این روزها تب پخش فصل هشتم «بازی تاج و تخت» داغ است و به نظر میرسد تولید سریال بسیار حرفهایتر از داستان جورج مارتین انجام شده است. در این مطلب مجله «تایم» به دلایل برتری سریال بر کتاب اشاره میکند.
اقتباس تلویزیونی کتابِ اول تفاوت زیادی با کتاب ندارد اما در طول سالها و فصلهای بعدی این تفاوت زیاد شد و اقتباس تلویزیونی پا را فراتر از کتاب گذاشت و پیش از انتشار قسمتهای بعدی کتاب قصه را ادامه داد. (در سال 2011 پنجمین کتاب از این مجموعه هفت جلدی تحت عنوان «رقص با اژدهایان» منتشر شد و هنوز تاریخ ششمین کتاب مشخص نیست. این در حالی است که هشتمین فصل از سریال در حال پخش است.)
اقتباسهای تلویزیونی و سینمایی کتابهای محبوب دنیا اغلب کیفیت خوبی ندارند اما «بازی تاج و تخت» از این قاعده مستثنی است. مجموعهیِ جورج مارتین شخصیتهایی به یادماندنی و دنیایی جذاب را به خواننده معرفی میکند و از زمان انتشار اولین جلد در سال 1996 پرفروش بودهاند و 11 میلیون نسخه پیش از شروع سریال به فروش رفته بود.
از زمان آغاز سریال و با توجه به بودجه بالای آن توجه خوانندگان به سمت کتاب هم بیش از پیش جلب شد و فروش آثار مارتین افزایش یافت. علاوه بر این فصل هفتم سریال به طور میانگین 30 میلیون بیننده داشت و رکورد تماشاگر تلویزیونی را شکست.
موضوع اهمیت و کیفیت برتری کتاب بر نسخه سینمایی و تلویزیونی موضوعی قدیمی است اما در این مورد باید اذعان کرد که نسخه تلویزیونی به چند دلیل بهتر از مجموعه «ترانه آتش و یخ» است:
جورج مارتین نویسندهای خلاق است. شاید دلیل محبوبیتاش پیش از شروع سریال به این دلیل است. قدرت تخیل مارتین نقش مهمی در آثارش ایفا میکند و دنیایی فانتزی حول محور نژاد، مذهب، و تاریخ خلق میکند. البته خوانندگان «ترانه آتش و یخ» را به دلیل سبک نثر دوست ندارند بلکه قصه برایشان جذابیت دارد. دلیل موفقیت سریال همین است؛ به سبک مارتین کاری ندارد و قصه از اهمیت زیادی برخوردار است و با این روش ثابت کرد سریالی تلویزیونی هم میتواند به اندازه فیلمی سینمایی جذاب باشد.
با توجه به لوکیشنهای جذابی چون ایسلند و کرواسی، که فیلمبرداری در آن انجام شده است، و جلوههای ویژه قدرتمند سرزمین وستروس رنگ واقعیت به خود میگیرد؛ این در حالی است که وستروس در کتاب پررنگ نیست.
علاوه بر این شخصیتپردازی در سریال قویتر از کتاب است و بیننده با لایههای عمیقتری از شخصیتهای قصه آشنا میشود. در کتاب با شخصیتهای متعددی روبهرو میشویم. شخصیتهای جدید توانایی تبدیل سرنوشت داستان را دارند یا ممکن است شخصیت اصلی از بین برود. (مارتین به کُشتن شخصیتهای مهم داستانهایش معروف است.)
زنان تکبُعدی توصیف میشوند و با جزئیات شخصیت خانمها در کتاب آشنا نمیشویم. این در حالی است که در سریال توجه بیشتری به شخصیتهای اصلی میشود. به عنوان نمونه سرسی لنیستر در کتاب به عنوان شخصیتی خبیث معرفی میشود و فقط به بقای خودش میاندیشد اما در سریال بخش انسانی سرسی هم به تصویر کشیده میشود و حتی قابلیت عاشق شدن را دارد.
مهمترین نکته سریال این است که در هر قسمت بر روی موضوع خاصی تمرکز میکند و مانند کتاب نامنظم نیست. با این وجود قصه اصلاً کسلکننده نیست و شخصیتها چند چهره مختلف از خود نشان میدهند. تغییر شخصیت کاتلین استارک به زنی سنگدل یا تغییر رفتار سانسا در فصل هفت و به دست گرفتن امور در وینترفل بیننده را شگفتزده میکند.
با در نظر گرفتن همه موارد، سریال «بازی تاج و تخت» به همه ثابت کرد همیشه کتاب بهتر از اقتباس تلویزیونی یا سینمایی نیست و با وجود قداست کتابها نزد دوستداران دنیای نشر میتوان سریالی ساخت که برتری خود را به کتاب اثبات کند.
نظرات