مریم کیانی، نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری کتاب قرار داده است، به رمان «پاییز فصل آخر سال است»، اثر نسیم مرعشی پرداخته است. اثری که توانست به عنوان اثر برگزیده جایزه ادبی جلال آلاحمد انتخاب شود.
پاییز فصل آخر سال را که خواندم، زاویه دید سیال ذهنش برایم جالب بود، فضاسازیها و زبان ساده و روانش، با داستان همراهم کرد، اما در نهایت این سه زن فقط شخصیتهای تک بعدی و سطحی و ساده بودند که زاویه دید خاص داستان هم صحتی شد انگار بر بیثباتی و ضعف و در نهایت هم، همین منجر به شکستشان شد.
شکستِ قهرمان داستان یا همان موفق نبودن در تلاشهایشان شاید خیلی پست مدرن باشد ولی در رساندن جریان یک زندگی واقعی موفق بوده است. اما در نهایت تغییر شخصیتی برای زنان داستان اتفاق نمیافتد. اگر قرار باشد کسی را در این رمان دوست داشته باشم میثاق، همان مرد مهاجرت کرده است که به قول نویسنده بخاطر موقعیت تحصیلی در خارج پا روی عشق و زندگی و همه چیز میگذارد تا مهاجرت کند و آیندهاش را بهتر بسازد.
«اینهمه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی میکنند. بیدار میشوند و میخورند و میدوند و میخوابند. همین. مگر به کجای دنیا برمیخورد؟»
رمان «پاییز فصل آخر سال است» اثر نسیم مرعشی داستان دوستی چندساله سه زن است که در آستانه سی سالگی در دوره تلخ و سرشار از یاس زندگیشان قرار دارند (که شاید این یاس بازتاب فضای جامعه باشد). سه زن از یک دهه پر آشوب، دهه شصت! با دغدغهها و تفکرهای به سرانجام نرسیده در کنار هم هستند. خط به خط داستان تلاش و تنهایی و تردیدهای زن امروزی را لمس میکنید. خط سیر قصه این سه زن، خواننده را با خود میبرد و همذات پنداری در خلال اتفاقها رخ میدهد.
آخر داستان است که خواننده را غافلگیر میکند. سوال مهم این است که آیا باید هر داستانی یک سرانجام خوش یا همان happy ending داشته باشد؟
این رمان دو بخش اصلی با نامهای «تابستان» و «پاییز» دارد که هر کدام به سه فصل تقسیمبندی میشوند که تکه اول و دوم و سوم نامیده شدهاند. هر کدام از این فصلها هم توسط یکی از این سه دختر روایت میشود. لیلا، روجا و شبانه. این سه شخصیت مدام در چالش درونی به سر میبرند، میان ترسها و تردیدها، رویاها و دلبستگیهایشان معلق هستند.
ما از طریق فلاش بکها با داستان زندگیشان آشنا میشویم. این سه زن سعی میکنند زندگیشان را تغییر دهند. ازدواج، مهاجرت و روزنامهنگاری داستان زندگی آنهاست.
فضاسازی و پرداختن به تمامی جزئیات و موقعیتها از نکات مثبت رمان است و احساس خواننده را درگیر میکند؛ اما شخصیتپردازیهای ضعیف برای زنهای داستان، آنها را در مرز تیپ بودن نگه داشته است و پرداختهای روانشناختی مثل نقص و شرم و سختگیری، شکست و جدایی و عشق هم نتوانسته زنانِ رمان را خوب بپروراند.
نکته قابل تامل کتاب، شخصیت مردهای داستان است. یکی مهاجرت کرده و نیست، یکی پرخاشگر است، یکی هم آنقدر منفعل که بود و نبودش مهم نیست. تنها شخصیتِ مرد جذاب داستان، ماهان برادرِ شبانه که آن هم عقب افتاده است.
برشی از کتاب:
«همیشه باید تنها یک راه باشد که بدون عذاب وجدان تا تهش بروی و در آن از شکنجه وسوسه راهی که انتخاب نشده، هر قدمت لرزانتر از قدم بعدی نباشد. باید همیشه تنها یک راه باشد. تنها یک راه. کار باید یا خوب باشد یا بد، که بفهمم باید قبولش کنم یا نه»
نظر شما