اکبر آزاد ترانهسرای پیشکسوت کشورمان معتقد است: وضعیت ترانه در شرایط فعلی بسیار افتضاح است؛ چراکه ما تنها روی چند اسم تمرکز کردهایم و اجازه دیده شدن به جوانان را نمیدهیم. ما تا چه زمانی میخواهیم روی اسمهایی مانند شهیار قنبری، ایرج جنتی و اکبر آزاد تمرکز کنیم و به واسطه این اسمها روی استعدادهای جوان خط بکشیم.
شما بعد از سالها دست به انتشار مجموعه ترانههای خود زدهاید؛ درباره این کتاب توضیح دهید.
«بغض قناریها» مجموعهای از ترانههایی است که اکثر آنها را بعد از انقلاب سرودهام. کارهای این مجموعه بیشتر از سال 76 به بعد است؛ درست بعد از آغاز فعالیتهایم با استدیو «پاپ». شعرها از آثاری است که آن سالها توسط قاسم افشار و خشایار اعتمادی و... خوانده شده است. البته در میان آثار چند کاری نیز وجود دارد که تاریخ پخش آنها به قبل از انقلاب بازمیگردد اما تعداد آنها زیاد نیست.
به چه دلیل ترانههای قبل از انقلاب در این مجموعه آورده نشده است؟
زیرا اولا مردم با این اشعار بیشتر خاطره دارند و از طرفی اگر همه ترانهها را میآوردم، کتاب بسیار پرحجم میشد. در حال حاضر همین کتاب از 220 ترانه تشکیل شده و 420 صفحه است و آوردن آن کارها باعث میشد که شاهد حجم زیادی باشیم. البته به احتمال زیاد آن ترانهها نیز بعد از نمایشگاه بینالمللی کتاب منتشر خواهند شد؛ اثری که فکر میکنم از 200 ترانه تشکیل شود.
عدهای معتقدند که ترانه نباید در قالب کتاب منتشر شود؛ نظر شما درباره این دیدگاه چیست؟
به نظرم آثار هر شاعری نباید از بین برود و باید به یادگار بماند. به خاطر دارم سالها پیش، (فکر میکنم زمان جنگ بود) به تورج نگهبان گفتم که بیا آثارت را جمع و جور کن تا منتشر کنیم. او گفت که یک نفر در حال انجام این کار است و بعدها که کتاب منتشر شد دیدم که آن دوست عزیز همه چیز را غلط و اشتباه منتشر کرده است. به همین دلیل برای من و امثال من واجب است که آثارشان را خودشان مکتوب کنند. از طرفی دوستان در انتشارات نگاه خودشان تمایل داشتند که این مجموعه منتشر شود؛ بنابراین من نیز این کار را انجام دادم. البته قرار بود این مجموعه 10 سال پیش از سوی نشر دیگری منتشر شود که با توجه به پیشنهاد خندهدار دوستان این اتفاق رخ نداد.
آیا شما موافق انتشار ترانههای منتشر نشده نیز هستید؟
بله. من موافق چاپ ترانههای چاپ نشده برای جوانان نیز هستم؛ با این کار آثارشان را در معرض دید دیگران قرار میدهند و خوانندگان جوان میتوانند آثارشان را ببینند و در صورت تمایل با این افراد همکاری داشته باشند. البته باید این انتظار را نیز داشته باشند که یک عده دزد فرهنگی آثارشان را بدزدند و منتشر کنند. خوب به خاطر دارم که روزی در فرهنگسرای ابنسینا ترانهای خواندم که آقایی که این روزها موهایش را دماسبی میبندد و فکر میکنند که چون دو تا خواننده مطرح آن طرف آب کارش را خواندهاند استاد شده، کار من را دزدید.
استقبال از این گونه کتابها معمولا خوب نیست؛ به نظر شما دلیل این اتفاق چیست؟
متاسفانه کاغذ و کتاب بسیار گران شده است. برای مثال، وقتی من کتاب خودم را دیدم و متوجه شدم که مخاطب باید برای این کتاب 36 هزار تومان هزینه کند ناراحت شدم؛ در شرایط اقتصادی فعلی شاید کسی توانایی این کار نداشته باشد. با این حال کتاب طی روزهای گذشته با استقبال خوبی روبهرو شده است و من فکر میکنم که به زودی97 چاپ دوم آن منتشر خواهد شد.
در شرایط فعلی وضعیت ترانه را چطور ارزیابی میکنید؟
متاسفانه وضعیت ترانه در شرایط فعلی بسیار افتضاح است؛ چراکه ما تنها روی چند اسم تمرکز کردهایم و اجازه دیده شدن به جوانان را نمیدهیم. دهها شبکه تلویزیونی و رادیویی با هزینههای بسیار کلان در کشور فعالیت میکنند اما هیچ کدام به این اصل مهم توجهای ندارند. واقعا آیا در میان این همه برنامه رنگارنگ ما وقت برای اجرای یک برنامه نیم ساعته برای ترانه نیست تا ترانهسرایان جوان بتوانند خودشان را به مخاطبان معرفی کنند. شما سوالات زیادی از من پرسید اما سوال من از شما این است که ما تا کی میخواهیم روی اسمهایی مانند شهیار قنبری، ایرج جنتی و اکبر آزاد تمرکز کنیم و به واسطه این اسمها روی استعدادهای جوان خط بکشیم.
البته به نظر میرسد که باید کنترل شده به افراد توجه کرد؛ چراکه گاهی همین ترانهسرایان جوان دچار توهم میشوند. این موضوع را قبول دارید؟
بله حق با شماست و من نیز نگران عدهای هستم که دچار شوک هنری میشوند و از پس این چالش بزرگ برنمیآیند. متاسفانه گاهی میبینیم که طرف شعرش را یک خواننده بزرگ میخواند و دچار تکبر و غرور میشود و دیگر ترانهای زیر پنج میلیون نمیفروشد و رفتهرفته خودش با دستهای خودش اقدام به حذف خود میکند. گاهی اوقات دوستان دست به باد کردن این شاعر و آن شاعر میزنند که شاعر از داخل نابود میشود. به خاطر دارم که خود من یک بار چند سال پیش به شورای موسیقی رفته بودم و بهقدری از من تعریف کردند که از این افراد التماس کردم که دیگر از من تعریف نکنند. فردی آنجا بود و میگفت که شما در ایران تک هستید و من از او پرسیدم که چرا بدون اطلاعات چنین حرفی را میزند، در حالی که در گوشهگوشه ایران استعدادهای بسیار زیادی فعالیت میکنند. این حرف را من در روزگاری زدم که 45-46 سال داشتم اما شما شک نکنید که اگر من هم در آن زمان 20 سال داشتم، بی شک دچار توهم میشدم.
وضعیت مالی ترانه در سالهای اخیر نسبت به قبل از انقلاب چقدر تغییر کرده است؟
مدتی میشنیدم که همه میگفتند، کارهای اکبر آزاد را داریوش اقبالی خوانده و او برای هر کار پنج هزار دلار گرفته است. این در حالی است که متاسفانه این آقا یک قران پول شعر به کسی نمیدهد. این را گفتم تا شما این افراد را بهتر بشناسید؛ این دوست عزیز برای یک کنسرت حداقل 20 هزار دلار درآمد کسب میکند اما حاضر نیست حق ترانهسرا را بدهد. البته وضعیت مالی ترانه نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده است، برای مثال من برای یک ترانه قبل از انقلاب 500 تومان پول گرفتم و این مبلغ بسیار زیادی بود. برای درک بهتر این موضوع باید بگویم که این مبلغ به قدری زیاد بود که من هر چه تلاش میکردم تا خرجش کنم، تمام نمیشد. به خاطر دارم در آن زمان وقتی سه چهار نفر به رستورانهای خوب تهران میرفتیم، خرجمان بیشتر از 40 تومان نمیشد.
آیا این نگاه امروز هم وجود دارد؟
در گذشته به شکل حرفهای به ترانه نگاه میشد. به خاطر دارم که یک مسئول کمپانی نزد من آمد و گفت بیا و یک سال فقط برای من ترانه بگو و من در ازای این کار یک مغازه 90 متری صفحهفروشی در چهارراه استانبول، روبهروی سفارت انگلیس را به نام تو میزنم. بعد من در جواب این پیشنهاد گفتم که من، اکبر آزاد بروم و صفحهفروشی کنم؟ امکان ندارد. بعد دوستمان گفت که آقا شما قرار نیست صفحهفروشی کنید، مغازه را یا اجاره بدهید یا بدهید چند کارمند آن را اداره کنند. آن سال (سال 50) اجاره این مغازه بالای ماهی 10 هزار تومان بود. آن زمان اصلا در فکر پول نبودم، یک ترانه میفروختم و هزار تومان میگرفتم و این پول مگر تمام میشد! من به فکر نبودم که اگر بودم قیمت آن ملک الان بیش از 50 میلیارد تومان است.
بهعنوان سوال آخر، چرا امروز آنقدر به ترانهسرا بیاحترامی میشود؟
من سال 70 برای هر ترانه 500 هزار تومان میگرفتم؛ چراکه برای اثرم ارزش قائل بودم اما ترانهسرای امروز در سال 96 حتی حاضر است که هزینه کند تا فلان خواننده کارش را بخواند. ترانه این روزها در موضوعاتی مانند «دستتو گرفتم»، «بارون میآمد»، «چه چشمایی داری»، «دوستت دارم» خلاصه شده است. این در حالی است که ترانه باید از جنسی باشد که آدم را بگیرد. ایرج بسطامی یک غزل از حافظ میخواند و ایران را زیرورو میکرد، اما امروز روزانه 100 آهنگ منتشر میشود و هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. این روزها ترانهسرا برای خودش ارزش قائل نیست و این بزرگترین درد ماست.
نظر شما