سه‌شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۰
نگارش کتاب‌ درباره شهدا باید با روایتی صادقانه، روان و مستند همراه باشد

کتاب «سرو سَربه‌زیر» روایتی مستند است که در هیچ کجایش از دایره مستندات و گفته‌ها بیرون نرفتم، اما تلاش کردم همان‌ها را بعد از سبک‌سنگین‌کردنشان و حذف آن‌هایی که در صحّت‌شان شبهه‌ای بود، به شکلی دلنشین چینش و روایت کنم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،‌ کتاب «سرو سَربه‌زیر» نوشته میثم غلامپور که به‌تازگی از سوی انتشارات مرد نو روانه بازار نشر شده، با نثری روان و نگاهی متفاوت به زندگی شهید مجتبی کربلایی‌ مهدی، یکی از شهیدان شاخص شهر دماوند در دوره جنگ ایران و عراق می‌پردازد. این کتاب سومین اثر میثم غلامپور؛ نویسنده جوان اهل دماوند به‌شمار می‌آید.
 
او در این کتاب با نگاهی متفاوت زندگی‌نامه شهید کربلایی مهدی را به‌صورت مستند روایت می‌کند. این موضوع بهانه‌ای شد تا با نویسنده این کتاب دقایقی گفت‌وگو داشته باشیم و درباره مراحل جمع‌آوری اطلاعات و نگارش اثر کمی بیشتر بدانیم. غلامپور در این مصاحبه با اشاره به دو سال زمان برای جمع‌آوری مطالب این اثر گفت که این کتاب روایتی مستند است که در هیچ کجایش از دایره مستندات و گفته‌ها بیرون نرفته، اما تلاش کرده همان‌ها را بعد از سبک‌سنگین کردنشان و حذف آن‌هایی که در صحت‌شان شبهه‌ای بود، به شکلی دلنشین چینش و روایت کند.
 
روند انتخاب شهيد كربلايي مهدی و موضوع زندگی ايشان را بفرماييد.
من معمولا برای پژوهش و نگارش کتاب‌هایم برنامه‌ریزی قبلی دارم و گاهی چند سال موضوع یک کتاب توی ذهنم به‌اصطلاح خیس می‌خورد تا وقت پژوهش و نگارشش برسد. قصه کتاب «سرو سربه‌زیر» اما متفاوت بود. می‌توانم این‌طور بگویم که نگارش این کتاب به‌نوعی انتخاب من نبود و در واقع برای من پیش آمد. یعنی چیزی نبود که برایش برنامه‌ریزی قبلی داشته باشم و البته به شدت از این پیشامد و انتخاب بی‌مقدمه‌ام خوشحال هستم.

ماجرا به یکی از شب‌های زمستان سال نود و هفت برمی‌گردد و شرح مفصلی دارد که در مقدمه کتاب آن را آورده‌ام. آن شب به شکلی اتفاقی و به واسطه مطرح شدن بحثی غیرمرتبط، مورد این پرسش برادرِ شهید مجتبی کربلایی‌ مهدی قرار گرفتم که آیا یک ویراستار سراغ دارم یا نه. چند سالی بود که ایشان به دوستان و آشنایان برادرِ شهیدش، سپرده بود تا اگر از او خاطراتی دارند، روی کاغذ بیاورند. خیلی‌ها قبول کرده بودند و چیزی نوشته بودند و حالا به قول خودش دنبال یک ویراستار بود برای جمع‌وجور کردن آن‌ها. می‌خواست بداند من کسی را می‌شناسم که بتواند کمکشان کند یا نه؟ کار البته فراتر از ویراستاری بود و من هم درگیری‌های درسی و پژوهشی خودم را داشتم، اما حتی ذره‌ای درنگ نکردم؛ همان‌طور که در مقدمه کتاب اشاره کرده‌ام، قرعه فال به نامم افتاده بود و درنگ اصلا معنایی هم نداشت. برای همین بود که بلافاصله جواب دادم، خودم انجامش می‌دهم. البته شاید آشنایی خانوادگی با خانواده شهید هم در چنین انتخابی تأثیرگذار بود.
 
مراحل جمع‌آوری اطلاعات كتاب چه مدت طول كشيد و در اين مدت به سراغ چه كسانی رفتيد؟
 از شروع پژوهش این کتاب تا زمان انتشار آن تقریبا دو سال زمان برد. البته فعالیت من در این دو سال به شکل مستمر نبود. از آنجایی که در شروع کار همه اطلاعات من درباره شهید مجتبی چیزی در حد هیچ بود، باید آرام‌آرام می‌شناختمش و به‌اصطلاح کشفش می‌کردم. اولین قدم این بود که خاطراتی که دیگران روی کاغذ آورده بودند را می‌دیدم. دلم اما به آن‌ها راضی نمی‌شد. برای همین، دوباره با تک‌تک آن‌هایی که به پیشنهاد برادر شهید، خاطره نوشته بودند، رودررو گفت‌وگو کردم. به‌جز آن‌ها سراغ هر کسی که ممکن بود چیزی برای گفتن داشته باشد هم رفتم.

در جریان کار پژوهش، مدام اسم‌های جدیدی مطرح می‌شدند که نمی‌شد پی‌شان را نگیرم. دلمشغولی‌های دیگر من، روند مصاحبه‌کردن‌ها را کُند می‌کرد. چند هفته یک‌بار چندتایی را هماهنگ می‌کردیم و می‌رفتیم سراغشان. مصاحبه‌ها که پیش می‌رفت، به تدریج چهره شهید مجتبی برای من روشن و روشن‌تر می‌شد. سر راه مصاحبه‌ها البته مشکلاتی بود. بعضی‌ها حافظه‌شان بعد از سی‌چهل سال یاری نمی‌کرد یا فقط یک‌سری کلیات درباره خوبی‌های شهید می‌گفتند که با توجه به تکرارشان، به کار نمی‌آمد؛ اما بقیه، قصه‌شان فرق می‌کرد و حرف‌هایی ناب برای گفتن داشتند. حجم این حرف‌ها البته با هم متفاوت بود؛ بعضی‌ها یکی‌دو ساعتی صحبت می‌کردند اما آخرش فقط در حد چند جمله‌اش دستم را می‌گرفت و بعضی‌ها بیشتر از پنج‌شش دقیقه حرفی نداشتند، ولی همه حرف‌هایشان به کارم می‌آمد.
 

و جذاب‌ترین قسمت‌‌های این کار برای شما چه بود؟
یکی از جذاب‌ترین بخش‌های کار، پیدا کردن آدم‌هایی بود که حرف‌های نگفته و نشنیده برای گفتن داشتند. از آن هم جذاب‌تر، پیدا کردن آدم‌هایی بود که همرزم شهید مجتبی در جبهه بودند، ولی همان سال‌ها از دماوند رفته بودند و هیچ‌کسی در این شهر از آن‌ها خبری نداشت. از هر کسی هم می‌پرسیدم، جوابش بی‌خبری بود؛ اما انگار دستی در کار بود که پیدایشان کنم و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم می‌دادند تا چیزی شبیه یک معجزه اتفاق بیُفتد. خدا می‌داند که چقدر شیرین بود لحظه پیدا کردنشان و هم‌کلام شدن با آن‌ها؛ آدم‌هایی که اگر پیدایشان نمی‌کردم، هم از زیبایی و غنای کار کم می‌شد و هم از آن مهم‌تر، در روایت‌های متفاوت و گاهی متناقض گرفتار می‌شدم و نمی‌توانستم روایت صحیح‌تر را تشخیص بدهم. کارها اصلا خودش جور می‌شد و خودش پیش می‌رفت و هیچ‌وقت در لابه‌لای روایت‌های مختلف لنگ نمی‌ماندم.

همه گفت‌وگوها حضوری بودند؟
مصاحبه‌ها بیشترشان حضوری بود و بعضی‌هایشان هم تلفنی. به دلیل مزایای گفت‌وگوی چند نفره، برخی از مصاحبه‌ها به شکل چند نفره و حتی یک بار همزمان با 6 نفر انجام شد. در جریان کار هم مدام پرسش‌های ریز و درشتی پیش می‌آمد که روحیه پژوهشگری‌ام آن‌ها را پیش می‌کشید و اجازه نمی‌داد بی‌جواب بگذارمشان. در مسیر تحقیق و نگارش، چند بار همه اطلاعاتم را الک کردم و هر بار حجم قابل ملاحظه‌ای پرسش و ابهام و تناقض باقی می‌ماند که باید رفعشان می‌کردم و چاره‌اش گفت‌وگوهای دوباره و چندباره با بعضی از مصاحبه‌شوندگان بود؛ گاهی حضوری، گاهی تلفنی و گاهی هم در فضای مجازی. اینقدر این کار تکرار و تکرار شد تا دیگر دلم رضایت داد.

جدا از مصاحبه‌ها که روی‌هم بیشتر از 35 ساعت شد، چند نفری هم بودند که خاطراتشان را روی کاغذ نوشتند و از نوشته‌هایشان در این کتاب بهره بردم. تلاش شد از بین اعضای خانواده، دوستان، آشنایان، بچه‌محل‌ها و همکاران شهید کسی از قلم نیفتد. در همه این مراحل، برادر بزرگوار شهید هم پابه‌پا همراهم بود. درنهایت و در کنار مصاحبه‌ها، برای ارائه روایتی مستندتر، کامل‌تر و صحیح‌تر و ارزیابی روایت‌ها، مطالعات کتابخانه‌ای و آرشیوی را هم چاشنی کار کردم.
 
 فكر مي‌كنيد تلاش شما برای شناختن و شناساندن شخصيت شهيد به ثمر نشسته است؟
 من در طول کار تلاشم این بود که در حد توانم چیزی را از قلم نیندازم و حرف مهم نگفته‌ای را باقی نگذارم. برای همین در زمان پژوهش کتاب، به سراغ حدود 80 نفر رفتم که البته تعدادی از آن‌ها حرف چندانی برای گفتن نداشتند. در نهایت از خاطرات حدود 50 نفر از این افراد در این کتاب استفاده کردم؛ هرچند بخش قابل‌توجهی از این تعداد هم، از میان حرف‌هایشان فقط خاطره یا خاطراتی خیلی کوتاه را در کتاب آوردم که تازگی داشت و در کل تلاش شد خاطره خاصی از قلم نیفتد. در بررسی و سبک‌سنگین کردن روایت‌ها هم تلاشم این بود که خدای نکرده حرف خطایی زده نشود.

در زمان نگارش کار هم وسواس زیادی به خرج دادم تا کاری درخور ارائه کنم و به جنبه‌های مختلف زندگی شهید مثل محیط تاریخی، جغرافیایی و خانوادگی زندگی ایشان و ابعاد مختلف شخصتیشان توجه داشته باشم تا خواننده تصویر هرچه‌روشن‌تری از شهید مجتبی کربلایی‌ مهدی به دست بیاورد. پس از پایان نگارش کتاب هم آن را بارها بازخوانی و اصلاح کردم و روی کلمه به کلمه‌اش وسواس به خرج دادم. خدا را شکر در نهایت پس از انتشار کتاب و با بازخوردهای مثبتی که از غریبه و آشنا گرفتم، به‌نظر می‌رسد تلاش‌هایی که در حد توانم داشتم، ثمربخش بوده است. 
 
بازخورد خانواده شهيد پس از انتشار اين كتاب چه بود؟
 من کتاب را پیش از اینکه به‌دست ناشر بسپرم، در اختیار خانواده شهید قرار دادم تا نظرشان را جویا شوم و اگر ایرادی به‌نظرشان آمد آن را برطرف کنم. اعتراف می‌کنم که وقتی نسخه پیش از چاپ را در اختیار این خانواده محترم قرار دادم، اضطراب داشتم که چه واکنشی به کتاب خواهند داشت؛ اما خدا را شاکرم که نگاهشان به کتاب کاملا مثبت بود. با بازخوردی که از به‌خصوص برادر، همسر و فرزند ارجمند شهید مجتبی گرفتم، حس فوق‌العاده خوبی دریافت کردم که پاداش بزرگی برای من بود. لطف و محبت خانواده شهید پس از انتشار کار هم ادامه داشت و این اتفاق خیلی ویژه‌ای برای من بود.


نگارش آثار درباره زندگی‌نامه شهدا در برخی مواقع خيلی كليشه‌ای می‌شود. شما برای عبور از اين كليشه چه تلاشی كرديد؟
همان‌طور که در مقدمه کتاب آورده‌ام، از روایت‌های خشک و کلیشه‌ای دل خوشی ندارم. دلیلش شاید به سابقه فعالیت نویسندگی و روزنامه‌نگاری‌ام برگردد. معتقدم که مخاطب بی‌حوصله امروز، حرف‌ها و نوشته‌های شعاری و رسمی را خیلی زود پس می‌زند. نکته دیگر این است که خیلی از نویسندگان در روایت زندگی شهدا، با نثری ادبی و حرف‌هایی عرفانی، اینقدر آن‌ها را آسمانی جلوه می‌دهند که انگار هیچ‌گاه پاهایشان روی زمین نبوده است. در همه مراحل نگارش این کتاب تلاشم این بود که گرفتار این دام‌ها نشوم.

از سوی دیگر روایت‌های داستانی را هم چندان نمی‌پسندم. دلیل این هم شاید به مطالعات تاریخی‌ام مربوط باشد. نمی‌توانم بپذیرم که به‌عنوان نویسنده، چیزی را برای جذابیت روایت، از زندگی شهید کم یا از خودم به آن اضافه و حقیقت را فدا کنم؛ یا اینکه برای پسند مخاطب، با تخیلم از زبان شهید و بقیه شخصیت‌های کتاب، حرف‌هایی بنویسم که روحشان هم از آن بی‌خبر باشد. دررنتیجه باید راه میانه‌ای را پیش می‌گرفتم. این بود که به طرح فعلی رسیدم؛ روایتی مستند که در هیچ کجایش از دایره مستندات و گفته‌ها بیرون نرفتم، اما تلاش کردم همان‌ها را بعد از سبک‌سنگین کردنشان و حذف آن‌هایی که در صحت‌شان شبهه‌ای بود، به شکلی دلنشین چینش و روایت کنم.
 
متن كتاب روايی و صميمی است، چگونه به اين سادگی در نگارش رسيديد ؟
خیلی ممنونم از توجه شما. بله من در همه مراحل نگارش و بعد بازخوانی‌های مکرر کتاب اهتمام داشتم که در عین مستندبودن، روایتی روان و صمیمی ارائه دهم. در این زمینه سابقه روزنامه‌نگاریم خیلی به کمکم آمد. در واقع تلاش کردم برای این کتاب از همان قلم ساده و همه‌فهم روزنامه‌نگارانه‌ام بهره ببرم. هدفم این بود که خواننده از خواندن کتاب لذت ببرد و روانی قلم به‌اصطلاح مخاطب را به ادامه خواندن کتاب ترغیب کند. حالا که کتاب منتشر شده، خدا را شاکرم که تقریبا همه کسانی که کتاب را خوانده‌اند، چنین نظری داشته‌اند و خیلی‌ها خواندن کتاب را چندساعته به پایان رسانده‌اند و معتقدم چنین اتفاقی از توجه و نگاه خود شهید هم هست.
 
فكر مي‌كنيد آثار درباره شهدا چگونه بايد منتشر شود تا اثرگذارتر باشد؟
معتقدم در این زمینه نیت نویسنده و حتی ناشر خیلی مهم است. باید با مخاطب صادق بود. باید تلاش کرد روایتی صادقانه، روان و البته مستند ارائه شود و نباید برای پسند مخاطب با شاخ و برگ دادن‌های زیاد و تخیلی نوشتن، خود را به هر آب و آتشی زد. این‌گونه که باشد، کتاب راه خودش را پیدا می‌کند. در زندگینامه‌هایی که برای شهدا نوشته می‌شود، خیلی از اوقات آنچه که بوده فدای خیال‌پردازی‌های نویسنده می‌شود یا برخی اوقات اغراق در بعضی مسائل زندگی شهدا مثل خیلی از کتاب‌هایی که در این سال‌ها به نام زندگینامه شهدا نوشته شده‌اند، کتاب را به بیراهه می‌کشاند.

گاهی احساس می‌شود کتاب نوشته شده تا فقط اشک مخاطب را درآورد؛ تازه آن هم با تخیلات نویسنده و اغراق در مسائل عاطفی خانواده شهدا. احساس می‌شود بعضی‌ها از این فضا دارند نان می‌خورند. متأسفانه برخی از نویسندگان و ناشران در انتخاب سوژه و سبک کار دنباله‌رو مخاطب شده‌اند. پسند مخاطب اولویت برخی از ناشران این حوزه شده است. ماحصل چنین نگاهی این می‌شود که این دست کتاب‌ها به سمت عامیانه و زردنویسی رفته‌اند. از این نظر معتقدم آثاری که با محوریت زندگی شهدا در این سال‌ها نوشته شده‌اند، نیازمند نقد جدی و دلسوزانه هستند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها