تورج رهنما، مترجم و شاعر شناخته شده کشورمان به تازگی دست به انتشار مجموعه شعر «پرده بگردان بانو!» از سوی انتشارات مروارید زده است.
رهنما در این دفتر که در دهه نهم زندگیاش منتشر شده، همانطور که در مقدمه کتاب توضیح داده است، به شعر روایی میپردازد. اگر بخواهیم به یک نمونه موفق شعر روایی در دوران معاصر اشاره کنیم، میتوانیم به شعر «خانواده سرباز» نیما بپردازیم که روایتی شعرگونه دارد و در خوانش آن متوجه میشویم که در آن عناصر روایی چون زاویه دید، درونمایه، شخصیتپردازی، فضا و پیرنگ که اساس و پایه هر روایت است، به کار گرفته شده است.
هنر استفاده از شعرهای روایی به شیوهای است که شاعر باید از عناصر روایت به شکلی استفاده کند که این عناصر روایی به شعریت و جوهر اثر لطمهای وارد نکند؛ درست مانند اتفاقی که در شعرهای مهدی اخوان ثالث رخ میدهد.
یکی از ویژگیهای مهم شعر روایی که مخاطب را به خود جلب میکند، انتقال این نکته است که مخاطب احساس میکند، شعر در حضور او سروده شده است و از این طریق او با شعر ارتباط برقرار میکند. البته این احساس اگر به شکل مصنوعی منتقل شود، میتواند نتیجه عکس داشته باشد.
اگر بخواهیم کمی ببشتر درباره آثار رهنما در این مجموعه صحبت کنیم باید بگوییم که او در سرودن شعرهای این کتاب به بیان جزئیات نپرداخته است و کوشیده تا حد امکان سخناش را کوتاه کند و حتی همانطور که خودش در مقدمه آورده گاهی یک جمله را تبدیل به یک کلمه کرده است.
او در این مجموعه برای سرودن شعر تنها از قدرت تخیل کمک نگرفته است و میتوان گفت که قدرت تفکر نیز در شعرهای این مجموعه بی تاثیر نبودهاند.
برای مثال در جایی میآورد:
«نه من دلقک نیستم،
نه من نمیتوانم دلقک باشم،
دلقک پیامآور آزادی است.»
رهنما در این کتاب اشارهای هم به داستانهای آشنایی که خیلی از ما شنیدهایم کرده است و به این شکل در اشعار خود به وفور از آرایه تلمیح استفاده کرده است. برای مثال در چند شعر ابتدایی کتاب میخوانیم:
«جوی مولیان خشک
راه آموی، بسته.
جغد بر بامها نشسته.
چنگ بر مگیر:
خواجه را به بخارا فرا مخوان.»
یا
«اگر دلقک بودم،
عقربهها را از ساعت میربودم
و با آنها زندانها را میگشودم.
سمرقند را از نقشهها جدا میکردم
و به ترکان شیرازی میبخشیدم.»
یا
«در آسمان صبح،
خورشید همچو تارک حلاج
بالای چوب دار؛»
این شاعر و مترجم پیشکسوت در شعرهای این دفتر بارها از عناصر طبیعت مانند درختان و گیاهان و حیوانات استفاده کرده است. نکته جالب استفاده از حیوانهایی در شعرهاست که شاید کمتر در شعر شنیده باشیم. گراز و بوزینه از این دست حیوانات هستند.
گراز در فرهنگ ایرانی نماد «پیروزی» است و گاهی شاعر به این ویژگیها و نمادها در شعرش اشاره کرده است. برای مثال در شعری از کلمه «گراز» برای نشان دادن گریز انسانهای پیروز استفاده میکند و از شکارچی به عنوان انسانهای فرصتطلب یاد میکند:
«ورود شکارچی از شهر
هلهلهی روستاییان
گریز گرازها
پایان ماجرا.»
ماهی، کلاغ، مار، سوسمار، شتر، خرس، بز و ... از دیگر حیواناتی هستند که در شعرهای این شاعر دیده میشوند.
نکتهای که در بررسی محتوایی این کتاب مهم است، توجه به امید و آینده است. شاعر در اوج ناامیدی همچنان امیدوار است و این را با کلمههایی نظیر «بخت من» و «امید من» مطرح میکند. در شعری میخوانیم:
«اگر چه دورم از تو من،
هنوز در زلال جاری نگاه ما
هزارها هزار قاصدک رهاست
هنوز ای غزال بادپای من،
پلی ز رود ابرها میان ماست.»
مناظرههای شعری یکی دیگر از ویژگیهای این مجموعه است و شاعر قصد دارد تا در دل این گفتوگوها پیامی را به مخاطب انتقال دهد و در این راه از قدرت تفکر بیش از قدرت تخیل استفاده میکند. در یکی از شعرهای این مجموعه میخوانیم:
«گفتی: بهار آمده تا پشت چینهها.
گفتم: ولی چگونه از این سیمخاردار
خواهد گذشت؟»
در مجموع میتوان گفت که جدیدترین اثر تورج رهنما، کتاب قابل توجه و خوبی در بازار آشفته نشر کتابهای شعر است.
این کتاب در 144 صفحه، شمارگان 220 نسخه و به بهایی 25 هزار تومان از سوی انتشارات مروارید راهی بازار نشر شده است.
نظر شما