کاوه بهبهانی مترجم و نویسنده اهل شیراز و از شاگردان هاشم جاوید، یادداشتی به مناسبت درگذشت این پژوهشگر کشورمان نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
از مطهری و شاملو گرفته تا خرمشاهی و سروش. از آنکه از «سیر اختران در دیوان حافظ میگفت» و حافظ را همردیف منجمان بزرگ جهان مدرن مینشاند تا آنکه از حافظِ طبیب و حافظِ حقوقدان و حافظ فیلسوف حرف میزد.
گیرم فراواناند اصطلاحات نجومی و طبی و فلسفی در دیوان حافظ، همشهری من، شمسالدین محمد اما هرچه نبود شاعر شورشی و خطشکن گستاخی بود که میخواست روز واپسين يا یومالجزا پیاله باده را كنار کفنش ببندند تا نَمنمک لبی تر کند و «هول روز رستاخیز» را با کلّۀ داغ پاسخگوی خدایی باشد که هاتفش در گوشه ميخانه میگفت «ببخشند گنه مِی بنوش!» و آنجا با زبان سنگین و الکن مثل یک بستانکار تمامعیار بهشت را طلب کند «که مستحق کرامت گناهکارانند».
در همان سالهای نوجوانی در بزمهای پدری در میان اطباء و حقوقدانان و علما مرد پا به سن گذاشته فرزانهای که به شوق دیدارش قلمبهدست میرفتم و زانوی تلمّذ میزدم پژوهشگر بیسروصدا و عزلتنشینی بود به اسم هاشم جاوید. میگفت همین که اول هر مراسم و سخنرانی باید مزورانه از فلان مدیر و ... تشکر کنی کافی است که صمبکم گوشه کتابخانه خود را با گنجخانه سیاهکاران عوض نکنی! از مُرادش حافظ نیک آموخته بود که «دست زهدفروشان خطاست بوسیدن». آنچه در آن سالها از جاوید آموختم ورای حد تقریر است.
کاوه بهبهانی
بازیگوشیهای زبانی حافظ را جوری میشناخت که گویی بیتبیت اشعار او را نه خوانده که زیسته بود. از قرآن و حافظ که میگفت تازه میفهمیدی که شمسالدین چه رندِ پدرسوختهای است و چطور صراحی در جیب پنهان کرده و دارد به ریش ما که گمان میکنیم دفتر است میخندد. قدیمیترهای حافظپژوه یادِشان هست که از بهترین نسخههای تصحیحشده دیوان اشعار حافظ تصحیح مشترک جاوید - خرمشاهی بود که بعدها به دلیل اختلافنظر با بهاءالدین خان خرمشاهی اسم خود را از روی این تصحیح برداشت. کتاب مهم او در حافظپژوهی به نام «حافظ جاوید» در دهه هفتاد بیرون آمد. کتابی که بیشتر مقالههای آن دههها قبل تألیف و در نشریات ادبی مهم زمان خود چاپشده بودند و همراه با پژوهشهای تازهتر حاصلش شده بود یک دوره سهجلدی به همین نام «حافظ جاوید» که تازه در روزگار تازه زعامت سیدمحمد خاتمی فقط یک جلد آن مجوز گرفت و با یکعالمه اشتباه تایپی در نشر فرزان روز بیرون آمد.
دو جلد دیگر کتاب هم هرگز مجوز نگرفت! جاوید حقوقدان بود، وکیل برجسته دادگستری که سالهای جوانیاش در رژیم قبل دورهای نماینده مجلس شورای ملّی بود. روزگاری همپیاله پرویز خانلری و فروزانفر بود و دانشش در ادبیات قدمایی و مدرن ایران و غرب حیرتآور بود. آنوقتها سعی میکردم اگر شده بیش از یکبار در هفته در بزمها شرکت کنم که هرلحظۀ مصاحبتش برای من سرشار بود از آموختن و اندوختن. مدتها حافظ و سعدی و نظامی میخواندم و دشواریهای متن را از او میپرسیدم و «مثل شیرِ تازه» حرفهايش را حريصانه سَر میکشیدم. یکی دو اشارۀ گرهگشای او میارزید به خروارها پایاننامه و مقالۀ آکادمیسینهای ادبیات.
یادداشتهای مهم و ارزشمندی درباره دشواریهای نظامی و حافظ و سعدی داشت که تا زنده بود حاضر نشد چاپشان کند. تجربه خوبی از چاپ کتاب اولش نداشت و عاقلتر و کار افتادهتر از اینها بود که آزموده را باز بیازماید... پدرم که رفت چند روز بعدش خبردار شدم هاشم جاوید هم رفت. شبیه خودش زندگی کرد. سرشار و خردمندانه. تردید ندارم که فرشتۀ مرگ برای بوسیدن گونهاش بسيار شرمسار شد. دوست حقوقدان و شاعر دوران جوانیاش سیمینبانوی بهبهانی که پیش از او چمدانش را بست و ما را تنها گذاشت برای روزهای عزلت جاوید غزلِ تَری دارد که آنجا بشکنبشکنزنان از او میخواهد «آرام عرش خدا» را در هم بریزد. امروز صبح دیگر هاشم جاوید لابهلای اوراق کهن سلوک نخواهد کرد ولی حافظ جاوید گوشه کتابخانه خزینهداران میراثخوارگان را تَسخَر میزند.
نظر شما