فرزانه قوجلو، مترجم زندگینامه کازانتزاکیس گفت: با مطالعه این کتاب میتوان گفت که کازانتزاکیس وجدان آکاه بشر است که به همه چیز نگاه میکند، درباره همه چیز فکر میکند.
فرزانه قوجلو در توضیح این کتاب به ایبنا گفت: نمیدانم نسل امروز چقدر با کازانتزاکیس آشناست؛ اما ایرانیها او را با ترجمه نخستین اثرش از سوی محمدقاضی شناختند و بعد از آن نیز کتابهای مختلفی از او ترجمه شد و این توفیق را داشت که بهترین مترجمان ایرانی مانند قاضی و صالح حسینی به کارهای او بپردازند، بنابراین به مرور کتابهای «آزادی یا مرگ»، «گزارش به خاک یونان»، «برادرکشی»، «آخرین وسوسه مسیح» و «مسیح باز مصلوب» از او به فارسی منتشر شد.
این مترجم در توضیح این اثر اظهار کرد: این کتاب کاملترین زندگینامه کازانتزاکیس است که همسرش هلن کازانتزاکیس آن را نوشته است؛ اما به عبارتی میتوان گفت که خودنوشت است؛ چراکه هلن با بهرهگرفتن از خاطرات، نامهها و سفرهایی که با کازانتزاکیس داشته این اثر را نوشته است. البته توجه داشته باشید که کازانتزاکیس جهانگرد نیز بوده است و به همراه هلن به نقاط مختلف دنیا سفر کردهاند و اخیرا نیز یک سفرنامه چین و ژاپن او در ایران منتشر شده است.
وی ادامه داد: در این کتاب ما با اندیشههای کازانتزاکیس و همه مواردی که او خودش را با آن درگیر کرده، روبهرو میشویم. با مطالعه این کتاب میتوان گفت که کازانتزاکیس وجدان آکاه بشر است که به همه چیز نگاه میکند، درباره همه چیز فکر میکند و از سرنوشت و تقدیری که در مقابل جهانیان، بهخصوص یونانیان قرار گرفته است، شدیدا رنج میکشد.
قوجلو با اشاره به اندیشههای کمونیستی کازانتزاکیس گفت: در این کتاب ما با دیدگاههای کازانتزاکیس نسبت به کمونیسم آشنا میشویم؛ چراکه کازانتزاکیس اندیشههای کمونیستی داشت؛ اما هیچ وقت عضو هیچ حزب یا گروهی نشد. او سفرهای متعددی به مسکو کرد و در آنجا با چیزهایی روبهرو شد که هیچ شباهتی به تفکرات و تصوراتش نداشت. شما در این کتاب قدم به قدم با این اتفاقات و تفکرات او آشنا میشوید.
وی افزود: هنگام ترجمه این اثر، احساس میکردم که این کتاب روح سرکش و رنجکش یک انسان است که دارد به پیرامون خودش نگاه میکند و جهانی که او در نوشتههایش به تصویر میکشد، با ما فاصلهای ندارد و ما هرچه میخوانیم، بیشتر و بیشتر در اندیشههای او فرو میرویم؛ به همین دلیل احساس میکنم که این کتاب ارزش خواندن را دارد. بد نیست که بدانید این نویسنده چندین بار نامزد جایزه نوبل شده است؛ اما هیچ وقت به او جایزه ندادند؛ البته خودش هم راغب نبود که این جایزه را دریافت کند.
این مترجم در توضیح وضعیت کتابهای کازانتزاکیس معتقد است که او این روزها آن بازار گذشته را ندارد و در توضیح دلایل این اتفاق میگوید: عوامل متعددی در بازار داشتن آثار یک نویسنده در ایران تاثیرگذار است و شاید به قول کازانتزاکیس یکی از مهمترین دلایل بازار نداشتن آثارش، یونانی بودن او باشد. در زمانی که کازانتزاکیس مشغول فعالیت بود و آثارش در برخی کشورها فروش خوبی داشتند، در خیلی از کشورها او را نمیشناختند. کلا در دنیا خیلی عادت ندارند که یونانیها را بشناسند. خود ما هم از شاعران و نویسندگان یونان کمتر کسی را میشناسیم و شاید بتوان گفت که فقط کازانتزاکیس را کمی میشناسیم؛ در صورتی که یونان در ادبیات مدرن خیلی کار کرده است.
وی ادامه داد: آثار این نویسنده نهتنها در ایران بلکه در بسیاری دیگر از نقاط دنیا پرفروش نیست. البته فروش کتاب در همه جای دنیا به موجی که اتفاق میافتد، بستگی دارد. برای مثال همه به خاطر دارند که در دورهای استقبال از آثار موراکامی به چه شکلی بود؛ اما امروز دیگر آن موج وجود ندارد و کمتر آثار او تجدید چاپ میشود. این موجها گاهی نویسندگان خیلی بزرگ را نیز از یاد میبرد. با همه این تفاسیر کازانتزاکیس سالها در کوه و در کنار دریا زندگی کرده و سعی داشته از مردم دور باشد و به نوعی عارف و عزلتنشین است. به نظر من اگر این کتاب دیده شود، به سرعت مردم به سمت کتابهایی که در گذشته از این نویسنده منتشر شده است، میروند.
قوجلو با اشاره به زمان آغاز این کتاب گفت: این کتاب از زمان آشنایی کازانتزاکیس با همسر دومش هلن آغاز میشود و اگر به فصل اول که «بذر» نام دارد، نگاه کنیم، متوجه میشویم که این فصل آغازی، زمانی است که هلن با کازانتزاکیس آشنا میشود. در جایی از کتاب نیز میخوانیم که کازانتزاکیس به هلن میگوید که این کار را حتما باید انجام بدهد و این کتاب را بنویسد.
وی افزود: فصل «بذر» نامی ایهامی است که اشاره به آشنایی این دو نفر دارد و بذری است که در آشنایی این دو نفر کاشته شده است. کازانتزاکیس، ادیسه را خیلی دوست داشت و آن را به زبان مدرن یونان ترجمه کرده بود. بنابراین نام فصلهای بعدی این اثر به علایق آنها و آثاری که نوشته و ترجمه کرده است، برمیگردد.
مترجم این اثر در پایان گفت: وقتی کتاب را بهعنوان مترجم میخواندم تحتتاثیر خیلی از موارد قرار گرفتم؛ برای مثال کازانتزاکیس در سفر به انگلستان نامهای به روشنفکران مینویسد و از ادیبان و روشنفکران اروپایی سوالهایی میپرسد و از آنها میخواهد که به این سوالها جواب دهند که تقریبا هیچکدام این کار را نمیکنند. او در آنجا مسالهای را مطرح میکند که امروز خیلی صادق است و میگوید که جهان امروز یک جهان یکپارچه است و هیچ ملتی نمیتواند به تنهایی و در انزوا هدفش را پیش ببرد و با گوشهنشینی به خواستههای خودش برسد. ما این را به صورت عینی در جوامع امروز میبینیم؛ امروز سرنوشت ملتها به گونهای به هم گره خورده است. این بزرگترین و واقعیترین حرفی است که من در این کتاب پیدا کردم؛ حرفی که کازانتزاکیس در سال 1930 آن را مطرح میکند.
نظر شما