بهاره حجتی، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده به رمان «الفبای لازاروس»، اثر هادی تقیزاده پرداخته است؛ اثری که چند ماه پیش از سوی نشر نیماژ راهی بازار نشر شد.
«ادبیات فانتاستیک تمام ناگفتههاست، تمام آنچه از طریق شکلهای واقعگرایانه بیانشدنی نیست.» (بازشناسی چهرهی موجودات خیالی در روایتهای ایرانی، پرویز براتی، ص 223)
سابقهی «ادبیات شگرف» در مفهوم مدرن تقریباً به دو قرن هم نمیرسد؛ اما میتوان سرچشمههای آن را در تاریخ کهن، قصههای پریان و رمانسهای شوالیهای جستوجو کرد و از نمونههای ایرانی آن به دارابنامه، فیروزشاهنامه، سمک عیار، ابومسلم نامه، خسرو دیوزاد، نوشآفرین نامه و حسین کُرد... اشاره کرد.
در این میان، قصههای هزارویکشب جایگاه برجستهتری نسبت به سایر قصههای شگفت ایرانی دارد هرچند از دیرباز بحث بر سر خاستگاه این کتاب مطرح بوده است. «رابرت ایروین»، پژوهشگر هزارویکشب میگوید: «تقریباً غیرممکن است که بگوییم یک داستان اولبار کی گفته شد و کی به نوشتن در آمد چون داستانهای خوب در قید و بند مرزهای فرهنگی و زبانی نمیمانند.»
البته پرواضح است قصههای پریان ریشه در جامعهای کهن و اندیشههای باستانی دارد و به اسطورهها متصل است در حالی که «ادبیات شگرف» پدیدهای مدرن است. انتشار «ارباب حلقه» اثر «تالکین» تاثیر چشمگیری بر نوشتار خیالورزانه گذاشت و فرمی از فانتزی حماسی را پدید آورد. او همچنین با نگارش مقالاتی مهم مانند «در باب داستانهای پریان» پایهگذار نقد فانتزی مدرن شد و این نوع ادبیات را وارد مرحلهای جدید کرد.
در ایران نویسندگان اندکی به این عرصه از ادبیات پا نهادند و هادی تقیزاده یکی از آنهاست. او پیش از این با آثاری چون «گراف گربه»، «باورایا»، «فشار آب بر دنیای عجیب دلکو» و داستانهای دیگرش نشان داده بود که به جهانی فراواقعگرا توجهای ویژه دارد و «الفبای لازاروس» در ادامهی همان فرم و سبک اوست.
این رمان را نمیتوان در ژانر و مکتب خاصی دستهبندی کرد؛ چراکه از گونههای متفاوتی وام میگیرد و بنمایههای رئالیسمجادویی، فانتزی، علمی و تخیلی در آن مشهود است.
فصلهای آغازین رمان به معرفی شخصیتها میپردازد و این معارفه با شخصیت اصلی داستان که خود ِ نویسنده است آغاز میگردد. هادی تقیزاده، راوی و شخصیت اصلی داستان است. او و دوستانش که همگی دچار امری غریب و شگفتاند تصمیم میگیرند همراه با یکدیگر سفری را بیاغازند. دیوارها را ویران کنند. از قلعهها بگذرند. سرزمینهای ناشناخته را کشف کنند تا به سرزمین موعود برسند؛ به «هرمجدون». سرزمینی که واپسین نبرد جهان، در آن خاک، پایان میپذیرد.
«تارف پنتی بل» نخستین موجود مرموزیست که نویسنده او را به جهان داستان احضار میکند. او که جنسی از نور و تاریکی دارد بازتابدهندهی نوعی تفکر است که «توماس هاید»، خاروشناس انگلیسی، از آن نام برده است؛ «دوالیسم» یا همان «دوگانهانگاری» که در دین پارسیان باستان مشهود است. یعنی خدا و شیطان، اهورا و اهریمن دو اصل ازلیاند. «تارف پنتی بل» با راوی داستان، گفتوگوهای فلسفی راه میاندازد و هستی و نیستی را واکاوی میکند. هم اوست که قرار است بر شیپوری بدمد تا رستاخیز مردگان آغاز شود. شخصیت دیگر «سمیع ارسنجانی» ملقب به پیامبر ماشینهاست که روزهای دوشنبه برای آدمها و ماشینهایشان موعظه میخواند و آرزویش این است که آنها را از بردگی مدرن نجات دهد. «آقا شهید علی» شاعری که پس از سرودن شعر بر دو طرف شانههایش بالهایی جوانه میزنند، «جاوا» مرغ سخنگو، «لیلی»، «ساویس ساحره»، «مندلی تردست» و... از دیگر همراهان «تقیزاده» در این سفر آخرالزمانی هستند.
غیر از این شخصیتها که همسفر و همراه راوی هستند از شخصیتهای تاریخی، اسطورهای و حقیقی هم سخن به میان میآید. شخصیتهایی تاریخی مانند «ابنفرناس» دانشمند و مخترع عرب، «صلاحالدین ایوبی» فرماندهی بزرگ مسلمانان، «کارل ماکس»، «آبراهام لینکلن»، «مارتین لوترکینگ» رهبر جنبش سیاهپوستان آمریکایی و... شخصیتهای اسطورهای نظیر «پرومته» اسطورهی یونانی، «بابا یاگا» جادوگر افسانهای روس، «بلیال» دیوی که همدست و همپیمان شیطان است و شخصیتهای حقیقی مانند خود نویسنده هادی تقیزاده و دخترش رژین.
نکتهی مهم آنکه با وجود تعدد شخصیتها داستان منسجم روایت میشود و مخاطب خط اصلی داستان را گم نمیکند. هرکدام از شخصیتها با خردهروایتی داستان را گامبهگام پیش میبرند و با پیچهای روایی، مخاطب را غافلگیر میکنند.
موضوع خردهروایتها، متنوع و متلون است. از بیماری همهگیر کرونا تا کشتهشدن دختری کمسنوسال با داس توسط پدرش. از نابودی جنگلهای هیرکانی تا جوانان تندمنش و آرمانگرایی که با سیانور به زندگیشان پایان دادند. از خونریزی جنگجویان ارهابی در سوریه تا جنگ و موشک و ویرانی. از کودکان یهودی در مدرسهی فلسطین تا آزمایشگاه ملی «لس آلاموس» در آمریکا که نخستین بمب اتمی جهان در آنجا ساخته شد. از قبایل آدمخوار تا چیگینهای زندهخوار که در عهد صفوی و به فرمان شاه، دشمنان و مخالفان را میخوردند.
گاهی هم خردهروایتها به ماجراهای دینی در متون مقدس پیوند میخورد نظیر «کشتی نوح» و «سرزمین هرمجدون» که در باب شانزدهم مکاشفات یوحنا از این سرزمین بهعنوان جایی که آخرین نبرد دنیا در آن صورت میگیرد یاد شده است.
«تزوتان تودروف» فیلسوف و منتقد ادبی معتقد است داستانهای شگفت، روایتهاییست که فقط به واسطهی وجود امور فوقطبیعی تشخص مییابد؛ بیآنکه واکنشی را که این امور در شخصیتها بر میانگیزند به همراه داشته باشد. او داستانهای شگفت را از چهار منظر بررسی میکند و به دنبال چهار مشخصهی ویژه در آنهاست که عبارتاند از: شگفت اغراقآمیز، شگفت نامانوس (اگزوتیک)، شگفت ابزاری و شگفت علمی. در «الفبای لازاروس» این چهار عنصر شگفت که «تودروف» از آن نام برده است نمونههایی دارد. عنصر نخست «شگفتِ اغراقآمیز» است. یعنی در طول، اندازه و مقدار چیزی یا کسی مبالغه شده است مثل «ابنفرناس» که بیش از هفتصد سال سن دارد. عنصر دوم «شگفتِ نامانوس» یا همان اگزوتیگ است. یعنی چون مخاطب مکانهای برساخته از ذهن نویسنده را نمیشناسد بنابراین نمیتواند دربارهی بود و نبود و چگونگی آن، چون و چرا کند. مثل معدن متروکهی کتاب یا مرداب ژلاتینی. عنصر سوم «شگفتِ ابزاری» است. یعنی آلات و ابزار، کارهای محیرالعقولی انجام میدهند مثل چمدانی که تبدیل به ماشین یا کشتی میشود. عنصر چهارم «شگفتِ علمی» است. یعنی امور مافوق طبیعی به شیوهای عقلانی توجیه میشوند. مثل عنصر ملانوما که عنصری انرژیبخش بوده و انرژی مورد نیاز شهر سیواس را تامین میکند.
داستان روایتی عمیق از مسائل هستی دارد که با احساسات ناهمگون و متضادی چون ترس و انزجار، طنز و مطایبه در هم آمیخته شده است. مخاطب به نوعی با تمسخر فیلسوفانهی ناهنجار مواجه میشود که مفهوم «گروتسک» را به ذهن متبادر میکند. از این رو گروتسک یکی از بازوهای کمکی این رمان است که همچون ابزاری قوی، پیچیدگیها و ابعاد زندگی مدرن را بازگو میکند و ناموزونی، ناهمخوانی، پوچی و مسخرگی دنیای واقعی ِخارج از ذهن را با اغراقی خوشایند و همزمان انزجارآمیز نشان میدهد.
شاید بتوان این رمان را نمونهای برای «ادبیات رستاخیزی» بهشمار آورد. ادبیات رستاخیزی روایتگر اضمحلال بشریت و انسانیت نابود شده است و از بازماندگان آن سخن میگوید. هادی تقیزاده و همسفرانش از جاماندگان سندروم سقوطاند؛ شاهدان زوال و رونوشتان ملال و از این رو نامی که برای رمان انتخاب شده است ریشه در مفهوم رستاخیز دارد. به استناد انجیل یوحنا «لازاروس» مردی بود که چهار روز پس از مرگش توسط مسیح دوباره زنده شد و «الفبای لازاروس» الفبایی برای زندهشدن مردگان و احیاء آنهاست. حتی نقش شیپوری که بر جلد کتاب طراحی شده است دربرگیرندهی مفهوم رستاخیز است.
«الفبای لازاروس» رمانی گشوده است. گشوده به این معنا که هر بار میتوان تفسیر و تاویل متفاوت از متن داشت و حتی نشانههایی هر چند ظریف از «ادبیات گنوسی» را در آن مشاهده کرد. بنا به باورگنوسیان، عالم ماده عین ظلمت و منزلگاه شر است که تحت فرمان شیطان اداره میشود اما یک بارقهی الهی در طبیعت انسان به ودیعه گذاشته شده است تا راه نجات او را به عالم بالا و ملکوت نشان بدهد و با توجه به سفری که راوی و دوستانش برای احیای آزادی و زندگی آغاز میکنند چنین برداشتی نیز امکانپذیر است.
داستان علیرغم مفاهیم عمیقی که در خود پنهان کرده است سختخوان نیست. در چهلوپنج فصل کوتاه روایت میشود که میتواند طیف گستردهای از مخاطبان را با خود همراه کند.
«الفبای لازاروس» به قلم هادی تقیزاده از سوی نشر نیماژ در اسفند 1399 منتشر و روانهی بازار کتاب شد.
نظر شما