شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۰
آیا شیخ خزعل نوکر حلقه به گوش انگلیس بود؟

عبدالنبی قیم می‌گوید: شیخ خزعل سعی می‌کرد نهایت استفاده را از اوضاع و احوال انگلیسی‌ها ببرد. او از حوادث کلیدی منطقه به نفع خودش استفاده‌ کرد که از آن جمله می‌توان به انقلاب مشروطه، اکتشاف نفت در ایران در سال 1908، جنگ جهانی اول بین انگلیس و عثمانی‌ها و منازعات داخلی حکومت قاجار اشاره کرد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مریم منصوری: عبدالنبی قیم می‌گوید: «چهار سال روی کتاب شیخ خزعل کار کرده است. شیخ خزعل یک تابو بود. رژیم رضا خان تصویر یک نوکر حلقه به گوش انگلیس از او ارائه داده بود. زمان شاه، کسی جرات نمی‌کرد راجع به او صحبت کند.» عبدالنبی قیم در کتاب پیشینش «تاریخ پانصد ساله خوزستان» در عین حال که تاریخ خوزستان را نوشته به نقد کتاب‌های تاریخ خوزستان پرداخته‌ و به خصوص نقد و پاسخی به کتاب احمد کسروی است.

وی در آن کتاب تا دوره شیخ مزعل، برادر شیخ خزعل را روایت می‌کند. در «فراز و فرود شیخ خزعل» به نوعی روایت این شخصیت عجیب و تراژیک جنوب و تاریخ آن خطه تا عهد رضاشاه و قتل شیخ خزعل است. چاپ دوم این کتاب به تازگی از سوی انتشارات اختران منتشر شده است. به همین مناسبت گفت‌وگویی با عبدالنبی قیم انجام داده‌ایم که در پی می‌آید:

به طور کلی بفرمایید شیوه اداره شیخ‌نشین جنوب در دوره قاجار چگونه بوده و چه ارتباطی با حکومت مرکزی داشتند؟
من از بقیه مناطق جنوب اطلاعی ندارم. اما شیخ خزعل یک انسان سنتی بود که از طریق موروثی، قدرت را به دست گرفته بود و در عین حال، فرد متجددی هم بود. اما این به معنای مدرن بودن حکومت او  نبود. حکومت و تشکیلات او سنتی بود. همان‌طور که دوره قاجار هم دولت مدرن نبود و سنتی بود. علی‌رغم این که در خود محمره یا شهر اهواز مدرسه ایجاد کرده و  پمپ آب آورده بود تا کشاورزی را مکانیزه کند، و به طور کلی نگاهی متجددانه داشت.

او با قاجار روابط حسنه‌ای داشت. منتها در تلاش بود که روابط را جوری هماهنگ کند که زیاد وابسته تهران نباشد. از سوی دیگر، حکومت مرکزی در دوره قاجار به شیخ خزعل نیاز داشت. قاجار اداره سرحدات یا مرزها را به حکام محلی سپرده بود و به همین دلیل هم به آن‌ها نیاز داشت. برادر شیخ خزعل، شیخ مزعل، و پدرش، اداره سرحدات را به عهده داشتند. مثلاً پدرش حاج جابر در جنگ ایران و انگلیس در محمره به سال 1273 هجری قمری، شجاعت نشان داد و جانفشانی‌های زیادی کرد.

ناصرالدین‌شاه به پدر و برادرش، القابی عالیه داد و مظفرالدین‌شاه به شیخ خزعل لقب سردار ارفع و امیر تومانی داد. حکومت مرکزی در آن زمان مجبور بود که به حکام محلی اختیاراتی بدهد، در مقابل حفظ و حراست سرحدات را به آن‌ها سپرده بود. از طرف دیگر عثمانی‌ها هم بيخ گوش شيخ خزعل در عراق، در کویت و در جزیرةالعرب(عربستان سعودی) بودند و آنها تهدیدی برای او به شمار می‌آمدند که مبادا این خطه را به تصرف خودشان درآورند. پیش از این به هنگام حکومت شیخ ثامر کعبی و در زمانی که پدر شیخ خزعل حاکم محمره(خرمشهر فعلی) بود یعنی در سال 1253 قمری والی بغداد با سپاه عظیمی به این شهر حمله کرده بود  و طی سه روز نبرد مردم بسیاری را کشت و حدود چهار هزار تن از زنان و دختران کودکان را اسیر کرده و با خود به بغداد برد.

