سه‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۵
دهقانی: فرهنگ خداوندگی و بندگی در تاریخ ادبی، فرار شاعران و گرفتاری نویسندگان را رقم زد

محمد دهقانی گفت: در تاریخ ادبی ما که فرهنگ خداوندگی و بندگی حاکم است، شاعران سر به سلامت بردند و گاهی نویسندگان جان بر سر سخن نهادند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نخستین نشست از سلسله نشست‌های «مسئله فرهنگ»، عصر روز گذشته دوشنبه بیست‌وچهارم تیرماه در سرای کتاب خانه کتاب برگزار شد. در این نشست محمد دهقانی (نویسنده و پژوهشگر) و علی‌اصغر مصلح (عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی) در این نشست به سخنرانی پرداختند. 

محمد دهقانی در این نشست گفت: فرهنگ سازه اجتماعی و مردم شناختی بسیار عظیمی است که تقریبا همه جوانب زندگی انسان را در بر می‌گیرد. در یک دسته بندی کلی می‌توان فرهنگ را به دو بخش ملموس و ناملموس تقسیم بندی کرد. بخش ملموس شامل همه محصولات فنی، هنری، کشاورزی، غذا، دارو و... است اما بخش ناملموس شامل شیوه استفاده مردمان از این مواد ملموس است. روابط اجتماعی و اخلاقی، اعتقادات و ایدئلوژی‌ها همه ذیل بخش ناملموس فرهنگ است.

وی افزود: علم فرهنگ سابقه قدیمی ندارد و از نمیه دوم قرن 20 و بیشتر به دست جامعه‌شناسان طرح شده است. متفکران کوشیدند تاثیرات این فرهنگ را نشان داده و آن را برای بهبود جامعه به کار بگیرند. بر اساس نگاه مارکسیستی این رویکرد جبرگرایانه بوده بدین معنی که فرهنگ سازه‌ای است که بر رفتار و تفکر انسان بدون اینکه ما متوجه بشویم تاثیر می‌گذارد. فرهنگ و رفتار فرهنگی بر خلاف رفتارهای غریزی و بیولوژیک حاصل جبر زیست شناسانه و تکاملی، آن گونه که در مفهوم داروینی تکامل هست، وجود ندارد بلکه حاصل جبر روابط اجتماعی، محیط اجتماعی و... است که موجب می‌شود فرد در موقعیت خاصی رفتار و واکنش ویژه‌ای از خود نشان دهد.

دهقانی ادامه داد: در واقع فرهنگ رفتاری انطباقی است و یادآور این ضرب المثل ایرانی  که می‌گوید خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. فرهنگ یعنی همرنگی با جماعت. تصور کنید در محیطی اجتماعی که در آن ایرادگیری و انتقاد از هر چیزی ولو نا به جا ارزش باشد و کسانی که می‌کوشند عیب و هنر هر امری را ببینند و آشکار کنند این‌ها قدر می‌بینند و در صدر می‌نشینند. در این فرهنگ مسلما همه مشوق نگاه نقادانه هستند. اهل این فرهنگ هم می‌آموزند خودشان را شبیه محیط کنند و با تقویت نیروی انتقادی بر منزلت اجتماعی خود بیافزایند. حالا برعکس تصور کنید جامعه‌ای که در آن معیارهای یک گروه ملاک خوب و بد باشد و عدم پیروی موجب مجازات شود، عقل انتقادی کمتر مجال ظهور و بروز دارد.


نویسنده کتاب «از شهر خدا تا شهر انسان» در ادامه به بحث درباره سنت ادبی ایران و نسبت آن با فرهنگ پرداخت و گفت: سنت ادبی ما عمدتا بر فرهنگ مطابعت استوار است و به تعبیری بر دوگانه خداوندی و بندگی قرار گرفته است. در تمام تاریخ ایران این موضوع حاکم است. نظریه جباریت و قهاریت خدا در عرصه الهیات سرریز کرده و به عرصه سیاست و اداره جامعه سرازیر می‌شود. هیچ جای تعجب نیست اگر در زبان فارسی دو واژه خداوند و جهاندار هم به خالق هستی دلالت دارند و هم به صاحب قدرت سیاسی. در شاهنامه وقتی از ایزد سخن می‌گوید یعنی خداست پس اگر از زمینه داستان خبر دار نباشیم نمی‌توانیم دریبایم که مقصد از خداوند بزرگ جهاندار است یا غیر از او!

