کتاب یکی از مجموعه تکنگاریهای یاسپرس درباره اندیشمندان مشهور تاریخ تفکر بشری است. از دیگر عناوین این تکنگاریها میتوان به کتابهای «سقراط»، «مسیح»، «اسپینوزا»، «آگوستین»، «کنفسیوس» و... اشاره کرد.
کتاب شامل ۹ فصل به ترتیب با این عناوین و سرفصلهاست: «زندگی و آثار»، «دستگاه فلسفی فلوطین»، «تعالی به طور کلی»، «پلههای شناسایی»، «تعالی از راه اندیشیدن»، «نزول و صعود»، «در برابر مادهگرایی و مکتب گنوسی»، «انتقاد و تشریح ویژگیها» و «موقعیت تاریخی فلوطین و تاثیر فلسفه او».
فلوطین یا پلوتینوس بنیان گذار و شاخصترین متفکر مکتب نوافلاطونی است. او حدود سالهای ۲۰۳ یا ۲۰۴ میلادی در مصر متولد شد. او با فلسفه ایرانی نیز آشنا بود و تاثیر حکمت خسروانی بر فلسفه او مشهود است. در چهل سالگی به رم رفت و آنجا مدرسهای باز کرد. زمانی که فلوطین حدود ۶۰ سال داشت، شاگردی به نام فرفوریوس را پذیرفت که بعدها بدل به یکی از اندیشمندان مهم تاریخ تفکر بشری شد. همین شاگرد نیز زندگینامه استاد خود را نوشت.
فرفوریوس نقل کرده که استادش اتحاد خلسه آمیز با خدا را چهارنوبت در ۶ سالی که او شاگردش بود، تجربه کرده است. مهمترین کتاب فلوطین «Enneads» یا نهگانههاست که در عربی آن را به «تاسوعات» ترجمه کردهاند. کتاب شامل پنجاه و چهار رساله کوچک است، در شش مجلد، هریک حاوی نه رساله، شامل مباحث مختلف. در تاسوعه نخستین، بحث دربارهٔ انسان و اخلاق است. دومی و سومی شامل مباحث عالم محسوس و عنایت الهی است؛ و هریک از سه تاسوعه دیگر، حاوی یکی از اصلهای سهگانه فلوطین (ثالوث) یعنی نفس و عقل و واحد (خیر) است. در واقع، او در هر تاسوعه، موضوعات مختلفی را مورد بحث قرار دادهاست.
نظریه فلوطین که بر فلسفه و عرفان اسلامی هم تاثیر بسیاری گذاشته به این شرح است: خدا مطلقا متعالی است: او واحد است، ورای هر فکر و هر وجودی، توصیف ناپذیر و غیرقابل درک است. درباره او سخنی نیست، دانشی نیست و آنچه گفته میشود در فراسوی جواهر است. نه ماهیت و نه وجود و نه حیات را نمیتوان درباره واحد حمل کرد، البته نه به دلیل آنکه او کمتر از این چیزهاست بلکه به دلیل اینکه بیشتر است. فلوطین در «تاسوعات» بارها اشاره کرده که خدا برتر از همه این امور است.
همچنین واحد را نمیتوان با مجموع اشیا فردی یکی گرفت، زیرا این اشیای فردی است که به یک منشا یا اصل نیازمندند و این اصل باید از آنها متمایز و منطقا مقدم بر آنها باشد. به علاوه اگر واحد با هر شی فردی که جداگانه در نظر گرفته شود یکی گرفته میشد، آنگاه هر شی با هر شی یکی گرفته خواهد شد و تمایز اشیا که یک امر بدیهی است موهوم خواهد بود. بنابراین واحد نمیتواند شی موجودی باشد بلکه بر تمام موجودات مقدم است.
چون خدا واحد است، بدون کثرت یا تقسیمی، در واحد هیچ دوگانگی جوهر و عرض نمیتواند وجود داشته باشد. بنابراین فلوطین نمیخواهد به خدا هیچ صفات مثبتی را نسبت دهد. ما نباید بگوییم که واحد «چنین» یا «نه چنین» است، زیرا اگر این طور بگوییم یعنی او را محدود کردهایم و او را یک شی جزئی ساختهایم، در صورتی که در واقعیت او ورای همه چیزهایی است که میتوانند به وسیله چنین اسنادی محدود شوند. با این وجود اما «خیر» را میتوان به واحد نسبت داد به شرط آنکه به عنوان یک صفت ذاتی (لازم الذات) نسبت داده نشود.
نظر شما