کتاب «سفر به تنهایی: روایتی مردمنگارانه از تجربه دینی اعتکاف» نوشته محمدرضا پویافر با مقدمه حسن محدثی گیلوائی اثری متفاوت است که به این آیین دینی پرداخته. به بهانه رسیدن روزهای اعتکاف که امسال البته به دلیل شیوع کرونا برگزار نشده است، گفتوگویی با پویافر داشتهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
اعتکاف به لحاظ تاریخی در ایران چه تطوری داشته است؟
در ادیان مختلف و نه لزوما و منحصراً در اسلام، اعتکاف به معنای گوشه نشینی و عزلت نشینی سابقه داشته است. در اسلام با قواعد و احکام خاص خود در معنای کلی شامل عزلت نشینی مومن برای مدت چند روز و به طور ویژه در مسجد معنا میشود. در ایران، به نظر میرسد که شواهد معتبر چندانی در مورد سابقه اعتکاف پیش از دوره صفویه وجود ندارد. اما پس از دوره صفوی که آغاز مجددی از حکومت مرکزی همزمان با رسمیت پیدا کردن مذهب شیعه در ایران است. بنابراین اعتکاف در ایران ماهیت شیعی یافته است. بنابراین چارچوبها، قواعد و تجربههای مرتبط با آن هم به تناسب جمعیتِ غالب مسلمانان در ایران، شیعی است. البته تا پیش از انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی، اعتکاف در ایام خاصی از سال مانند ایام البیض رجب یا روزهایی از ماه رمضان در مساجد جامع شهرها از سوی علاقهمندان به معتکف شدن، برپا می شده است. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به ویژه طی دو دهه اخیر، تحت تأثیر سیاستگذاری رسمی و برنامه ریزی حکومتی از یک سو و انعکاس رسانهای و تبلیغات پر رنگ از سوی دیگر، شکل جدیدی پیدا کرده که ویژگیهای کاملاً متمایزی نسبت به دوران پیش، به خود دیده است.
به نظر میآید که اعتکاف هر گاه نیروهای دینی برجامعه تسلط بیشتری یافتهاند گفتمان آن در جامعه بیشتر رواج یافته است. این موضوع را چگونه میتوان تبیین کرد؟
این موضوع به فرایندی اجتماعی مربوط میشود که من نام آن را «نهادی شدن امر دینی» میگذارم. نهادی شدن امر دینی ذیل مفهوم گسترده ترِ نهادی شدن امر فرهنگی، به معنای ساخت یافتگی و قاعده مندی حداکثری در امور دینی است. شاخصهای نهادی شدن را به طور خاص میتوان شامل دو محور اصلی دانست: 1- ساخت یافتگی قواعد و رویه ها (وضع هرچه بیشتر قوانین، دستورالعملها و آیین نامهها برای هر آنچه به دین مربوط شود) و 2- دولتی شدن امرِ دین در تمامی ابعاد آن.
شاخص نخست از طریق رسمیت بخشی به قواعد و فربه شدن هرچه بیشتر هنجارهای رسمی (قوانین) رخ میدهد. اما شاخص دوم با دغدغه و آرمانی حاکمان در مورد استقرار جامعه دینیِ نمونه و در نتیجه مداخله مستقیمِ حکومت در امور اجرایی دینی رخ میدهد. این کار از طریق تأسیس انواع سازمانها و موسسات که مستقیماً و صریحاً حکومتی هستند یا در ظاهر غیر دولتی اما در عمل وابستگی همه جانبه به حکومت دارند، دنبال میشود. در بعضی موارد این کار به نام «ساماندهیِ» امر دینی انجام میشود. ساماندهیِ امور مساجد، ساماندهی پیاده روی اربعین و مانند آن نمونههایی از «ساماندهیهایی» هستند که در امور دینی موجب تأسیس انواع ستادها، کمیتهها، شوراها و نهادهای مشابه شدهاند و در عمل، به جای ساماندهیِ فعالیتهای داوطلبانه، مردمی و غیر دولتی، تجسمِ واقعیِ «سازماندهی» و حکومتی سازی امر دینی هستند؛ کاری که هرچند حکومت با دغدغه دینی انجام می دهد، اما در عمل، کارکرد سکولارسازی حداقل در سطح فردی دارد.
در ایران، دورههایی از حکمرانی نظامهای سیاسی، همراه با غلیظ شدنِ رویهی نهادی شدن امر دینی بوده است. به طور خاص این پدیده از دوران صفویه و پس از آن امروز در دوران جمهوری اسلامی به چشم میخورد. یعنی حاکمیت با دغدغه و آرمانیِ استقرار جامعه اسلامی الگو و نمونه، علاوه بر صرف هزینه و امکانات مختلف و مداخله مستقیم اجرایی در فعالیتها و برنامههای دینی و تأسیس موسسات و سازمانهای مختلف برای امور دینی، دست به وضع قواعد و قوانین مختلف و پیچیده برای امور دینی و رفتارهای مختلف مربوط به دین در جامعه میکند.
برنامه ریزی سراسریِ متمرکز برای ثبت نام، ساماندهی و اسکان معتکفان حداقل یک بار (ایام البیض ماه رجب) و تا دو بار (شبهای قدر در ماه رمضان)، در سالهای اخیر که همراه با پوشش رسانهای وسیع از سوی صدا و سیمای ملی است، مصداق بارز همین سیاستگذاری امر دینی در ایران است. این در واقع توضیح دهنده چگونگی رابطه بین قدرت نیروهای مذهبی و مطرح شدن اعتکاف در جامعه است. در واقع صورت واقعی موضوع این است که اعتکاف در جامعه ایران قرنهاست که حضور دارد و معتکفان روزهایی در سال را به کنج عزلت مساجد جامع میروند. اما نمود و مطرح شدن رسانهای آن و همچنین ترویج و تبلیغ آن به کمک ابزارهای حاکمیتی و رسانههای رسمی، ویژگی جدیدی است که آن را در چشم مخاطب برجسته میکند. در عین حال، این ابزارها در جلب هرچه بیشتر مخاطب برای شرکت در اعتکاف هم موثر است.
پس از انقلاب اسلامی و به ویژه طی دهههای اخیر اعتکاف مانند پیاده روی اربعین با اقبال عمومی از سوی مردم و تبلیغات بسیار از سوی حکومت مواجه شده است چگونه این موضوع تبیین میشود؟
در واقع همانطور که در پاسخ به سوال قبل توضیح دادم، مسأله به همان نهادی شدن امر دینی برمیگردد. البته نهادی شدن امر دینی شدت و ضعفهایی دارد که بسته به حکومت و نوع نظام سیاسی که در یک جامعه استقرار دارد میتواند متفاوت باشد. نوع نگاه جمهوری اسلامی به عنوان حکومت مستقر در ایران و نگاه حاکمان آن به چگونگی حمایت و پیگیری دغدغههای دیندارانه، موجب شکل گیری شکل غلیظ و بسیار پر رنگی از نهادی شدن امر دینی شده است. نکته مهم این است که نهادی شدن امر دینی عامل بسیاری از تغییرات دیگر مربوط به دینی در دوران پس از پیروزی انقلاب نیز هست. مثلاً پر رنگ شدن مناسبتهای شیعی در میان عموم مناسبتهای اسلامی در تقویم ملی و حتی برجسته تر شدن مناسبتهای خاص شیعی (مثل عید غدیر) در مقایسه با مناسبتهای مهم دینی همچون بعثت پیامبر، نشان دهنده تأثیر همین روند است. حتی فربه شدن آیینها و مناسکی که تا پیش از این اساساً اهمیتی در میان شیعیان نداشتند و گرامیداشت ولادت و وفات برخی شخصیتهای درجه دوم یا سوم در خانواده اهل بیت همچون امالبنین، عبدالعظیم حسنی و ... یا ساختنِ تاریخهای بدعت گونه برای برخی شخصیتها (همچون ولادت حضرت علی اصغر) نمونههای بارزی است که بر اساس مفهوم نهادی شدن امر دینی قابل تبیین هستند. در واقع تمامِ فرایندِ فربه شدن مناسک و آیینهای شیعی، بیش از آنکه خود، عاملی برای تبیین پدیدههای دیگرِ جامعه شیعی یا جهان تشیع باشد، خودِ معلولِ پدیدهِ بزرگتری به نام نهادی شدن امر دینی است. مفهوم «نهادی شدن امر دینی» قابلیتِ فهم و تحلیلِ پدیدههای گوناگونی را از جمله فربهی مناسکی، تغییرات در حجاب و پوشش زنان، تغییرات در نوع دینداری مردم و همچنین چگونگی شکل گیری روند سکولارشدنِ جامعه ایرانی در سطح فردی را به ما میدهد. در صورتی که مفهوم «فربهی مناسکی» چنین قابلیتی ندارد و عملاً بیش از آنکه مفهومی تبیین گر باشد، مفهومی توصیفگر برای شناخت ویژگیهای مربوط به گسترش سریع، کاذب و مسأله بر انگیز مناسک و آییهای شیعی است.
بر اساس استفاده از همین چارچوب مفهومی، نهادی شدن امر دینی به ابزارها و الزامات مختلفی مربوط میشود که یکی از آنها رسانهای سازی دین است. رسانهای سازی یا رسانهای شدن دین، میتواند از یک سو به کمک فرایند نهادی شدن امر دینی بیاید تا حکومت هرچه بیشتر به اهداف خود در یکدستسازی و مشابه سازی دینداریِ مردم جامعه دست یابد. هرچند این کار با دغدغه دلسوزانه برای رسیدن به جامعه دینیِ نمونه انجام میشود، اما همانطور که من در برخی مقالات پژوهشها و کتابهایم نشان دادهام، منجر به تقویت روندهای سکولارشدن در سطح فردی در جامعه ایرانی میشود. اما گذشته از این نکته، باید گفت رسانهای سازی به هر حال تا حد زیادی روی مشارکت بیشتر در آیینهایی همچون پیاده روی اربعین و همچنین اعتکاف تأثیر گذار است. مسأله وقتی ایجاد میشود که حکومت بدون توجه به تفاوتهای ماهوی اعتکاف با آیینهای جمعی دیگر، تلاش میکند اعتکاف را هم به کمک رسانهها و تبلیغات مختلف، به شکلی هماهنگ و برنامه ریزی شده، قالب بزند و یک شکل و هماهنگ کند. در حالی که ذات اعتکاف که همراه با جستجویِ فرد برای کشفِ خود و رابطه خود با خود و خدای خود در کنج عزلت و تنهایی اوست، با این همه برنامهریزی برای هر دقیقه از زمان اعتکاف، تناقض دارد.
مولفههای خلوت گزینی چیست و اساسا چه تفاوتهایی از منظر جامعه شناسی در خلوت گزینی وجود دارد؟
به نظرم مهم ترین مولفههای خلوت گزینی، فردی بودن، آزادی، سیالیت و سکوت است. خلوت گزینی، در نقطه مقابلِ مناسکِ جمعی دینی قرار دارد. این به ویژه با توجه به مولفه نخست خلوت گزینی اهمیت پیدا میکند. در واقع، همان طور که نمازهای مستحبی نیز به جهت انتخابی بودنِ آن کاملاً فردی و بدون جماعت به جای آورده میشود، خلوت گزینی دینی نیز هرچند در کنار بقیه در یک مکان مشترک انجام شود، اما به صورتِ جمعی برگزار نمیشود.
ویژگی دوم، یعنی آزادی در خلوت گزینی، نشانه ارادی بودن آن است و سیالیت به عنوان ویژگی سوم، نشانه ای از ماهیتِ منعطفِ غیرساختارمند و قابل تغییر در روندِ خلوت گزینی است. برخی ادارات بر اساس یک قانون نانوشته، کارمندان خود را برای کسب امتیازات مثبتِ اداری یا -برعکس- دور ماندن از امتیازاتِ منفی اداری، به نوعی ادای اجباری عبادات (مثل نماز جماعت) در ساعتهای کاری سوق میدهند. اما تعارضی که در اجباری شدن و ساخت یافتنِ عبادتهایی مثل نماز جماعت نمایان میشود، در مورد اعتکاف، مضاعف است. از سوی دگر، سیالیت، موجب میشود که یادآور شویم، خلوت گزینی با چارچوب مند شدن، ساختارمند شدن و ایجاد قواعد و مقررات و برنامه ریزی، تعارض دارد. خلوت گزینیِ دینی که راهی ناب و ویژه به سوی تجربه دینیِ خالص است، هرچه که با برنامهریزی و قواعد و مقررات و اجبارها و ایجاد رویههای تبلیغاتی دستخوش تغییر شود، بیشتر از ماهیت و ذاتِ اصیل خود فاصله میگیرد. به این ویژگیهای تخریب شونده در فرایندِ نهادی شدن امر دینی، «سکوت» را هم باید اضافه کرد. سکوت در خلوت گزینی دینی، مولفهای است که اگر، چه به واسطه جمعی شدن خلوت گزینی و چه به واسطه هر نوع سر و صدای محیطی دیگر مخدوش شود، خلوت گزینی هم مخدوش میشود. بر اساس این ویژگیهای چهارگانه خلوت گزینی است که تعارض بین ویژگیهای ذاتی خلوت گزینی و نهادی شدنِ آن با برنامهریزیِ جمعی برای آن مشخص میشود.
خلوت گزینی اساسا با آنچه که امروز جمعی شدن خلوت گزینی تعبیر میشود در تناقض است. نظرتان در این باره چیست؟
بله همانطور که در بالا اشاره کردم، ویژگیهای ذاتیِ خلوت گزینی با جمعی شدنِ آن تعارض دارد. اساساً جمعیِ شدنِ خلوت گزینی، در راستا و نتیجه نهادی شدنِ امر دینی در جامعه است. نهادی شدن با همان دو ویژگی اصلی که در توضیحات قبلیام اشاره کردم و میتواند عامل تخریب و تضعیف اثرگذاری امر دینی و تقویت روندهای سکولارشدن در جامعه باشد. این همان اشکالی است که در سیاستهای فعلی در مورد امر دینی و از جمله اعتکاف وجود دارد. ثبت نام سیستماتیک، تبلیغات وسیع از جمله در صدا و سیمای ملی، برنامههای مفصل از جمله سخنرانیها، برنامههای دعا و نیایش و برنامههای سیاسی در کنار برنامههای آموزشی متنوع که گاه ارتباطی با ماهیتِ دینی اعتکاف هم ندارد(همچون آشنایی با طب اسلامی)، همه و همه مواردی است که برای اعتکاف در مساجدِ امروز در ایران پیش بینی و اجرایی میشود. در طول ساعتهای فعال روز یعنی از ابتدای صبح تا انتهای شب از پشت میکروفون مسجد انواع برنامهها اجرا میشود و سکوت، که ضرورت اصلیِ خلوت گزینی است به شدت مخدوش میشود. در نتیجه، اگر شما به دنبال اعتکاف به معنای حقیقی کلمه، یعنی خلوت گزینی و بازسازی رابطه خود با خود و خدای خود باشید، به سختی میتوانید مسجدی پیدا کنید که از حجم وسیعی از برنامه ریزیهای زیادی برای اعتکاف به دور باشد. این اشکالات را به طور مفصل و جزیی در قالب یک روایت مردم نگارانه و قابل درک برای مخاطب تخصصی و حتی غیر تخصصی، در کتاب «سفر به تنهایی» شرح دادهام.
آیا خلوت گزینی میتواند به مثابه یک امر سیاسی تعریف شده و کارکرد سیاسی برای جامعه بیابد؟
خودِ خلوت گزینی به معنای عام آن نمیتواند امر سیاسی تعریف شود. اما امکان دارد که حکومت با تقویت روند نهادی سازی امر دینی و تلاش برای سازماندهی و مداخله مستقیم در آن، به سمت یکسان سازی یا حداقل مشابه سازی الگوهای دینداری و دین ورزی پیش برود. این کار همانطور که پیش از این اشاره کردم، با دغدغه دینی و با هدف تحقق آرمانِ جامعه دینی انجام میشود، اما در عمل، هم موجب صرف هزینههای مالی، نیروی انسانی و امکانات کشور میشود و هم خلاقیت و تنوع و در نتیجه جذابیت آن برای عموم مردم در جهت جذب حداکثری آنها به باورها و فعالیتهای دینی را کم میکند. این سیاست، همچنین موجب چندپارگیِ فرهنگ دینی و به اصطلاح قطعه قطعه شدن فرهنگ دینی در جامعه میشود. بر اساس نظریههای جامعه شناسی دین، هر دوی این فرایندها، یعنی هم کاهش قدرت جذبِ دین در جامعه و هم قطعه قطعه شدن فرهنگ دینیِ جامعه می تواند به تقویت روندهای سکولار شدن فردی منجر شود.
چگونه در این کتاب از روش مردمنگاری برای موضوعی مانند اعتکاف استفاده کردید؟
ماهیت بعضی از پدیدههای دینی همچون اعتکاف که به تجربههای دینی مرتبط هستند، ایجاب میکند که از روشهای کیفی برای فهم بهتر معانی و تفسیر آنچه در مشارکت کنندگان آن تجربه میشود، استفاده شود. پدیدارشناسی برای فهم همدلانه پدیدهها و تجربههای دینی از جمله در زیارت و اعتکاف بسیار مناسب است. اما از سوی دیگر وقتی به دنبال توصیف یک پدیده دینی هستیم، مردم نگاری بسیار مفید است. در مورد اعتکاف که هنوز به اندازه کافی پژوهشهای اجتماعی جدی در مورد آن انجام نشده و بیشر مطالعات در خارج از حوزه علوم اجتماعی و در سطح نظری بوده، احساس کردم پیش از هر چیز نیاز به شناخت این پدیده داریم. این نیاز به ویژه از آن جهت بیشتر به چشم میآید که یادآور شویم اعتکاف یک نوع پدیده دینی است که به دلیل عزلت نشینی و فرار مومنان از روایت علنیِ تجربه خود یا راهیابی کمتر رسانهها و دوربینها به آن ـ هرچند رسانههای رسمی تلاش زیادی برای به تصرف در آوردن آن داشته و دارند ـ جنبههای راز آلود و ناشناخته زیادی برای مخاطبان و علاقه مندان به کشف و شناخت پدیدههای دینی دارد. بنابراین تلاش کردم تا همچنان که خود به عنوان یک معتکف در یک مسجد معتکف میشوم، با یک روش کیفی، اما نه پدیدارشناسی، به ارایه تصویری هرچه نزدیک تر به واقعیت برای شناخت ابعاد گوناگونِ آنچه در اعتکافِ امروزینِ ایرانی شاهد هستیم به مخاطب معرفی کنم. به خصوص به نظرم رسید که اگر این تصویر از طریق یک روایت ساده ارایه شود که هم جنبههای پژوهش مردم نگارانه خود را حفظ کند و هم برای مخاطب عادی و نیمه تخصصی هم قالب درک باشد، بهتر می تواند با خواننده ارتباط برقرار کند.
در این میان البته مقدمه فاخر و بسیار غنی آقای دکتر محدثی بر این کتاب وجه علمی آن را کاملاً تکمیل کرده و یک بحث مقدماتی بسیار مفید و ارزشمند برای ورود خواننده کتاب به روایت اصلی ارایه می کند.
چه قدر جای پژوهشهای این چنینی در حوزههایی چون جامعه شناسی دین خالی است؟
پیش از هرچیز باید اشاره کنم که پژوهش در این حوزه بیش از آنکه تحت عنوان جامعه شناسی دین بگنجد، بهتر است ذیل عنوان مطالعات اجتماعی دین نامگذاری شود. چرا که مطالعات اجتماعی دین عموم علومی را که به مطالعات تجربیِ علمی در مورد پدیدههای دینی میپردازند را شامل میشوند؛ رشتههایی متنوع که از جامعه شناسی تا روانشناسی و از انسان شناسی تا مطالعات فرهنگی را شامل میشوند. در حوزه مطالعات اجتماعی دین جای چند نوع پژوهش خالی است. پیش از اشاره به این خلأها باید اشاره کنم که خلأهای موجود در پژوهش، در بسیاری از موارد نتیجه خلأ یا نقص در جهت گیریهای پژوهشیِ پژوهشگران است. به طور خلاصه خلأها و نقصانهای جهتگیری پژوهشی در پژوهشگران جامعه شناسی دین در دو محور خلاصه میشوند:
شکاف کمّیت گرایی/ کیفیت گرایی: برخی از پژوهشگران جامعه شناسی دین یا به طور کلی تر، مطالعات اجتماعی دین، تنها بر مطالعات کیفی دین تمرکز دارند و اساساً پژوهش کمّی در پدیدههای دینی را رد میکنند. برخی دیگر تنها بر مطالعه کمّی دین متمرکز هستند و از کار کیفی در پدیدههای دینی غفلت دارند.
شکاف تبیین/ فهم پدیده های دینی: در اینجا نیز مسایلی در پژوهشگران مطالعات اجتماعی دین وجود دارد. به عنوان مثال، جامعه شناسان و پژوهشگرانی که بر تبیین و کشف چراییها پدیدههای دینی تمرکز دارند، گاه با همان دادهها و نتایج تحقیقات تبیینی شان، مدعای فهمِ معنا و تفسیر کنشهای (رفتارهای) فردی و گروهیِ موجود در امور دینی را دارند. این گروه، عموماً پژوهشگران کمّی گرا و در چارچوب جامعه شناسی فعال هستند. از سوی دیگر، برخی دیگر از پژوهشگران هم، بدون داشتنِ دادههای قابل تعمیم و تنها با اتکا به داده های حاصل از مشاهدات منفرد و کیفی به تبیین در باب چرایی و چگونگیهای همراه با مدعای تعمیم دست میزنند. این گروه از پژوهشگران گاه در حوزه مطالعات نظری و اسنادی یا در حوزه مطالعات انسان شناختی یا پدیدارشناختی فعالیت دارند و در نتیجه تمرکز کامل خود را صرف روشهای کیفی میکنند.
خلاءای که ما در مطالعات اجتماعی داریم، کمبود یا بهتر است بگویم فقدان پژوهشگرانی است که هم مسلط به روشهای پژوهشی کمّی و هم روشهای کیفی باشند. هم معتقد و آماده جهت گیری به سوی تبیین های قابل تعمیم و کل نگر دین و امور دینی (همچون دینداری، تحولات دین ورزی، رابطه و تأثیر متقابل متغیرهای دینی و سایر متغیرهای اجتماعی) باشند و هم در جای خود به سوی فهم، تفسیر کشف ماهیت پدیده های خاص (همچون اعتکاف، زیارت و تجربه دینی) حرکت کنند.
به طور کلی در مورد عموم پدیده های دینی این خلأ در نگاه پژوهشی را شاهد هستیم. از این رو در مورد اعتکاف هم نیاز به این جامع نگری دوجانبه را در روش(کمّی گرایی و کیفی گرایی) و هدف پژوهش (تبیین و فهم پدیده های دینی) داریم. یعنی از یک سو نیاز به پژوهشهای کیفی برای تولید دادههای جزیی هرچه بیشتر در مورد الگوی فعلی اعتکاف در ایران، مسایل و چالشهای آن ـ همچون کاری که من انجام دادم و در کتاب سفر به تنهایی ارایه شده ـ داریم. از سوی دیگر نیاز به پژوهشهای کمّی برای تولید دادههای قابل تعمیم برای شناخت کلی از وضعیت موجود از اعتکاف در ایران و عوامل، زمینهها و پیامدهای مرتبط با تحولات آن داریم.
نظر شما