وی اضافه کرد: ادبیات فارسی عمدتا مبتنی بر فرهنگ خداوندگی و بندگی است فرهنگی که در آن اگر بندگان به بزرگی بزرگمهر باشند باز هم مامور به پیروی هستند تا از مجازات در امان بمانند. یکی از نتایج این فرهنگ این است که در آن شعر و بیان شاعرانه تقویت می‌شود و نثر و سخن منثور تضعیف و بلکه سرکوب می‌شود. دو کلمه نظم و نثر خود نشانه تبعیضی است که فرهنگ ایرانی میان این دو گونه ادبی قائل شده است. نظم یعنی کمال هماهنگی و نثر یعنی کمال پراکندگی. حالا شما اصطلاح نثر را با معادل لاتین آن مقایسه کنید. اصل کلمه نثر در لاتین به معنای سرراست است و بعد به همین دلیل سخن سر راست و مستقیم، را نثر گفتند. حال اینکه در فرهنگ خداوندگی و بندگی سرراستی خطرناک است.

دهقانی همچنین درباره مشکل نویسندگان ایران در طول تاریخ نیز اشاره کرد: با توجه به نکاتی که مطرح کردم جای تعجب نیست که در تاریخ ادبی ما شاعران سر به سلامت بردند و نویسندگان با مشکل روبه‌رو شدند و گاهی جان بر سر سخن نهادند. نمونه‌های روشن عین القضات و سهروردی هستند. در چنین فرهنگی زبان شناور می‌شود، کلمات و تعابیر صراحت خود را از دست می‌دهد و مانند آفتاب پرست بر حسب شرایط محیط رنگ عوض می‌کنند و نثر هم خود را به رنگ شعر در می‌آورد.

به گفته این مدرس دانشگاه، زبان خداوندگی و بندگی در این فرهنگ زبانی وحدت گرا و کثرت‌گریز، پرخاشگر و پر از تعارف و تکلف است. در این فرهنگ زبان از رسالت اصلی خود فاصله می‌گیرد و گرفتار فضای وهم انگیز می‌شود. واژه‌ها دیگر همانی نیستند که می‌نمایند. این است که نویسندگان هر چه بیشتر به سراغ شعر می‌روند و زبان خود را شاعرانه می‌کنند. در عالم بی خطر خیال شناور می‌شوند و آزادانه به هر سو می‌روند.

 

علی اصغر مصلح نیز در این نشست گفت: مطالبی که من می‌گویم مستلزم این است که مخاطبان کتاب «فلسفه فرهنگ» من را دیده باشند، چرا که مبنای این بحث‌ها کاملا فلسفی است. به گمانم اولین مساله فرهنگ بحران در معنای خود فرهنگ است. این بحران و این معضل از هنگامی آغاز شد که ما در مقابل واژه غربی Culture ما فرهنگ گذاشتیم.

وی افزود: یعنی بار واژه فرهنگ در زبان و ادبیات فارسی چیز دیگری بود، ما آن را در فرهنگستان اول در مقابل Nature قرار دادیم. خود واژه Culture یک تاریخچه‌ای حتی در فرهنگ اروپایی این واژه این اصطلاح و مابه ازایش کاملا مدرن و جدید است و ما ایرانی‌ها هم به اقتضای مدرن شدن لازم بود که یک معنایی جعل و انتخاب کنیم برای پدیده جدیدی که Culture هست. این در صورتی است که در فرهنگ ما معنایی به نام Culture وجود نداشت. من این آمادگی را دارم که مفصل در این باره گفت‌وگو کنم.

مصلح ادامه داد: ما هنوز واژه فرهنگ را از نوع هنرهای ظریفه از نوع امور قابل ستایش و والا می‌دانیم در صورتی که واژه Culture اینطور نیست. بویژه در سنت فلسفه آلمانی از قرن هجدهم یک گفت‌وگویی درگرفت درباره واژه بیلدونگ که اصالت آلمانی دارد و بعد فیلسوفانی مانند هردر وارد این گفت‌وگو شدند و آخرین کسی که درباره چیستی بیلدونگ بحث کرده و واژه نوپدید Culture گادامر است. اگر ما این تفاوت را توجه کنیم متوجه می‌شویم آنچه Culture گفته می‌شود امروز در بحران است و مهمترین بحران Culture یا فرهنگ قدرت است. بر این اساس و با توجه به صحبت‌های آقای دکتر دهقانی می‌توان امروزه نسبت و تقابل میان فرهنگ و قدرت را بررسی کرد.

این عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به تقابل معنایی واژه‌های فرهنگ و طبیعت گفت: معنای Culture در فرهنگ اروپایی از ویکو، روسو و بعد در هردر از همه مهم‌تر است. اساسا مفهوم فرهنگ در مقابل طبیعت است. یعنی انسان به مثابه موجودی است که از یکسو طبیعت دارد و از سوی دیگر دارای فرهنگ است. به تعبیر هردر فرهنگ طبیعت ثانوی آدمی است. هردر می‌گوید که طبیعت آفریده خداست و فرهنگ آفریده انسان است. یعنی خداوند انسان را طوری خلق کرده که او هم بیافریند. آفرینش انسان فرهنگ است. به این معنا در فارسی ما اساسا فرهنگ نداشتیم. آیا در فردوسی، سعدی، نظامی و... چنین معنایی وجود داشته است؟ خیر. اندکی در ابن خلدون و اندکی در علامه طباطبایی در مبحث اعتباریات را می‌توان به فرهنگ در معنای مدرن نزدیک کرد. با این معنای فرهنگ در بستر تمدن مدرن انسان با مسیر جدیدی که در دوره مدرن آغاز کرد و به تعبیر برخی از فیلسوفان مانند هایدگر با غلبه سوبژکتیویسم و اومانیسم، فرهنگ تطور پیدا کرد.

نویسنده کتاب «فلسفه فرهنگ» اضافه کرد: یکی از نکاتی که دوستان همه اطلاع دارند تعدد تعاریف از فرهنگ است. برخی از آثار بیش از ۲۰۰ تعریف از فرهنگ شده است. نکته‌ای که در سال‌های اخیر در فلسفه فرهنگ مورد بحث قرار می‌گیرد، دلیل و سبب این تکثیر تعریف‌هاست. فرهنگ یک موجودی است که دائما در صیرورت است و به علت صیرورت در هستی فرهنگ هست که ما باید دائم تعریفش را جدید کنیم. با توجه به شانی که امروز تکنیک پیدا کرده شما نمی‌توانید هیچ تعریفی از فرهنگ بدون نظر داشتن به تکنیک ارائه دهید.

نویسنده کتاب «ادراکات اعتباری علامه طباطبایی و فلسفه فرهنگ» همچنین با اشاره به این نکته که همه ما محاظ در فرهنگ هستیم، اضافه کرد: نکته‌ای که در بحث میان فیلسوفان آلمانی در تعریف بیلدونگ شکل گرفت کوشش برای توصیف فرهنگ بوده است. یکی از قله‌های این بحث جرج زیمل است، اما همیشه ما برای کوشش در توضیح فرهنگ دچار مشکل بودیم، چرا که فرهنگ چیزی نیست که به احاطه ما دربیاید. بیشتر از اینکه ما بکوشیم فرهنگ را به احاطه دربیاوریم، ما محاط در فرهنگ هستیم. به همین خاطر یکی از بحث‌های خوبی که بعد از هوسرل و هایدگر شکل گرفت و تا گادامر ادامه پیدا کرد این است که اساسا چه کسی می‌تواند فرهنگ را به سخن دربیاورد؟ چه کسی شایستگی دارد بگوید که فرهنگ چیست و آن را تعریف کند؟

وی افزود: این بحث‌های پدیدارشناسی که در آگاهی و وجود شده بخشی از آن را می‌توان در حوزه فرهنگ برد. یعنی کسی که می‌خواهد بگوید که فرهنگ چیست آیا فرهنگ خود را به روی او گشوده است؟ فرهنگ خودش باید بگوید چیست چرا که به معنایی ما محصول فرهنگیم. فرهنگ این نیست که در احاطه ما باشد. فرهنگ محیط بر ماست. بنده اگر تلاش بسیار کنم و متفکر شوم و همه وجوه فرهنگ را دریابم، تازه محصولی از محصولات فرهنگ ایرانی هستم. بالاترین جایی که یک متفکر می‌تواند در حوزه فرهنگ برسد این است که نماینده یا سخنگوی این فرهنگ شود.
 
نویسنده کتاب «تقریری از فلسفه‌های اگزیستانس» مهمترین مساله امروز را عدم درک از فرهنگ دانست و گفت: بنابراین مهمترین مساله ما هنوز درک فرهنگ است. بحران در فهم فرهنگ است و این بحران به نحوی نسبتی دارد با قدرت. یکی از پدیده‌های رایج در کوشش برای توصیف فرهنگ تقلیل فرهنگ به اموری است که جز فرهنگ هستند. در واقع ما به نام فرهنگ آن را تقلیل می‌دهیم به چیز دیگر. رایج‌ترین تقلیل فرهنگ، تقلیل فرهنگ به سیاست است که در ایران امروز شدیدترین بحران همین است. در حوزه اروپایی می‌شود گفت که این بحران را متفکران حوزه فرانکفورت شروع کردند با بحث درباره مساله صنعت شدن فرهنگ. تقلیل فرهنگ به وجه سیاست چند دهه است که شروع شده، این روند به نام قدرت با قدرت و از موضوع قدرت بر فرهنگ حکم راندن است. این در صورتی است که فرهنگ برابر است با زندگی و خاستگاه آفرینش‌های آدمی است.

مصلح گفت: اکنون در همه جوامع فرهنگ به محصولات فرهنگی تقلیل پیدا کرده و فرهنگ در سیطره سیاست فرهنگی است که این هم البته پدیده مدرنی است. برای نخستین بار کسانی مانند مرحوم فروغی که فرهنگستان را تاسیس کردند، دیدند که در دولت مدرن نیاز هست که یک نهادی باشد که اموری مثل آموزش و پرورش، هنر و نگارش را مدیریت کند و از اینجا بود که به تدریج تازه متوجه مفهوم جدید فرهنگ شدند. اما هر چه گذشت عقل مدرن سخت‌تر شد و به خدمت قدرت درآمد. یعنی در جوامع توسعه یافته با شدت بیشتر و در کشورهای در حال توسعه به صورت فشلی عقل در خدمت قدرت است.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۲۱:۴۶ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۵
    در سخنرانی استاد محترم دکتر دهقانی «خداوندگی» از نظر لغتنامه ها صحیح نیست و باید »خداوندی» به معنی صاحب باشد.سخنی که ایشان می گویند باید در زیر اصطلاح استبداد بحث شود که انواع مختلفی دارد و در علوم و نظریه های سیاسی شرح آن آمده است.دکتر دهقانی استاد و محقق ادبیات فارسی است و احتمالا به دلیل نااشنایی با علوم سیاسی در حوزه فرهنگ موضوع را اورده است که اگر مقصود فرهنگ سیاسی یا اجتماعی باشد باز باید در جامعه شناسی سیاسی یا تاریخی بحث شود و لفظ پراکنی شفاهی بدون معلوم کردن رشته و شاخه کار را به حالت غیرعلمی و حتی شعاری می کشاند که روش علمی حکم می کند از ان پرهیز شود.بااحترام

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها