«تالیف یا ترجمه»/ شماره 5: محمدرضا یوسفی
صُبحی چه کم از اندرسن دارد؟/ در کشور ما ترجمه، یکجور سوداگری است
به گفته نویسنده «بوی باران»، نویسندگان ما در تاریکی مینویسند؛ کتابی که در 1000 نسخه منتشر میشود، چه انعکاسی میتواند داشته باشد؟ صُبحی مهتدی ما چه کم از اندرسن دارد؟ او همان کاری را با ادبیات ما کرده که اندرسن با ادبیات دانمارک کرده است.
به گفته نویسنده کتاب «گرگها گریه نمیکنند»، در تمام دنیا، ادبیات ترجمه برای الگوسازی است تا هم بهترینهای جهان را و هم کارهای متوسط و ضعیف را به ما معرفی کند؛ اما در کشور ما ترجمه، یکجور سوداگری است. بسیاری از ناشران یاد گرفتهاند به نمایشگاه کتاب فرانکفورت و بولونیا بروند و چند کارتن کتاب بیاورند و برگردان آن به فارسی را نه به یک مترجم حرفهای که به دانشجویان تازهکار بسپارند تا سود بیشتری ببرند.
یوسفی به اینکه ناشران، استقبال چندانی از ادبیات تالیفی نمیکنند اشاره و بیان کرد: خودتان داوری کنید، در چند سال اخیر، کدام ناشر دولتی و خصوصی، به ادبیات تالیفی روی خوش نشان داده؟ مدیریت فرهنگی ما تا چه اندازه از منِ نویسنده حمایت کرده؟ باور کنید نویسنده، یک پدیده اجتماعی است. شما به انبوه نگاه نکنید. واقعیت این است که چندنفر انگشتشمارند که مینویسند. اگر این هفت، هشت نفر هم رمان ننویسند، چیزی از ادبیات تالیفی کودک و نوجوان باقی نمیماند چون از آن حمایتی نمیشود.
به گفته نویسنده «اطلسی و نرگسی»، آثار خوب ایرانی باید به زبانهای دیگر، بهویژه انگلیسی ترجمه شوند. او در این راستا گفت: برای مثال من به مراکز فرهنگی ارمنستان، ترکیه، سوئد، نروژ و آلمان دعوت شده و دیدهام که آنها تا چه اندازه به ادبیات ما علاقهمند هستند؛ اما ما امکان ترجمه آثارمان را نداریم و این کار برعهده مراکز مرتبط فرهنگی چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ناشران دولتی است؛ چراکه بیشتر ناشران خصوصی، توان مالی چنین کاری را ندارد.
یوسفی به ضرورت توجه به اسطورهها و افسانهها اشاره و بیان کرد: به ناشران مهم کودک و نوجوان نگاه کنید. همه آنها یک مجموعه ادبیات کهن چون فردوسی و کلیله و دمنه و مولوی دارند. چون در این داستانها کهنالگوهایی وجود دارد که بچهها با آن آشنا هستند. من به روستاهای اورامانات رفته و دیدهام که بچهها، کتابهایی میخواهند که درباره ایران و فرهنگ و آداب و رسوم و افسانههای ایرانی باشد. پس پرداختن به قصهها و افسانهها ضرورت دارد چون هم پاسخ دادن به نیاز مخاطب است هم موجب آشنایی او با تاریخ و فرهنگ سرزمینش میشود.
نویسنده داستان «دختران خورشید»، روزگار فعلی را دوره گذار دانست و افزود: هیچ وقت این جمله را فراموش نمیکنم که دختر دانشآموزی که «سارا»ی مرا خوانده بود، آمد و گفت: فکر نمیکردم با اسم سارا هم بتوان داستان نوشت. میبینید ذهن بچههای ما چنان با ترجمه پر شده که به چیز دیگری فکر نمیکنند و البته این ویژگی مرحله گذار یا نفی خود است. انگار بچهها احساس میکنند اگر اسم قهرمان داستان جودی یا آلفرد باشد، ساختار قصه تغییر میکند. ضمن اینکه ترجمه، شگفتیزاتر از تالیف است. منِ بزرگسال هم با خواندن ترجمه وارد دنیایی میشوم که همه چیز آن برایم ناشناخته و جذاب است.
یوسفی با اشاره به اینکه نویسندگان ما در تاریکی مینویسند گفت: کتابی که در 1000 نسخه منتشر میشود، چه انعکاسی میتواند داشته باشد؟ صُبحی مهتدی ما چه کم از اندرسن دارد؟ او همان کاری را با ادبیات ما کرده که اندرسن با ادبیات دانمارک کرده؛ چرا اندرسن، نماد ادبیات کودک جهان میشود و صبحی نه؟ واقعیت این است که آثار ما باید ترجمه شوند؛ حالا مخاطب پیدا میکنند یا نه، بحث دیگری است.
به گفته نویسنده کتاب «همهجات ستاره بود» ادبیات تالیفی برای زنده ماندن و نفس کشیدن به حمایت نیاز دارد. او با بیان این نکته گفت: برای مثال وقتی مرا به آلمان دعوت میکنند روی دعوتنامه من نام 20 سازمان مردمنهاد نوشته شده است؛ اما در ایران چنین اتفاقی نمیافتد و هیچ کس از من نویسنده حمایت نمیکند. تازه منی که سالها نوشته و اسم و رسم و اعتباری بهدست آوردهام؛ نویسندههای تازهکار و جوان که جای خود دارند.
نظر شما