بعد از این واقعه با وساطت دولتین انگلیس و روس در ارزروم مذاکراتی بین دولت قاجار و دولت عثمانی برگزار شد که نماینده دولت ایران میرزا تقی خان امیرکبیر بود، پس از آن معاهده‌ای بین طرفین امضا شد که به معاهده ارزروم معروف شد. از جمله نتایج این معاهده تشکیل کمیسیون تحدید حدود بود. کمیسیون مزبور با شرکت نمایندگان دولت ایران و دولت عثمانی و دولتین روس و انگلیس تشکیل شد و جلسات خود را در محمره برگزار کرد. نماینده دولت ایران میرزا جعفرخان مشیرالدوله بود، در جریان مذاکرات درویش پاشا نماینده دولت عثمانی مردم عرب را تطمیع کرد که اگر حاکمیت دولت عثمانی را بپذیرند، 10 سال از پرداخت مالیات معاف خواهند شد. اما آن‌ها حاکمیت عثمانی را قبول نکردند و از همه مهم‌تر و قابل اعتناتر این است که مشیرالدوله ده هزار تومان بر خرج آن‌ها بیفزود، اما آن‌ها حاکمیت عثمانی را قبول نکردند.

در تربیت شیخ خزعل و اعقاب و بچه‌هایش بر فرهنگ عربی خیلی تاکید شده و حتی معلم از نجف و بصره می‌آوردند.
ایرانی بودن و عرب بودن دو چیز مقابل هم نیستند. شیخ خزعل خودش را عرب می‌دانست و تربیتش هم عربی بود. البته فارسی را به هنگام نیاز استفاده می‌کرد اما فرهنگش عربی بود. او به زبان فصیح  عربی شعر می‌گفت و حتی زمانی که به تهران می‌آید تا لحظه مرگ، لباس عربی به تن داشت.
 
به جز انگلیسی‌ها چه قدرت‌های غربی در خلیج فارس و جنوب ایران، حضور و قدرت داشتند و رابطه شیخ خزعل با آنها چگونه بود؟
در آن مقطع و تا قبل از جنگ جهانی اول  سه قدرت جهانی در این منطقه حضور داشتند؛ انگلیس، روس و عثمانی. بعد از 1918 عثمانی‌ها از این جرگه خارج شدند. پرتغالی‌ها در زمان صفویه تا زمان زندیه در خلیج فارس و به ویژه در بندرعباس و آن نواحی حضور داشتند اما در زمان شیخ خزعل، دیگر نبودند. فرانسوی‌ها حضور خیلی کمرنگی داشتند و آلمان‌ها که رو آمده بودند، هنوز تبدیل به یک قدرت جهانی نشده بودند. اما در جنوب ایران، انگلیسی‌ها خیلی نفوذ داشتند. پس از قرارداد 1907.م ایران به دو منطقه نفوذ تقسیم شد. شمال در اختیار روس‌ها بود و جنوب ایران در اختیار انگلیسی‌ها که خیلی در این منطقه قدرت داشتند. شیخ خزعل هم روابط حسنه‌ای با انگلیسی‌ها داشت و سعی می‌کرد از این روابط حداکثر استفاده را ببرد. و گاهی با فشار آوردن بر انگلیسی‌ها بر قدرتش بیفزاید. ضمن این که هوای انگلیسی‌ها را هم داشت. اما جایی که منافعش اقتضاء می‌کرد به انگلیسی‌ها فشار می‌آورد، حتی در یک مقطع برای تهدید انگلیس‌ها به دنبال اخذ وام از منابع دیگر بود.



ارتباط آن‌ها با انگلیسی‌ها بدون دخالت حکومت مرکزی بود؟ و این اتفاق، موجب ترس حکومت مرکزی نمی‌شد یا امکان کودتای آنها را بر نمی‌انگیخت؟
روابط شیخ خزعل با انگلیسی‌ها بدون اطلاع حکومت مرکزی بود و او علی‌الرأس با انگلیسی‌ها و دیگران وارد مذاکره می‌شد. به عنوان مثال؛ انگلیسی‌ها قطعه  زمینی برای پالایشگاه در آبادان می‌خواستند. با شیخ خزعل وارد مذاکره شدند و بعد از یک‌سال مذاکره و کش و قوس، و تعدیل بندهای موافقت‌نامه، زمین را به آنها کرایه داد. حکومت مرکزی در این ماجرا نقشی نداشت. حتی انگلیسی‌ها در مقابل حکومت مرکزی از شیخ خزعل دفاع می‌کردند که نمونه‌اش، داستان گمرکات محمره در ابتدای روکار آمدن شیخ  بود. البته عبارت «تا زمانی که شیخ خزعل به شاه ایران وفادار باشد.» در تمام معاهدات انگلیسی‌ها با شیخ خزعل آمده بود. یعنی تا هنگامی که مستقل نشود یا آن منطقه را از خاک ایران جدا نکند. اما به طور کلی، در تمام کارها، شیخ خزعل علی‌الراس عمل می‌کرد.

دلیل قدرت و نفوذ شیخ خزعل در منطقه چه بود؟
شیخ خزعل کسی بود که در محضر پدرش حاج جابر سیاست و نحوه تعامل با قدرت‌های محلی و بین المللی را یاد گرفته بود. حاج جابر فوق‌العاده سیّاس و با تدبیر بود و در نتیجه همین سیاست‌ورزی و تدبیر توانست از اختلافات و نزاع بنی کعب به نفع خود استفاده کند و قدرت را در منطقه به دست گیرد. شیخ خزعل نیز انسان باهوشی بود که با سیاست و حسن تدبیرسعی می‌کرد نهایت استفاده را از اوضاع و احوال انگلیسی‌ها ببرد. او از حوادث کلیدی منطقه به نفع خودش استفاده‌کرد که از آن جمله می‌توان به انقلاب مشروطه، اکتشاف نفت در ایران در سال 1908، جنگ جهانی اول بین انگلیس و عثمانی‌ها و منازعات داخلی حکومت قاجار اشاره کرد. شیخ خزعل، با برخی از رجال دربار قاجار  شبکه ای از منافع مشترک ایجاد کرده بود تا آن‌ها او را در دربار حمایت کنند. او خیلی خردمندانه و با سیاست کار می‌کرد و به همین خاطر هم توانست به انگلیسی‌ها نزدیک شود. انگلیسی‌ها هم از وجود او در جهت منافع خود استفاده می‌کردند.

رویکرد شیخ خزعل در مقابل مشروطه چه بود؟ با مشروطه‌خواهان همراه بود یا در کنار مظفرالدین شاه و محمدعلی‌شاه قاجار قرار داشت؟
انقلاب مشروطه در خوزستان و در قلمرو شیخ خزعل، هیچ حضور و نمودی نداشت. شیخ خزعل در ابتدا در قبال آن یک موضع بی‌طرف داشت. مظفرالدین شاه از او خواست که در مقابل مشروطه‌خواهان با وی همراهی کند. اما شیخ خزعل این کار را نکرد و توجهی هم به درخواست او نکرد. بعد هم محمدعلی‌شاه در سال 1907 برای شیخ تمثال همایونی و نشان قاجار فرستاد، و همین درخواست را از شیخ داشت، اما شیخ خزعل از محمدعلی شاه هم حمایت نکرد. به خاطر خصلت ضد روسی مشروطه‌خواهان، انگلیسی‌ها در ابتدا از آن‌ها دفاع کردند. اما شیخ خزعل وارد ماجرا نشد. بعد که انگلیسی‌ها ضد مشروطه‌خواهان شدند، شیخ خزعل ضد مشروطه‌خواهان نشد. او به دنبال منافع خودش و یا به قول خودش به «دنبال منافع مردم خود» بود و به قول امروزی‌ها، پراگماتیست بود. در نهایت هم انقلاب مشروطه به نفعش تمام می‌شود. البته مدرکی ندارم که شیخ خزعل در آن زمان اقلاب مشروطه را چطور ارزیابی می‌کرد.

کشف نفت در منطقه نفتون مسجد سلیمان یکی از عوامل افزایش نفوذ و قدرت شیخ خزعل بود. نفتون با شمالی‌ترین منطقه تحت سیطره شیخ خزعل 40- 50 کیلومتر فاصله داشت.  شیخ خزعل از کشف نفت خیلی بهره برد. انگلیسی‌ها به نفت احتیاج داشتند و امنیت لوله‌های نفتی برای آن‌ها خیلی مهم بود. و این لوله‌ها از قلمرو شیخ خزعل می‌گذشتند، شیخ امنیت لوله‌ها را تامین می‌کرد، در مقابل انگلیسی‌ها هم  خواسته‌های او را تامین می‌کردند. شیخ خزعل توانست این را به انگلیسی‌ها القا کند که فقط او می‌تواند امنیت خطوط نفت را در آن خطه تأمین کند. به این ترتیب، شیخ خزعل از این موقعیت در جهت اخذ امتیاز از انگلیسی‌ها استفاده کرد و خیلی هم از آنها امتیاز گرفت.

رابطه شیخ خزعل با بختیاری‌ها و سردار اسعد در فتح تهران چگونه بود؟
شیخ خزعل سعی می‌کرد که روابط حسنه‌ای با اطرافیانش داشته باشد و گاهی کمک‌های مالی هم به دیگران می‌کرد. او یکی از ثروتمندترین افراد منطقه بود، و نه تنها به قبایل و عشایر ایران، بلکه به مردم خارج از ایران کمک می کرد تا اینها در کنار او باشند، کمک او به  مفتی بیت‌المقدس از جمله این کمک‌ها به شمار می‌آمد. در سال 2008 که مهمان کویتی‌ها بودم، آن‌ها به من گفتند فلان قصر را شیخ خزعل برای ما ساخت. روزی شیخ زاید بنیانگذار امارات عربی متحده و حاکم ابوظبی گفته بود: «شیخ خزعل شیخ‌المشایخ (شیخ‌المشایخ یعنی شیخ همه شیخ‌ها مثل شاه شاهان است) خلیج بود، او در زمانی که ما نفت نداشتیم به ما کمک می‌کرد.

به همین دلیل روابطش با بختیاری‌ها، قشقایی‌ها و لرهای پشتکوه و پیشکوه حسنه بود، به لحاظ این که دستش باز بود، سعی می‌کرد که دوستی آن‌ها را هم جلب کند. در آن زمان هم بختیاری‌ها برای رفتن به تهران به پول احتیاج داشتند و شیخ خزعل 50 هزار لیره عثمانی به آنها کمک کرد و اگر این کمک نبود، آن‌ها امکان فتح تهران را نداشتند. به این ترتیب او حمایت خودش را از مشروطه‌خواهان هم نشان داد. شاید اگر این قرض نبود، فتح تهران هم میسر نمی‌شد، و معلوم نبود سرنوشت انقلاب مشروطه چه می‌شد؟ روابط او با بختیاری‌ها چنان بود که زمانی که رضاخان سر کار آمد و هنوز پادشاه نبود یعنی در ژوئیه 1922، شیخ خزعل به بختیاری‌ها گفت که جلوی کاروان 500 نفره رضاخان را بگیرند و بختیاری‌ها در منطقه شلیل آن‌ها را تار و مار کردند. رضاخان علی‌رغم این که شیخ خزعل را عامل این حمله می‌دانست، با وجود این با سران بختیاری برخورد کرد، اما کاری به شیخ خزعل نداشت.
 
عملکرد شیخ خزعل در جریان جنگ جهانی اول و در حمایت از انگلیس‌ها، چقدر مستقل بود و چقدر تحت تاثیر حکومت مرکزی؟
در رابطه با جنگ جهانی اول، مستقل عمل کرد و شعارش «منافع مردم خود» بود. علی‌رغم بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی اول، او طرف انگلیسی‌ها را گرفت. علی‌رغم اینکه روحانیون نجف طرفدار عثمانی‌ها، آلمان‌ها و در حقیقت ضد انگلیسی‌ها بودند و آلمان‌ها هم با عوامل خود در جنوب فعالیت بی‌سابقه‌ای داشتند، باز شیخ خزعل موضع مستقل خود را گرفت. علمای نجف، نیز علیه انگلیس‌ اعلام جهاد دادند. آن‌ها می‌گفتند که انگلیسی‌ها می‌خواهند به مکه و مدینه بروند و قبر پیامبر اکرم را نبش کنند و استخوان‌های پیامبر را به لندن ببرند!  

به این ترتیب آن‌ها، جنگ را به یک جنگ مذهبی تبدیل کردند و نماینده‌شان را هم برای شیخ خزعل به محمره فرستادند اما شیخ دعوت آن‌ها را اجابت نکرد. در نتیجه علمای نجف نمایندگان‌شان را به شهر اهواز، فلاحیه(شادگان فعلی) و خفاجیه(سوسنگرد فعلی) فرستادند و بسیاری از قبایل و عشایر بر علیه انگلیس قیام کردند و نام آن را جهاد گذاشتند. هر چند که همه این تحرکات با شکست مواجه شد و شیخ توانست در فلاحیه و اهواز آن‌ها را شکست دهد و انگلیسی‌ها در اطراف حمیدیه مستقیماً با عشایر درگیر شدند و آن‌ها را شکست دادند.
 
با توجه به سابقه همکاری شیخ خزعل با انگلیسی‌ها، چرا بعد از به قدرت رسیدن رضاخان، انگلیسی‌ها شیخ خزعل را در مقابل حکومت مرکزی قربانی کردند؟
سیاست انگلیسی‌ها بعد از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها در روسیه، تغییری اساسی و بنیادی کرد، آن‌ها نگران گسترش و نفوذ کمونیسم در منطقه و وصول آن به هند بودند. چون هند برای انگلیس اهمیتی حیاتی داشت. از این رو کوشیدند تا سد منیعی در مقابل نفوذ کمونیسم در ایران ایجاد کنند و به قولی دیواری حائل در مقابل آن بکشند. در این راستا برقراری یک دیکتاتوری نظامی بهترین راه حل بود. به همین دلیل آیرون ساید رضاخان را پیدا کرد و رضاخان را بر اساس یک برنامه حساب شده به قدرت رسانند. آن‌ها در ابتدای کار نمی‌خواستند شیخ خزعل را فدا کنند. از 1921 تا 1925، بعد از چهار سال به این نتیجه رسیدند که شیخ خزعل را باید فدا کرد. شوروی‌ها هم در تسریع این اتفاق خیلی موثر بودند.

آن‌ها شیخ خزعل را نماینده فئودال‌ها می‌دانستند و رضاخان را نماینده بورژوازی ملی ارزیابی می‌کردند، از این روز جانانه  از رضاخان دفاع کردند. حتی پس از تأسیس عدلیه در اهواز، بلشویک‌ها خود جشنی برپا کردند. یا موقعی که رضاخان از زیدون به اهواز می‌آمد و در پنجاه کیلومتری اهواز ماشین او خراب شد، کنسول شوروی شخصاً به پیشواز رضاخان رفت. در واقع، موضع‌گیری‌های شوروی و حمایت‌های آن‌ها از رضاخان و جنگ تبلیغاتی آن‌ها، این امر را تسریع کرد و شاید انگلیسی‌ها را به این سمت سوق داد. به هر حال در سیاست، منافع نقش اصلی را بازی می‌کند.

آیا رضا خان بی‌دردسر و به راحتی توانست شیخ خزعل را شکست دهد؟
خود رضاخان به تنهایی نمی‌توانست شیخ خزعل را شکست دهد. چون هنوز شاه نشده بود و در مجلس هم با اقلیت مجلس به رهبری سید حسن مدرس به شدت مشکل داشت. مرحوم مدرس نیز با شیخ خزعل روابط خیلی خوبی داشت، او از شیخ خواسته بود تا احمدشاه را به ایران باز گردادند و شیخ هم این کار را تقبل کرد، اما احمدشاه راضی نبود به ایران برگردد. شاید هم این راضی نبودن هم با برنامه و تضییقات انگلیسی‌ها بوده است. غلبه کردن بر شیخ خزعل با حمایت روس‌ها و صحنه‌گردانی انگلیس‌ها میسر شد. وقتی هم که رضاخان وارد آن خطه شد، شیخ خزعل نیروهای خود را به حال آماده باش در آورده بود و در چند جا درگیری‌هایی صورت گرفت و تعدادی نیز کشته شدند شد، اما انگلیسی‌ها متقاعدش کردند که با رضاخان نجنگد. هر چند که در آن اوضاع و احوال امیر مجاهد بختیاری، از هم پیمانان شیخ خزعل، هنوز در حال جنگ با نیروهای رضاخان بود. علی رغم این که در این مورد من سند و یا مدرکی را ندیده‌ام ولی به اعتقاد بنده  انگلیسی‌ها با وعده و وعید به  شیخ خزعل او را فریب دادند که رضاخان چند روزی اینجا هست و بعد می‌رود. یا این که ما نمی‌گذاریم رضا خان قدرت و حاکمیت تو را از بین ببرد و وعده‌هایی از این قبیل.

داستان به اسارت گرفتن شیخ خزعل چگونه بود؟
سه ماه بعد از 4 دسامبر 1924 روز پایان مخاصمه شیخ خزعل با رضاخان و ورود او به اهواز، شیخ خزعل به‌طور مرتب به انگلیسی‌ها و رضاخان گوشزد می‌کرد که شما به وعده‌های خود عمل نکرده‌اید. رضاخان در مقابل او را به تهران دعوت کرد و به وی گفت تا در تهران با سیاستمداران آشنا شوید، اما شیخ که از نیات رضاخان با خبر بود، هیچ‌گاه دعوت او را قبول نکرد. او در اعتراض به خلف وعده رضاخان و انگلیسی‌ها به بصره رفت و آنجا رحلت اقامت گزید. به هنگامی که شیخ در کاخ رباط در بصره بود، فضل‌الله زاهدی که بعدها مجری کودتای 28 مرداد سال 1332 شد، در نقشه‌ای حساب شده، به او اعلام کرد که از تهران به او دستور رسیده نیروهای خود را از ایالت خارج کند. مونی پنی کنسول انگلیس نیز ضمن تأیید این خبر به شیخ گفت اگر به محمره بازگردد، دولت وی سلامتی و امنیت او را تضمین می‌کند.

شیخ به محمره آمد و با زاهدی ملاقات کرد. بعد زاهدی از شیخ خواست تا به مناسبت خداحافظیش، جشن خداحافظی ترتیب دهد. در ابتدا شیخ خزعل به دلیل هم زمانی جشن با روزهای پایانی ماه مبارک رمضان، با برگزاری این جشن موافق نبود، اما زاهدی از شیخ خواست تا جشن به صورت سری و محرمانه برگزار شود. همین مطلب سبب شد تا کسی از جشن مزبور با خبر نباشد. زاهدی از شیخ خواست که پسرش عبدالحمید را نیز با خود بیاورد. پس از آن که شیخ و پسرش عبدالحمید پا به کشتی گذاشتند، کشتی سوی آبادان حرکت کرد، با تاریک شدن هوا قایق توپدار به موازات کشتی پهلو گرفت و سربازان که تعداد آن‌ها به پنجاه تن می‌رسیدند بر سر شیخ ریختند، محافظان را خلع سلاح کردند و شیخ خزعل و پسرش عبدالحمید را دستبند زدند و شبانه به تهران آوردند.

بعد از شکست و تبعید شیخ خزعل به تهران، رفتار رضا خان با او چگونه بود؟
رضاخان همه مخالفانش را حتی آن‌هایی که به او خدمات کرده بودند، از دم تیغ گذراند؛ تیمورتاش، فیروزالدوله فرمانفرما(نصرت‌الدوله فیروز)، سردار اسعد بختیاری، عبدالحسین دیبا و... از آن جمله بودند. در رابطه با شیخ خزعل اگر کمی کوتاه آمد، شاید به این خاطر بود که انگلیس‌ها از او خواسته بودند. شیخ خزعل از 31 فروردین 1304 تا 4 خرداد 1315 به مدت یازده سال در تهران در باغ همسرش فخرالسلطنه(دختر نظام السلطنه) واقع در اراضی امامزاده قاسم شمیران تحت‌الحفظ بود. در شب چهاردهم خردادماه 1315 به فرمان رضاشاه، گروهی به سرپرستی رکن‌الدوله مختاری (رئیس سابق شهربانی)، شامل عباس بختیاری معروف به عباس شش انگشتی و  حسین‌قلی فرشچی تبریزی، عبدالله مقدادی با همدستی عباس یاوری، علی اصغر عقیلی‌پور و عباس جمشیدی اورا در سن 75 سالگی خفه کردند و درفشی به شقیقه‌اش کوبیدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها