۱۰ تایی را نوشتم و بعد از آن سعی کردم بحث تریلوژی را از ذهنم پاک کنم. معمولا اینطور است که اوایل کار، آدم تلاش می‌کند یک ایده روایی را در ذهنش برای خود جا بیندازد و به همین دلیل بر آن تمرکز می‌کند؛ اما وقتی یک ایده روایی جا افتاد اگر نویسنده مدام از همان ایده بهره بگیرد به کلیشه و تکرار می‌رسد. من هم سعی کردم در آثار بعد از این ۱۰ داستان سه‌گانه، به سراغ نوع دیگری از روایت بروم. البته در این کتاب ۹ داستان تریلوژی گنجانده شده و داستان دهم هم مستقل از این مجموعه به چاپ رسیده است.
نوشتن داستان‌ در قالب تریلوژی تجربه جالب و متفاوتی برایم بود، در واقع هر تک داستانی یک روایت و داستان کوتاه کامل است ضمن اینکه همان داستان باید داستان دوم و سوم را نیز کامل کند، در حالی که داستان دوم و سوم هم باید به تنهایی داستانی مستقل باشند.
 
ماجراها و اتفاقات این داستان‌ها در چه زمان و مکانی به وقوع می‌پیوندند؟
زمان و مکان داستان‌ها متفاوت است و برخلاف آن چیزی که به عنوان معرفی کتاب من آورده شده، هیچ‌کدام از داستان‌ها در فضایی روستایی شکل نگرفته‌اند و اتفاقا فضاهای شهری دارند، از بوم ایران گرفته تا بوم سوریه و موصلِ درگیر داعش.
البته که من داستان‌ها را از سال ۸۶ تا ۹۳ نوشتم و وضعیت داعش آن زمان بسیار متفاوت بود. داستان‌ها در فضاهای متعددی شکل گرفته‌اند. از تپه‌های باستانی تپه حصار دامغان گرفته تا فضای شهری تهران، شامل تئاتر شهر تا زندان رژیم بعث در عراق و مهمانی‌های خصوصی آدم‌ها و حتی فضای احضار روح. به طور خلاصه می‌توانم بگویم اتفاقا فضای داستان‌ها بسیار مدرن هستند.

«ساعت دنگی» عنوانی است که برای کتاب انتخاب کردید. برای مخاطبانی که با این عنوان آشنا نیستند توضیح دهید که به چه معنی است و چرا «ساعت دنگی» را برای عنوان کتاب انتخاب کردید.
همانطور که گفتم بحث زمان یکی از الگوها و مضامین اصلی در مجموعه «ساعت دنگی» است که این عنوان تداعی‌کننده بحث زمان است. دَنگی بودن یا دم‌دمی بودن، لحظه‌ای بودن و تغییرپذیر بودن اشاره به تغییر مداوم انسان‌ها دارد. اینکه تغییر در زندگی‌ها به سرعت اتفاق می افتد و زمان این تغییرات را به ما نشان می‌دهد و گاهی اوقات از آن غافلیم موضوعی است که در کتاب به آن اشاره شده.
داستانی هم در مجموعه به همین نام است. در واقع بر اساس این مفاهیم «ساعت دَنگی» را برای عنوان کتاب انتخاب کرده بودم، ضمن اینکه یک ساعت دنگی هم در موزه امام رضا (ع) وقف شده؛ یعنی ساعتی در آنجا هست به نام ساعت دنگی.
 وقتی به موزه حرم امام رضا (ع) رفتم و این ساعت را دیدم بسیار برایم جالب بود. ساعتی در آنجا بود که با صدای دَنگ کار می‌کرد و به نظرم این دنگ بودن صدای ساعت چیزی بود که مرا مصمم‌تر کرد تا عنوان کتاب را ساعت دنگی بگذارم.
امیدوارم در ساعت دنگی توانسته ‌باشم بخشی از رسالتم به عنوان یک ایرانی قلم به دست را در قبال زنان سرزمینم انجام داده باشم و مورد اقبال مخاطبان هم قرار بگیرد.

 
طی بیشتر از یک سالی که از انتشار کتاب می‌گذرد بازخوردها چطور بود؟ آیا کتاب «ساعت دنگی» آنطور که انتظار داشتید مورد توجه مخاطبان قرار گرفت؟
متاسفانه همه‌گیری کرونا، فضای ارتباطات جمعی انسان‌ها را در مدت زیادی دچار اختلال کرد و این ماجرا روی چاپ این کتاب تاثیر زیادی گذاشت، مانند اغلب کتاب‌هایی که در این مدت به چاپ رسید. «ساعت دنگی» در اوج بحران کرونا متولد شد و مدل توزیع و پخش سنتی ناشر هم در آن زمان باعث شد کتابم آنطور که باید دیده نشود. این مجموعه زمانی منتشر شد که اکثر کتابفروشی‌ها تعطیل بود. با توجه به شرایط و در چنین فضایی می‌توانم بگویم استقبال از کتاب به ویژه از سوی مخاطبان خاص بسیار خوب بود و بازخوردهای خوبی هم گرفتم. کاندیدا شدن در جایزه جلال هم سبب شد انرژی مثبتی بگیرم.
 
حالا که اشاره‌ای به جایزه ادبی جلال آل‌احمد کردید نظرتان را درباره جایزه‌های ادبی هم بفرمایید. به نظر شما چنین جوایزی چه تاثیری در پویایی ادبیات کشور و بالا رفتن انگیزه نویسندگان می‌گذارند؟
قطعا تاثیر دارد؛ اما نباید این نکته را نادیده گرفت که جوایز ادبی در سال‌های قبل پویایی بیشتری را به همراه داشت چون جوایز به نوعی پیشرانه فرهنگی بودند و فضاهای متعددی را برای معرفی و بررسی کتاب شکل می‌دادند. هر سال مخاطبان زیادی منتظر اعلام برگزیدگان جوایز ادبی بودند تا لیست خرید خود را بر اساس این فهرست تهیه کنند.
در سال‌های اخیر و با زیاد شدن تعداد جوایز ادبی و همین طور گسترش رسانه‌های متعدد، حتی افزایش رسانه‌های شخصی و فضاهای گروهی، پیشنهادها در حوزه کتاب بسیار افزایش یافته‌اند. از طرف دیگر قیمت تمام شده کتاب‌ها بسیار بالاست که بحث اقتصاد خانوار در این حوزه مطرح می‌شود؛ زیرا معمولا کتاب در اولویت‌های چندم قرار می‌گیرد و بسیاری از افراد نمی‌توانند مانند قدیم کتاب تهیه کنند. همه این موارد در کنار هم تا حدودی از میزان تاثیرگذاری جوایز ادبی کاسته است.
حال که شرایط اینگونه رقم خورده، به عقیده من افراد در هر جایگاهی تا هر اندازه که می‌توانند باید به پیشرفت حوزه کتاب کمک کنند تا قدمی به جلو برداریم. نمی‌خواهم بگویم قدم‌هایی به عقب برداشته‌ایم، اما معتقدم رمان و داستان ایرانی نیازمند توجه بیشتری است، نه به این دلیل که ضعف دارد یا نیازمند محبت است. من خودم یکی از مخاطبان فعال داستان و رمان ایرانی هستم، علاوه بر اینکه آثار ادبی غیر فارسی را نیز به واسطه شغلم مطالعه می‌کنم و می‌توانم با قطعیت بگویم ادبیات فارسی معاصر از لحاظ فنی و کیفی، نه تنها دست کمی از آثار خارجی ندارد، بلکه در بعضی حوزه‌ها بالاتر از فضای رایج در حوزه کتاب کشور هم هست. نمی‌دانم چرا سلسله بداقبالی‌های داستان و رمان ایرانی خیال تمام شدن ندارد؟
 
در  حوزه ادبیات و نشر ایران هم کتاب‌های ترجمه‌ای بسیار بیشتر از کتاب‌های تالیفی به چشم می‌خورد و بسیاری از ناشران هم ترجیح می‌دهند کتاب‌های ترجمه‌شده را منتشر کنند. به نظر شما دلیل این تفاوت چیست؟
متاسفانه برخی‌ها لابی‌ها، رانت‌ها و فضاهای رسانه‌های خاص خود را دارند و می‌توانند به خوبی در فضای نشر کشور موج‌سواری کنند و به نتایج مطلوب خودشان هم دست یابند، به این معنا که به مخاطب القا می‌کنند که داستان و رمان ایرانی حرفی برای گفتن ندارد. آن‌ها از یک حربه استفاده می‌کنند و می‌گویند تیغ سانسور آنقدر قوی است که باعث می‌شود داستان ایرانی حرفی برای گفتن نداشته باشد؛ اما من به عنوان مخاطب حرفه‌ای می‌بینم که اصلا اینطور نیست. کتاب‌های بسیار خوبی در ایران چاپ می‌شوند که حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. اما گروهی ذینفع این جو را ایجاد می‌کنند که داستان ایرانی زیر تیغ سانسور است و داستان‌ ترجمه کمتر سانسور می‌شود.
این کاملا اشتباه است؛ اشتباهی که عده‌ای غرض‌ورزانه آن را در اذهان عمومی جا می‌اندازند زیرا از این طریق سود می‌برند. اگر مخاطب ایرانی با نگاه بهتر و دقیق‌تر به داستان ایرانی بنگرد قطعا گرایش بیشتری به مطالعه این داستان‌ها خواهد داشت. داستان ایرانی از جنس خودِ مخاطب است، از جامعه خودش حرف می‌زند، سرگرمی دنیای او را ارائه می‌کند، به فرهنگ، مشکلات و دغدغه‌های پیرامون زندگی او می‌پردازد. در نتیجه باید بیشتر اقبال داشته باشد زیرا فضای هم ذات‌پنداری برایش مهیاتر است.
البته که نمی‌توان گفت مطالعه ادبیات خارجی مناسب و جذاب نیست. بخشی از رسالت ادبیات این است که نویسنده تجربه خود را در اختیار مخاطب قرار دهد تا از تکرار تجربه‌های بد جلوگیری کند. تمام حرفم این است که باید به ادبیات و داستان ایرانی آنطور که هست نگاه شود و سعی نکنیم آن را در چشم مخاطب کم‌اهمیت جلوه دهیم.

راهکاری هم برای بهبود این وضعیت دارید؟
عاملی که می‌تواند سبب تقویت رمان و داستان ایرانی شود، گسترش فضای نقد سالم و بدون غرض‌ورزی است؛ ما با کمبود نقد علمی مواجه‌ایم و یکی از نمودهایش کاهش چاپ آثار در حوزه نقد ادبی است. در میان نامزدهای جایزه جلال هم اگر بنگریم می‌بینیم که از نظر کمّی، تعداد کتاب‌ها در حوزه نقد ادبی کاهش زیادی داشته است. دانشگاه‌هایمان باید رویکرد به ادبیات کهن را تعدیل کنند و بیشتر به ادبیات معاصر بپردازند. بسیاری از دانشگاه‌ها در کشور ما که باید دارای کرسی‌های نقد ادبیات معاصر باشند هنوز داستان معاصر ایرانی را قبول ندارند و فقط به ادبیات کهن می‌پردازند. استادان دانشگاهی باید داستان معاصر ایرانی را بخوانند و قضاوت کنند. حتی منظورم ادبیات ۵۰ سال پیش هم نیست، من از ادبیات سال‌های اخیر صحبت می‌کنم، نسل‌های چهارم، پنجم و ششم داستان‌نویسی گویا هنوز این اجازه را پیدا نکرده‌اند که مورد نقد و بررسی استادان دانشگاهی در رشته ادبیات فارسی قرار بگیرند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها