آذر عالیپور گفت: درونمایه اغلب داستانهای جان چیور، پوچی زندگی احساسی و معنوی در قشر طبقه متوسط حومه نشین است. او از حماقتهای شخصیت داستانهاش در زندگی خانوادگی میگوید که چطور اسیر روزمرگی هستند.
با آذر عالیپور درباره چیور و داستانهایش گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میآید:
ابتدا کمی به معرفی جان چیور و جایگاه او در ادبیات قرن بیستم آمریکا بپردازید.
جان چیور در سال 1912 در یکی از شهرهای ایالت ماساچوست آمریکا به دنیا آمد. در سال 1982 هم در نیویورک فوت کرد. زندگیاش در یک خانواده طبقه متوسط شروع شد و بعد از مدتی پدرش که کفشفروشی پررونقی داشت ورشکسته شد و زندگیشان از هم پاشید. جان چیور هم کمی نومید و سرخورده شد و تمام اینها در زندگی چیور تاثیر گذاشت و رابطهاش با مادرش هم مخدوش شد و بعدها اینها در داستانهایش نشان داده شد. در هفده سالگی از مدرسه اخراج شد و بعدها داستانی بر این اساس به نام «اخراجی» نوشت.
چرا اخراج شد؟
سیگار میکشیده و به خاطرات مشکلاتی که پدر و مادرش داشتهاند هم ناراحت بوده و خشم و اندوه داشته و در کنار اینها، نمرات بسیار بدی هم داشته که مجموع این عوامل باعث اخراج او میشود. این اتفاق باعث میشود تا او اولین داستانش را در همان هفدهسالگی به نام «اخراجی» بنویسد. در سال 1941 ازدواج میکند و در سال 1942 در دوران جنگ جهانی دوم به خدمت ارتش درمیآید. سپس به نیویورک میآید و شروع به نوشتن داستانهایش میکند.
بسیاری از داستانهایش در مجلات مختلف و عمدتا در مجله نیویورکر چاپ شد. کلا چیور، سه، چهار رمان داشت به نامهای؛ شرح وقایع وپشات، عذرخواهی وپشات و فالکونر یا شیوه زندگی بعضی آدمها. اما شهرت چیور به خاطر داستانهای کوتاهش است. داستانهای چیور در مورد زندگی، اخلاق و رفتار افرادی است که اغلب در حومه منهتن، نیویورک، ماساچوست و نیوانگلند زندگی میکنند. از ویژگیهایش این است که داستانهایش را با نگاهی طنزآلود و در عین حال رئالیستی مینویسد. و به همین شیوه هیجانات و مشکلات زندگی شخصیتها را با نثر دقیقش نشان میداد. داستانهای چیور در ظاهر به مسائل کوچک و کم اهمیت میپردازد. اما در حقیقیت او به لایههای زیرین و پنهانی شخصیتها نقب میزند و آنها را میشکافد و نشان میدهد که پشت این زندگیهای به ظاهر پر زرق و برق طبقه متوسط حومهنشین، چقدر آدمها افسرده، مفلوک و سردرگم هستند. اغلب آنها در باطن، یک زندگی خانوادگی آشفته و بههم ریختهای دارند و مدام در حل جنگ و جدال هستند. مسائلی که چیور در داستانهایش به آنها میپردازد، مسائلی جهانشمول هستند. با وجود این که داستانهای او در دهه 30 و 40 و 50 آمریکا میگذرد، اما همین امروز هم در بسیاری جوامع رواج دارند. مثل آدمهایی که ماسکی از خوشبختی به چهرهشان زدهاند و همه به زندگیشان غبطه میخورند، اما از درون، دچار افسردگی و نومیدی هستند. به عبارتی دیگر درونمایه اغلب داستانهایش، پوچی زندگی احساسی و معنوی در قشر طبقه متوسط حومهنشین است. او از حماقتهای شخصیت داستانهایش در زندگی خانوادگی میگوید که چطور اسیر روزمرگی هستند و به خاطر احساس یأس و تنهایی که در زندگی دارند به مشروبات الکلی و کوکتل پارتی پناه میبرند. اینها را چیور به شکلی جذاب نوشته و به موشکافی جزئیات پرداخته است. به خاطر همین توجه چیور به جزئیات به او لقب «چخوف حومهها» را دادهاند. به هر حال، چیور با این داستانها جایگاه خودش را در ادبیات آمریکا به عنوان یک نویسنده صاحب سبک که نثری مخصوص به خودش دارد، تثبیت کرد.
این نویسنده نثری مخصوص به خود دارد و با شیوهای طنزآلود و حتی کمیک مینویسد و از واقعیت میگوید. او به خاطر داستانهایش در سال 1978 جایزه پولیتزر و جایزه کتاب ملی آمریکا را هم برد. گرچه پیش از این هم برخی از داستانهایش، جوایزی گرفته بودند. روی کارهای او نقدهای زیادی نوشته شده است؛ هم نقدهای مثبت و هم نقدهایی با نگاههای دیگر. اما وقتی سبک خودش را پیدا کرد، که من هم در کتاب «گنج خیالی» خیلی از این داستانها را ترجمه کردهام، جایگاهش را به عنوان یک نویسنده مطرح و ماندگار تثبیت کرد.
چرا به او لقب «چخوف حومهها» دادند؟ آیا ادبیات امپرسیونیستی چخوف در چیور هم دیده میشود؟
حتما همینطور است. فقط به این خاطر که درباره حومهها مینوشت به او لقب «چخوف حومهها» را ندادند. او خیلی دقیق به جزئیات و مسائل کم اهمیت میپردازد و با همینها به درون آدمها نقب میزند. به خاطر شباهت نثرش به چخوف است که به او این لقب را دادهاند.
چیور داستانکوتاههایش را هم خیلی بسط میدهد و مثل کارور در داستان کوتاه، پرداخت فشردهای ندارد. ولی با این وجود شهرتش را از داستان کوتاه دارد و نه از رمان. چرا؟
اتفاقا برخی از منتقدان به او ایراد میگرفتند که چرا رمان نمینویسی؟ همانطور که گفتید داستانهای کوتاهش هم خیلی کوتاه نیستند و برخی از آنها خیلی هم بلند هستند. البته داستانهای خیلی کوتاه هم دارد؛ داستان «تجدید دیدار» که در همین کتاب گنج خیالی هم آمده، فقط سه، چهار صفحه است. برخی از نویسندگان هستند، مثل اوکانر که من مجموعهای از داستان کوتاههای او را هم ترجمه کردهام، یا چیور و بارتلمی که حرفی که در داستان کوتاهشان میزنند شاید در رمان هم گفته نشود. البته برخی از داستان کوتاههای اوکانر و چیور، 30 یا 40 صفحه هستند. خیلی کوتاه نیستند. برای اینکه چیور خیلی توصیف میکند و به جزئیات میپردازد و صفت به کار میبرد. در سبکهای مدرنیستی و پسامدرنیستی، خیلی به این شیوه نوشته نمیشود. این نویسندهها متعلق به دورهای هستند که رئالیسم و نئورئالیسم رواج داشت. در برخی از این داستانها جزئیاتی آمده که تا این جزئیات نباشد، به عمق موضوع پی نمیبرید.
داستانهایی که در کتاب «گنج خیالی» منتشر شده در زبان اصلی هم در یک مجموعه آمده یا این کتاب گزیدهای از داستانهای چیور است که شما از کتابهای مختلف انتخاب کردهاید؟
از چیور، مجموعه داستانهایی در سالهای مختلف به چاپ رسید. من به دنبال نویسندهای میگشتم که با سلیقه من جور باشد و به لایههای زیرین و درونی و باطنی زندگی آدمها بپردازد. یکی، دو تا از داستانهای چیور را خواندم که خیلی خوشم آمد. در ایران هم خیلی شناخته شده نبود. من مجموعهای از داستانهای چیور را تهیه کردم که شصت و یک داستان دارد. من تصمیم داشتم بیشتر از این پانزده داستان که در مجموعه گنج خیالی آمده را ترجمه کنم منتها آن قدر مشکلات متعددی پیش آمد که نشد. به این ترتیب داستانهای «گنج خیالی» را از آن مجموعه انتخاب کردم. این داستانها از نظر منتقدان ادبی، جزو بهترین داستانهای چیور هستند.
پس به این ترتیب «گنج خیالی» یک آینه تمام نما از داستانهای کوتاه جان چیور به مخاطب فارسی ارائه میدهد.
بله. همین طور است. این کتاب میتواند نشان دهد که چیور چه جایگاهی داشت و چه نگاهی به زندگی داشت، اخلاقگرا بود و چگونه قضاوت میکرد.
نکته جالب در داستانهای چیور این است که او هم به سمت آدمها و فضاهای مشابه داستانهای کارور میرود. تفاوت در نتیجهگیری و پایانبندی داستان است. در داستانهای کارور با تاریکی و ناامنی جهان مواجهیم، اما در داستانهای چیور، در نهایت آدمها با انتخابهای اخلاقی ادامه میدهند.
چیور به عنوان یک اخلاقگرا شناخته شده و قضاوتهایش هم بر اساس همین اخلاقگرایی است. او به طبقه متوسطی میپردازد که در حومه زندگی میکنند که تلاش میکنند خودشان را بالا بکشند. حتی به شهر بیایند و زندگی شهری داشته باشند. ولی نمیتوانند و همان زندگی به ظاهر خوبی که در مهمانیها میگذرد را ادامه میدهند و در همان زندگی دست و پا میزنند. اتفاقا با کارور هم همدوره و دوست بوده است. چیور هم تقریبا تا آخر عمرش با مساله الکل دست و پنجه نرم میکرد. به همین دلیل هم چندین بار در بیمارستان بستری شد. چندین بار برای ترک الکل به روانشناس مراجعه کرد.
پس اخلاقی بودن، رویای او بود. خودش هم از پس زندگی اخلاقی برنمیآمد.
نه. از پسش برنمیآمد. نوجوانی او در یک خانواده ورشکسته سپری شد. سیگار میکشید، نمرههای بدی میگرفت، از مدرسه اخراج شد و بعد هم در زندگی فردیاش همینطور بود. به الکل اعتیاد داشت.
حتی زندگیاش هم به کارور خیلی شبیه بود. فقط کارور به تاریکی و ناامیدی رسیده و چیور، رویای رستگاری داشت.
در حقیقت، فقط چند سال قبل از مرگش بود که توانست با بستری شدن در بیمارستان، اعتیاد را ترک کند. در حوزه روابط هم مسائل و مشکلاتی داشت. چیور هم مثل باقی نویسندگان، داستانهاش برگرفته از تجربه زیسته خودش است. کارور هم در داستانهایش نگاه طنازانهای دارد اما این طنز در کار چیور خیلی بیشتر است. حتی گاه هم شخصیتهای داستان را مسخره میکند و هم خواننده را میخنداند.
نظر شما