مومن قناعت، شاعر بزرگ تاجیک و سراینده شعر خلیج پارسی در سن 86 سالگی درگذشت.
وی در سال ۱۹۶۰ با انتشار شراره، نخستین دفتر شعرش، به دنیای خیال شاعرانه پا نهاد. هشت سال بعد معاون اتحادیهی نویسندگان تاجیکستان شد. سلامت نفس و صلاحیت شاعریاش او را طی سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۱م به ریاست اتحادیه برکشید. وقتی به تحولات شعر تاجیک در دههی هفتاد نگاه میکنیم، نمیتوانیم از مومن قناعت عبور کنیم، جز آنکه کلاهمان را به نشانهی بزرگداشتش از سرمان برداریم و تمامقد به احترامش بایستیم. این شاعر نجیب بنیانگذار جریانی در شعر بود که با عبور از زندان وطن سوسیالیستی، تاجیکستان عزیز را در دامن تاریخ اسطورهای جستجو کرد و آن را به تاریخ واقعی خود و همنسلانش پیوند زد. این نگرش تاجیکستان را از چنگ پیامبران دروغین لنین و استالین نجات میداد و به سپیدهدم شکلگیری اقوام آریایینژاد میبرد و در آنجا با همهی ایرانیتباران و فارسیزبانان بر سر یک سفره مینشاند.
اگر بخواهیم در یک گزاره او را به مخاطب بشناسانیم، باید بگوییم او آغازگر راهی در احیای یگانگی فارسیزبانان با یکدیگر در تاجیکستان بود که تا پایان عمر هرگز از آن آرمان روبرنگرداند. لایق شیرعلی و گلرخسار دو نهالِ همان باغی بودند که مومن قناعت با سرودن شعر "به هوادار زبان تاجیکی" به یادگار گذاشته بود. مومن قناعت با هوشیاری مثالیزدنی خود با همان شعر کوتاه، تاجیکستان را از میان کوهستانهای محصور در پامیر بیرون آورد و به دل تاریخ و فرهنگ ناپیداکران فارسیزبانان بازگرداند و خیانت کسانی را که میخواستند این دل آریایینژادان را از آنها بدزدند، آشکار کرد:
قند جویی، پند جویی، ای جناب،/ هرچه میجویی، بجوی!
بیکران بحریست، گوهر بیحساب/ هرچه میجویی، بجوی!
فارسی گویی، دری گویی وُرا،/ هرچه میگویی، بگوی!
لفظِ شعر و دلبری گویی وُرا،/ هرچه میگویی، بگوی!
بهرِ من تنها زبانِ مادریست،/ چون که مهرِ مادر است،
بهرِ آن تشبیه دیگر نیست، نیست،/ چون که شیر مادر است.
زین سبب چون شوخیهای دلبرم،/ دوست میدارم وُرا،
چون نوازشهایِ گرمِ مادرم/ دوست میدارم وُرا!
یادش گرامی.
نظر شما