دلیل دوم بهحاشیهراندهشدن این دیدگاه، غلبه فراگیر نظرگاه کمونیستی بر جهانبینی چپ بهویژه در کشورهای پیرامونی بود. غلبهای که به طور مستقیم و غیرمستقیم فضا را برای طرح جریانهای سیاسی و دیدگاههای نظری که از طریق برنامههای اصلاحی و با تاکید بر سیاستهای انتخاباتی بر دموکراسیسازی روابط اقتصادی، توجه به حقوق شهروندی و تبیین برنامههای رفاهی برای اقشار مختلف جامعه اظهار داشتند، نبسته بود.
توجه مجدد فعالان حوزه اجتماعی و سیاسی کشورهای در حال توسعه به سوسیال دموکراسی مقارن است با دهههای پایانی قرن بیستم. یعنی زمانی که فشارهای نهادهای اقتصادی و مالی بین المللی به این کشورها برای پذیرش قواعد جهانیشدن که گفته میشود لاجرم از طریق اقتصاد بازار صورت خواهد پذیرفت، افزایش یافت و منجر به تغییرات اساسی و ساختاری در صورتبندی اقتصادی آنها شد. صورتبندیای که از منظر سیاسی اغلب با اقتدارگرایی همراه بود و از منظر اقتصادی با کمرنگشدن گفتمان برابری و حقوق اجتماعی. به این معنا به همان صورت که همگرایی بینالمللی در آغاز قرن بیستم برای روندهای ملتسازی یا ماندگاری به صورت ملت خطیر مینمود، در پایان قرن نیز نوع دیگری از همگرایی بینالمللی، سیاستگذاری به نفع برنامههای اجتماعی فراگیر و ایجاد چترهای حمایتی گسترده برای آحاد ملت را که در زمره زمینههای چشم ناپوشیدنی ایجاد و تحکیم همبستگی ملی به شمار میروند ضرورتی دوباره بخشیده است. یک چنین ضرورتی باعث شده است که در کشورهای پیرامونی تلاش و تکاپوی دوباره برای تدوین و تبیین سیاست سوسیال دموکراتیک آغاز شود.
عوامل متعددی را میتوان هم له و هم علیه امکان موفقیت این تلاش و تکاپو جدید برشمرد: شکلگیری طبقات اجتماعی پس از طی یک دوره ۱۰۰ ساله از صنعتی شدن و افزایش توانمندیهای تشکیلاتی در جامعه سیاسی و مدنی، آگاهی روز افزون از حقوق شهروندی، فساد گستردهای که در تمامی کشورهای جهان با برنامههای خصوصیسازی همراه بودهاند و نهایتاً بیاعتبار شدن تجارب رادیکال تغییرات سیاسی در میان احزاب و گروههای چپ پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق، در زمره مهمترین استدلالها به نفع امکان مطرح شدن سیاستهای سوسیال دموکراتیک همچون راه حلی عملی برای سیاستورزی و سیاستگذاری در کشورهای پیرامونی هستند.
در نقطه مقابل باید از تضعیف جریان سوسیال دموکراتیک در کشورهای محل ظهورش گفت که نمونهبرداری ایستا از شکلهای تاریخی آن را برای کشورهای پیرامونی مشکل میکند. همزمان باید به برآمدن شیوههای سیاستورزی عوامفریبانه -اعم از آنکه توسط راستگرایان مطرح شوند یا چپگرایان- اشاره کرد؛ شیوههایی در سیاست ورزی که به دلیل اتکا به برنامههای بازتوزیعی حامی پروانه، امکان ظهور در همه کشورها را دارند اما در کشورهایی که ساختارهای حزبی و سندیکایی و مدنی قوی ندارند، آسانتر فراگیر میشوند و زمینههای سیاستگذاریهای رفاهی جامعه محور یعنی سوسیال دموکراتیک را تضعیف میکنند. غیر رسمی شدن فزاینده نیروی کار خود مانع دیگری است برای تدوین سیاست سوسیال دموکراتیک در کشورهای پیرامونی. زیرا از یاد نباید برد که این سیاست در اشکال تاریخیاش بر بسیج نیروهای کار رسمی تکیه داشته است و رسیدگی به نیروهای کار غیر رسمی را به سازمانهای مردم نهاد واگذار میکرد. نهایتاً باید تداوم غلبه دیدگاه بازارمحور بر بنگاههای بینالمللی مالی و اقتصادی را یادآوری کرد که همچنان بر مقابله با هزینه کرد دولتها در نظام های رفاهی پافشاری میکنند.»
عناوین فصول این کتاب به ترتیب غبارتند ار: «سوسیال دموکراسی در جهان پیرامونی»، «بار تاریخ»، «کرالا: گسترش یک سوسیال دموکراسی رادیکال»، «کاستاریکا انعطاف پذیری یک سوسیال دموکراسی متعارف»، «موریس: تکامل یک سوسیال دموکراسی متعارف»، «شیلی: به عنوان مسیر پر آشوب راه سوم»، «خاستگاههای اجتماعی و سیاسی»، «چالشهای جهانی سازی» و «چشم اندازها».
در قسمتی از فصل اول این کتاب میخوانیم: «آلبرت هیرشمن در کتاب «گرفتن دانه امید» به دانشمندان سفارش میکند که از اشتیاق برای امر ممکن استقبال کنند. به نوشته او، وظیفه اصلی ما فهم «امکانها» است. به معنای کشف قواعد و زنجیرههای یکسان. اگر ما خودمان را به این وظیفه محدود کنیم ممکن است ارادهمان فلج شود، زیرا پیامد اجتناب ناپذیر قوانین عام ممکن است به وضعیتهایی از عقب ماندگی، بیعدالتی یا سرکوب منجر شود. آنگاه نمونههای امیدبخش پیشرفت اجتماعی صرفا به عنوان استثناهایی بر قواعد عام تلقی و در نتیجه نادیده خواهند گرفته شد. ناب از این گرایش منفی دانشمندان اجتماعی باید به دنبال «امکانها» نیز باشند. فرصتهای غالباً پنهان برای تغییرات باارزش که در موقعیتهایی خاص به کمین نشستهاند. هیرشمن در این اثرش به دنبال گسترش محدودههای آن چیزی است که «ممکن» تلقی میشود.
هدف این کتاب نیز همین است. این کتاب در نظامهای سوسیال دموکراتیکی تمرکز دارد که به درجات مختلف، اقتضائات دستیابی به رشد در بازارهای جهانی شده را با توسعه حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برآورده کردهاند. ما نشان میدهیم که فرصتهای زیادی برای پیشرفت اجتماعی چشمگیر در جهان پیرامونی وجود دارد، گرچه نظم اقتصادی جهانی بیشتر به کشورهای صنعتی اصلی تمایل دارد. ما پیشرفتهای برخی کشورها را بررسی خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که چرا و چگونه تجربیات سوسیال دموکراسی موفق بودهاند، با این امید که این اکتشاف امکانهای مشابهی را برای پیشرفت در سایر نقاط آشکار کند.»
فصلهای بعدی این کتاب یافتههایی است که عمدتاً از تحلیل تطبیقی چهار نمونه اصلی نتیجه میشود. کرالا(هند)، کاستاریکا، موریس و شیلی از سال ۱۹۹۰. در جهان جنوب، جایی که فقر، نابرابری، بیسوادی، گرسنگی و حکومتهای دیکتاتور و فاسد غلبه دارند، این چهار نمونه استثناهایی برجستهاند. از زمانی که سلطه نئولیبرالیسم در دهه ۱۹۸۰ آغاز شد این چهار نمونه تلاش کردند تا پیشرفتهای اجتماعیشان را حفظ کنند و ارتقا دهند. برخی سیاستها و روشهای سوسیال دموکراتیک شامل کنشهای یک دولت دموکراتیک در حال رشد، میتواند رقابتپذیری جهانی اقتصادش را ارتقا دهد.
در فصل دوم این کتاب تحت عنوان «بار تاریخ» میخوانیم: «تاریخ به شدت بر جهان پیرامونی سنگینی میکند و در بیشتر کشورهایی که از دموکراسی و عدالت اجتماعی استقبال نمیکنند، شرایط خاصی ایجاد میکند. هدف از این فصل بررسی این بار تاریخی است. در حالیکه سوسیال دموکراسی ممکن است در کوتاه مدت در بیشتر کشورها امکان پذیر نباشد، رویدادهای تصادفی و کنشهای انسانی میتوانند به سرعت و بهطور غیر منتظره زمینهساز ظهور راههای جدید شوند. همچنین، اگرچه بار در تاریخ در واقع برای برخی کشورها تهدید کننده است، اما این چالشها در تمام کشورها وجود ندارد یا حداقل در کشورهای مختلف به یک اندازه نیست. از این رو بحثی را که در پی میآید باید با فرض احتمالی بودن آن مطالعه کرد. همچنین این بحث را باید با حس اضطرار و باتوجه به ناکامی نئولیبرالیسم و چشمانداز خشونت سیاسی و جنایی در تعداد روزافزونی از کشورها مطالعه کرد.»
کتاب «سوسیال دموکراسی در جهان پیرامونی: خاستگاهها، چالشها و چشماندازها» نوشته ریچارد سندبروک و با ترجمه وحید موسویدار از سوی انتشارت «شیرازه کتاب ما» با قیمت 70000 تومان روانه بازار نشر شده است.
نظر شما