مصطفی ملکیان در نشست معرفی و بررسی کتاب فضایل ذهن نوشته لیندا زگزبسکی
بدون حکمت از علم نمیتوان بهره برد
مصطفی ملکیان گفت: حکمت یعنی انسان بتواند از مجموعه دادهها برای یک زندگی خوب و خوش استفاده کند. زگزبسکی معتقد است که کسانی در معرفتشناسی دیدگاههای مشابه نتیجه گرایان و وظیفه گرایان دارند، نمیتوانند ارزش حکمت را نشان دهند.
ملکیان در این سخنرانی با بحث از رویکرد خاص لیندا زگزبسکی مولف کتاب در زمینه اخلاق و نگاه خاص او به معرفت شناسی، به تناظری اشاره کرد که زگزبسکی میان فضیلتگرایی اخلاقی و فضیلتگرایی معرفتی ایجاد میکند و بر مشابهت میان فضائل اخلاقی و فضائل فکری یا ذهنی تاکید کرد.
در این نشست بابک عباسی عضو هیات علمی گروه فلسفه دین دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و امیرحسین خداپرست، مترجم کتاب و عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران نیز حضور داشتند.
خداپرست نکاتی درباره رویکرد زگزبسکی در شاخه معرفت شناسی فضیلت پرداخت و به اهمیت علمی و شخصی کتاب اشاره کرد. بابک عباسی نیز با تاکید بر اهمیت کتاب در زمینه معرفت شناسی و اخلاق به بحث از نگاه خاص زگزبسکی به معرفت شناسی و نتایجی که از آن برای خوب زیستن میگیرد، اشاره کرد.
یکی از 50 کتابی که در طول زندگی مطالعه کرده ام
مصطفی ملکیان، بحث خود را با اشاره به اهمیت کتاب فضائل ذهن لیندا زگزبسکی آغاز کرد و آن را یکی از 50 کتاب مهمی که در طول زندگی مطالعه کرده نامید و گفت: در سال 1376 یعنی دو سال بعد از انتشار متن اصلی این کتاب، آن را خواندم و همیشه آرزو داشتم آن را به فارسی ترجمه کنم که متاسفانه فرصت نشد. الان هم از مشاهده ترجمه آن بسیار خوشحال شدم. اما همچنان به یاد شعری افتادم که میگوید: ای آرزوهای رفته برباد/ رفتید و فقط گرد و غبار پیری بر سر و رویم نشاندید.
وی ادامه داد: کتابها را به دو دسته میتوان تقسیم کرد، نخست آثاری که از مطالعه آنها عالم تر و متفکرتر و فیلسوفتر میشویم، یعنی به لحاظ ذهنی غنیتر و سرشارتر میشویم، دوم آثاری که وقتی آن ها را میخوانیم انسان بهتری میشویم، همچنان که ویتگنشتاین آرزو میکرد که کتابهایش به گونهای باشد که خواندن آنها خواننده را بهتر کند. کتاب فضایل ذهن در عین حال که از نظر علمی و فکری قوی است، آدم را بهتر میکند. به تعبیر شاعر ما کتابی است که در آن باد میوزد. از این حیث اگرچه در نظر نخست مطالعه آن دشوار به نظر میرسد، اما خواندن آن باعث میشود ما در خودمان فضایی معنوی حس کنیم، ضمن این که این فضای معنوی موید به تاییدات آکادمیک است.
این پژوهشگر و استاد فلسفه و اخلاق بحث خود درباره این کتاب را تقطیع و نه تلخیص آن خواند، بدین معنا که نکاتی شاخص از آن را بیان میکند و گفت: بعضی از نکات کتاب فضایل ذهن جای بسط و تفصیل و تعمیق دارد و بعضی انتقادات نیز بدان وارد است، اما فعلا مجال پرداختن به آن نیست.
حصر عقلی سه مکتب بزرگ اخلاقی: وظیفه گرایی، نتیجه گرایی و فضیلت گرایی
ملکیان در ادامه به تمایز سه مکتب یا نظریه بزرگ در فلسفه اخلاق یعنی اصالت وظیفه، اصالت نتیجه و اصالت فضیلت اشاره کرد و گفت: بر خلاف نظر مورخان فلسفه اخلاق به نظر من حصر مکاتب اخلاقی در این سه، حصر عقلی است و مکتب چهارم یا پنجمی متصور نیست. زیرا وقتی میخواهیم درباره یک فعل داوری کنیم، این داوری یا درباره خود آن فعل است، یا درباره معلولهای آن در جهان هستی و یا درباره علت یا علتهای آن فعل است. اگر این داوری صرفا راجع به خود آن عمل یا فعل باشد، رویکرد وظیفه نگرانه مثل کانت است و اگر داوری درباره آثار و نتایج آن باشد، رویکرد ما پیامدگرایانه یا قائل به اصالت نتیجه است که از بزرگترین قائلان به آن میتوان به جیمزمیل و جان استوارت میل و جرمی بنتام اشاره کرد و اگر هم داوری اخلاقی یک فعل به علت یا علتهای تحقق آن فعل اختصاص یابد، رویکرد ما فضیلت گرایانه است. رویکرد چهارمی به لحاظ عقلی متصور نیست.
این استاد اخلاق تاکید کرد: اگر رویکرد اخلاقی ما در داوری نسبت به پسندیدگی و ناپسندی یک فعل ناظر به خود فعل باشد(رویکرد وظیفه گرا) یعنی درستی و نادرستی فعل مد نظر است، اما اگر داوری راجع به یک فعل به اعتبار آثار و نتایج باشد، آنگاه مفهوم اصلی خوبی یا بدی فعل است و اگر رویکرد ما در داوری نسبت به یک فعل فضیلت گرایانه باشد، یعنی شخصیت و منش کسی که کار را انجام داده مد نظر باشد، آنگاه درستی و نادرستی فعل به اعتبار فضیلت و رذیلت فاعل آن در نظر گرفته میشود. بنابراین اختلاف این سه مکتب این است که وظیفه گرایی درستی و نادرستی را مادر بقیه مفاهیم اخلاقی میداند، پیامدگرایی بر خوبی و بدی تاکید دارد و فضیلت گرایی، فضیلت و رذیلت را مادر مفاهیم اخلاقی میداند.
این که شهودهای اخلاقی انسان ها هر سه مکتب بزرگ اخلاقی را در بادی نظر تایید میکند، نکته بعدی بحث ملکیان بود و گفت: انسان ها شهودهایی دارند که دست کم در نظر اول هر سه مکتب را تایید میکنند، یعنی مثلا شهود ما میگوید درست است که انسان با دیگری چنان رفتار کند که خوش دارد دیگری با او چنان رفتار کند و این موافق وظیفه گرایی است. همچنان که تواضع در بادی نظر از نظر همه کار درستی است، یعنی با نعمتهایی که در زندگی داریم، چنان رفتار کنیم که گویی در زندگی دیگران است.
از سوی دیگر شهودهایی مطابق پیامدگرایی داریم، مثل بد بودن راستی که باعث جدال دو قوم و قبیله شود، یا آن تعبیر حضرت عیسی(ع) که میگفت انسان را برای شنبه نیافریدهاند، بلکه شنبه را برای انسان آفریدهاند. شهود مطابق فضیلت گرایی نیز داریم، مثلا همه ما انتقاد یک انسان خیرخواه را اخلاقی میدانیم، در حالی که نقد یک حسود یا رقیب را رذیلت میخوانیم و از کارش احساس رنجش میکنیم. به همین خاطر است که در نگاه نخست هیچ کدام از این مکاتب نمیتوانند دیگران را از میدان بدر کنند و به همین جهت است که هر یک از انسان ها در زندگی روزمره بر اساس هر سه مکتب عمل میکنند.
اخلاق با حقوق متفاوت است
ملکیان نکته سوم کتاب را استدلالات زگزبسکی به سود اخلاق فضیلت خواند و گفت: البته باید در نظر داشت که این که در اخلاق فضیلت گفته میشود که آنچه از فرد فضیلت مند صادر میشود، به لحاظ اخلاقی درست است، را نباید با داوری حقوقی نسبت به یک فعل خلط کرد. یعنی چنین نیست که هیتلر و پل پوت و استالین و صدام با استناد به فضیلت گرایی بگویند نمیتوان نسبت به عمل ما قضاوت کرد. زیرا اولا ویژگیهایی که باعث میشود فردی فضیلتمند اخلاقی یا رذیلت مند اخلاقی باشد، مشخص و قابل رویت است و ثانیا در مقابل این جنایتکاران به نام حقوق میایستیم. همه مکاتب حقوقی پیامدگرا هستند. یعنی اعتبار قانون صرفا به آثار و نتایج است و هر کس در برابر قانون بایستد، متناسب با میزان تخلف از قانون کیفر میبیند.
به عبارت دیگر کیفر و پاداش حقوقی ربطی به فضائل و رذائل درونی ندارد. البته اگر فردی فضیلت گرا باشد باید بپذیرد که به صرف مجرم بودن حقوقی کسی نمیتوان او را رذیلت مند اخلاقی خواند و او را نکوهش کرد، همچنان که از منظر فضیلت گرا، کسی کاملا مطابق قانون است، الزاما فضیلت مند نیست. بنابراین با اخلاق فضیلت حقوق تعطیل نمیشود و هر مستبد و جائر و توتالیتری متناسب با جنایتی که کرده به لحاظ قانونی باید کیفر ببیند. فقط تفاوت مکاتب اخلاقی در این بحث آن است که اگر اصالت نتیجهای یا اصالت وظیفه ای باشیم، چه بسا راحت تر بتوانیم نسبت به کسانی که کیفر حقوقی انجام میدهند، قضاوت اخلاقی کنیم، اما اگر طرفدار اصالت فضیلت باشیم، فرد را به لحاظ حقوقی کیفر میکنیم، اما داوری اخلاقی تا حد فراوانی متوقف می شود یا ملاحظه کارانه و محتاطانه میشود.
داوری اخلاقی در همه ساحات وجود انسان
این استاد فلسفه اخلاق با تاکید بر دفاع مستدلانه زگزبسکی از اخلاق فضیلت گفت: زگزبسکی هم از سویی به نقد وظیفه گرایی و پیامدگرایی میپردازد و هم از سوی دیگر استدلالاتی به نفع فضیلت گرایی دارد. این یکی از قوی ترین بخشهای این کتاب است. اما بحث مهم دیگر این است که داوری اخلاقی ما با هر یک از مکاتب اخلاقی فوق به خصوص فضیلت گرایی، به همه پنج ساحت وجود انسان ارتباط مییابد. هر انسان سه ساحت درونی یعنی اول باورها، دوم احساسات و عواطف و هیجانات و سوم خواسته ها و دو ساحت بیرونی یعنی اول گفتار و دوم رفتار دارد. فیلسوفان اخلاق اجماع دارند که راجع به گفتار و کردار میتوان داوری اخلاقی کرد اما فضیلت گرایان تاکید میکنند که راجع به ساحات درونی یعنی باورها و احساسات و خواستهها نیز داوری اخلاقی کرد. خانم زگزبسکی هم به جهات دیگری و هم به جهت دیگری که یک فضیلت گرا است، معتقد است هر 5 ساحت وجود انسان میتواند مشمول داوری اخلاقی باشد.
اما چرا برخی فیلسوفان اخلاقی میگویند تنها میتوان در زمینه رفتار و گفتار داوری اخلاقی کرد؟ ملکیان در پاسخ به این پرسش گفت: علت آن است که تصور این اندیشمندان این است که تنها رفتار و گفتار انسان ارادی هستند و ساحات درونی انسان ارادی نیستند. در حالی که زگزبسکی در بحثی عمیق که من نظیرش را ندیدهام، نشان میدهد که همه ساحات وجود انسان ارادی هستند، اگرچه اولا درجات ارادی بودنشان متفاوت است و ثانیا نوع ارادی بودنشان متفاوت است و هیچ کدام از این پنج ساحت تماما جبری و غیرارادی نیستند. یعنی انسان همان طور که گفتار و کردار کاملا جبری دارد(مثل کارهایی که انسان در خواب میکند) باورها و احساسات و خواستههای جبری نیز دارد، اما باورها و احساسات و خواستههای ارادی نیز دارد و به همین خاطر میتوان راجع به این ساحات درونی نیز داوری اخلاقی داشت.
بنابراین به تعبیر روان شناسی از آنجا که گفتار و کردار را رویهمرفته رفتار میخوانند و ساحات درونی را ذهن، پس به زبان روان شناسی میگوییم اخلاق هم راجع به رفتار(گفتار و کردار) و هم راجع به ذهن(سه ساحت درونی) میتواند داوری کند. البته داوری اخلاقی راجع به باورها به معنای داوری راجع به محتوای این باورها و گزارهای که باور به آن تعلق دارد، نیست بلکه اخلاقی بودن یا نبودن باور به فرایند به دست آوردن باورها ربط دارد. به عبارت دقیقتر داوری اخلاقی راجع به باورها به فرایند رسیدن به باور ناظر است نه به فراورده آن باور. یعنی در اخلاق باور فراوردههای باور متعلق داوری نیست بلکه فرایند نیل به باور اهمیت دارد. یعنی فرایندهای باور آوری متعلق داوری اخلاق باور است.
معرفت شناسی همچون اخلاق
ملکیان در ادامه به بحث از معرفت شناسی پرداخت و گفت: زگزبسکی معتقد است، معرفت شناسی نیز شاکله ای مثل اخلاق دارد، حال آن که در معرفتشناسی به جای عمل(که در اخلاق محل بحث است)، علم محل بحث است. علوم بشری را به دو قسم علوم توصیفی و علوم توصیهای یا علوم توصیفی-توصیه ای تقسیم کرد که میتوان آن ها را به طور خلاصه علوم توصیفی(توصیف و تبیین و پیش بینی) و علوم هنجاری(علومی که هم توصیف و توصیه میکنند یا فقط توصیه میکنند) خواند. مثلا روان شناسی و جامعهشناسی و اقتصاد یعنی علوم تجربی انسانی و فیزیک و ریاضیات و شیمی یعنی علوم پایه توصیفی هستند، در حالی که علمی چون اخلاق توصیهای است، یعنی نمیگوید انسانها چه میکنند، بلکه میگوید انسانها چه باید بکنند و چه نباید بکنند.
فقه و حقوق نیز چنین هستند، علوم توصیهای هستند. اما علمی چون منطق که موضوعش تفکر یا استدلال است، هم توصیفی و هم توصیهای است. یعنی هم نشان میدهد که انسانها چگونه تفکر یا استدلال میکنند و هم توصیه میکند که چگونه باید تفکر یا استدلال کنند. به همین خاطر در منطق استدلالهای صحیح و سقیم داریم و راجع به آن ها ارزش داوری میکنیم.
وی خاطر نشان کرد: عموما معرفت شناسان تا اوایل قرن بیستم معتقد بودند که معرفت شناسی علمی توصیفی است یعنی به این می پردازد که معرفت چیست. اما از اوایل قرن بیستم تفطنهایی ظاهر شد و کسانی گفتند که معرفت شناسی مثل منطق است، یعنی علم توصیهای است. منتها منطق نحوه تفکر یا استدلال را توصیه میکرد، اما معرفت شناسی میگوید این چیزها را معرفت بدانید یا ندانید. کواین از فیلسوفان برجستهای است که معتقد است معرفت شناسی فقط علم توصیفی است در حالی که لیندا زگزبسکی معتقد است که معرفت شناسی علمی توصیهای است و بنابراین در آن میتوان ارزش داوری کرد و به همین خاطر معرفت شناسی مثل اخلاق و حقوق است.
ملکیان گفت: نکته مهم بحث اما این است که ارزش داوریهایی که در معرفت شناسی رخ میدهد، بسیار شبیه ارزش داوریهای اخلاق است. یعنی گروهی مثل وظیفه گرایان وقتی می خواهند راجع به معرفت داوری کنند، به خود باور نگاه میکنند، مثل وظیفه گرایان که در اخلاق برای ارزش داوری درباره فعل به خود فعل مینگریستند. گروهی نیز مثل نتیجه گرایان برای ارزش داوری راجع به باور، به آثار و نتایج مترتب به آن باور تاکید دارند، یعنی مثلا در داوری راجع به شهود یا احساس یا گواهی(testimony) به نتایجی که از اینها به دست می آید، تاکید میکنند.
اما دسته سومی در معرفت شناسان هستند که میگویند برای ارزش داوریهای معرفت شناختی درباره باورها نه میتوان به خود باور چشم دوخت و نه به آثار و نتایج فرایند باوری بلکه باید به این نگریست که چه کسی این باور را پیدا کرده است. این رویکرد به معرفت شناسی مثل فضیلت گرایی در اخلاق است و لیندا زگزبسکی در معرفت شناسی، فضیلت انگار است، یعنی میگوید برای این که به باوری عنوان معرفت را داد، باید دید که باور چه کسی است. در اخلاق فضیلت میگفتیم فاعل چه ویژگیها و منش و شخصیتی دارد و این جا میگوییم باورمند چه ویژگیها و منش و شخصیتی دارد.
تفاوت فضیلت گرایی معرفت شناختی با اخلاق باور
این استاد فلسفه در ادامه تاکید کرد: همچنان که در اخلاق ویژگیهایی را که فرد فضیلت مند به آنها متصف بود، فضائل اخلاقی میخواندیم، در معرفت شناسی نیز میتوانیم قائل به وجود فضائل ذهنی شویم. یعنی فضائلی که وقتی فرد باورمند به آنها متصف شود، باور او به درجه معرفت میرسد. برخی از این فضائل ذهنی عبارتند از سعه صدر داشتن، استدلال گرا بودن، تعصب نداشتن، جزم و جمود نداشتن، آرزو اندیش نبودن، گشودگی فکری داشتن، دقت نظر داشتن و ... طبق احصایی کردهام، می توان 51 فضیلت ذهنی را برشمرد. سخن زگزبسکی این است که اگر کسی اگر این فضائل ذهنی را داشته باشد، سخنی که میگوید، از نظر معرفت شناسی قابل اعتماد است. البته باید تاکید کرد که فضیلت مندی ذهنی با اخلاق باور متفاوت است.
اخلاق باور که از نزاعی میان ویلیام جیمز و کلیفورد ریاضیدان و منطقی بر آمد، ناظر به داوری اخلاقی راجع به باورها از حیث فرایند به باور رسیدن بود و از این حیث شاخهای از اخلاق است، در حالی که بحث فضیلت ذهنی به خود باور کار دارد و شاخه ای از معرفت شناسی است، زیرا میگوید باور فرد به لحاظ معرفت شناختی پذیرفته است، اگر در فرد فضائلی ذهنی متحقق باشد. به عبارت دیگر اخلاق باور به فرایند کار دارد و معرفت شناسی فضیلت به فراورده کار دارد. همچنین لازم به تاکید است که اخلاق باور به عنوان یکی از پنج شاخه اخلاق که به باورها میپردازد را نباید با فضائل ذهنی خلط کرد. در حالی که فضائل ذهنی باور فرد را معتبر میکند.
ملکیان گفت: بر این اساس زگزبسکی معتقد است که همچنان که از میان مکاتب اخلاقی، اخلاق فضیلت نگر قابل دفاع است، در معرفت شناسی نیز نباید به خود باورها و یا نتایج آن ها نگریست، بلکه باید به فرد باورمند نگریست. بنابراین تفاوت فضائل اخلاقی و فضائل ذهنی در این است که فضائل اخلاقی فضائل مقام عمل هستند، در حالی که فضائل ذهنی، فضائل مقام نظر هستند. نکته دیگر این که برخی فضائل اخلاقی و فضائل ذهنی مشترک هستند. مثلا شجاعت هم فضیلت عملی و هم فضیلت ذهنی است. یعنی هم کسی که در میدان جنگ رشادت میکند، شجاع است و هم فردی که علی رغم تبلیغات رژیم حاکم بر کشور، حقیقت را کشف میکند زیرا این فرد هم خود را در خطر قرار میاندازد. یعنی برای نیل به حقیقت شجاعت ذهنی لازم است. البته برخی فضائل فقط اخلاقی و برخی فقط ذهنی نیستند.
وی گفت: وقتی زگزبسکی در اخلاق میخواهد از فضیلت گرایی در برابر نتیجهگرایی و وظیفه گرایی دفاع کند، برخی واقعیت ها را به رخ نتیجه گرایان و وظیفه گرایان میکشد و میگوید شما نمی توانید راجع به آنها حرف بزنید. مثلا می گوید که وظیفه گرایان و نتیجه گرایان نمیتوانند راجع به عشق و دوستی حرف بزنند، زیرا عشق و دوستی و خویشاوندی طبق تلقی نتیجه گرایان و وظیفه گرایان ضابطه اخلاقی بر نمیتابد، در حالی که طبق تلقی فضیلت گرایان میتوان راجع به عشق و دوستی و خویشاوندی نیز داوری اخلاقی داشت. البته به نظر من خویشاوندی قابل اندراج در دوستی است، در حالی که برخی قائل به تمایز آنها هستند.
علم متفاوت از حکمت و فهم
وی سپس به سه موضوعی اشاره کرد که از دید زگزبسکی طرفداران وظیفه گرایی و نتیجه گرایی نمیتوانند آنها را توجیه کنند، نخست حکمت و دوم معرفت: ما انسانها معتقدیم که علم و فهم و حکمت سه ارزش متفاوت هستند. بسیار اتفاق میافتد که کسی بسیار عالم است، اما حکمت ندارد. یعنی بسیارند کسانی که به لحاظ معرفت سطح پایینی دارند، اما حکمت دارند، یعنی زندگی شان را بهتر از یک «فول پروفسور» دانشگاهی اداره میکنند، زیرا هم خوش تر هستند، هم خوبترند و هم مردم آنها را بیشتر دوست دارند و هم از زندگی لذت بیشتری می برند. کسی که حکمت ندارد، از دادههای(data) فراوان نمیتواند استفاده کند. روی هم انباشتن دادهها حتی اگر جنبه معرفت یابد، به حکمت نمیانجامد.
حکمت یعنی انسان بتواند از مجموعه دادهها برای یک زندگی خوب و خوش استفاده کند. زگزبسکی معتقد است که کسانی در معرفتشناسی دیدگاههای مشابه نتیجه گرایان و وظیفه گرایان دارند، نمیتوانند ارزش حکمت را نشان دهند. ضمن آن که از دید او در معرفت شناسی فضیلتگرا به معنای فهم نیز پی می بریم و فهم نیز متفاوت از حکمت و علم است. فهم یعنی از سطح به عمق رسوخ کردن. بسیار می شود که آدمها در فهم متون مقدس یا در فهم متون فلسفی در سطح میمانند. پیامبر(ص) میفرماید که از تیزهوشیهای دم بریده برای آدمیان میترسد، یعنی دانشی که به عمق رسوخ نمیکند. زگزبسکی معتقد است که آدم در عالم ذهن باید سه خصلت مهم داشته باشد: علم، فهم و حکمت. اگر به معرفت شناسی رویکرد فضیلت گرایانه داشته باشیم، هر سه اینها قابل تبیین هستیم، اما در رویکردهای دیگر ممکن است علم قابل تبیین باشد، اما فهم و حکمت قابل تبیین نیستند.
این استاد فلسفه و اخلاق در پایان به تقدیر از ترجمه کتاب پرداخت و گفت: واقعا این ترجمه بسیار دقیق است. من البته آثار ترجمه شده دیگر آقای خداپرست را نیز خوانده ام و آنها نیز دقیق است. اما این ترجمه بسیار دل انگیز، دقیق و با وحدت رویه ای چشمگیر است.
امیرحسین خداپرست: برای باورهایمان ارزش قائل باشیم
امیرحسین خداپرست، مترجم کتاب و عضو هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران بحث خود را با اشاره به گرایش نوپدید فضیلت گرایی معرفت شناسی آغاز کرد و گفت: ایده اصلی این معرفت شناسی فضیلت این است که به جای تاکید بر ویژگیهای باور بر ویژگیها و منش و عادات فکری باورنده تاکید کنیم. این ایده متضمن بحث از فضیلتها و رذیلتهای فکری است. برای توضیح معرفت شناسی فضیلت از دو دستهبندی استفاده میکنم. اول به تقسیم معرفت شناسی فضیلت به معرفت شناسی فضیلت اعتماد گرایانه و معرفت شناسی فضیلت مسئولیت باور اشاره میکنم. در این دسته بندی، دسته نخست مفهوم فضیلت فکری را به معنای قوا یا تواناییهای شناختی ثابت و اعتمادپذیر انسان ها می گیرد. این معنا از فضیلت و رذیلت فکری فاقد معنا و دلالت اخلاقی است. کسانی مثل ارنست سوسا در این زمینه کار کردهاند.
روایت دوم معرفت شناسی فضیلت مسئولیت باور است، به این معنا که فضیلتهای فکری خصلت های منشی فکری خوب هستند، اینجاست که با دلالتهای مسئولیت باورانه راجع به مفهوم فضیلت و رذیلت فکری مواجه هستیم و در برخی روایتها دلالت های اخلاقی مثل گشودگی ذهنی و شجاعت فکری و انصاف فکری و ... در زمینه فضیلتهای فکری و در مقابل تعصب، جزم و جمود، بزدلی فکری و تکبر معرفتی در زمینه رذایل فکری.
کتابی محل ارجاع و قابل اتکا
خداپرست لیندا زگزبسکی را متعلق به دسته دوم از معرفت شناسان فضیلت خواند و گفت: منتها باید تاکید کرد که او بر اخلاق فضیلت تاکید دارد. ایده او این است که معرفت شناسی را بر فلسفه اخلاق مبتنی کنیم و نظریه ای در معرفت شناسی متناظر با اخلاق فضیلت شکل دهیم. در دسته بندی دوم نیز معرفت شناسی فضیلت به دو دسته محافظه کارانه و رادیکال تقسیم میشود. روایت محافظ کارانه می گوید ما به مسائل سنتی معرفت شناسی میپردازیم مثل تعریف معرفت و پاسخ به معمای گتیه و روایت رادیکال میگوید اصلا به مسائل سنتی نمی خواهیم بپردازیم و میخواهیم به مسائل جدیدی مثل چیستی آرمان شناختی و الگوهای اجتماعی تقلید و تشبه فکری بپردازیم. لیندا زگزبسکی در این تقسیم بندی نیز متعلق به دسته اول تعلق دارد، یعنی کماکان به مسائل کلاسیک و سنتی معرفت شناسی میپردازد.
وی در پایان صحبتش اهمیت علمی کتاب فضایل ذهن را در این خواند که نظام مندترین و دقیق ترین کتاب در حوزه معرفت شناسی فضیلت است و گفت: به رغم 20 سال گذر از زمان انتشار این کتاب، هنوز محل اتکا و ارجاع است. همچنین نقطه ای عطف است زیرا روایت مسئولیت باور را قوت میبخشد. همچنین هم در معرفت شناسی و هم در اخلاق قابل استفاده است. اما علاوه بر اهمیت علمی، اهمیت شخصی نیزدارد. زیرا خواندن این کتاب میتواند در حیات اخلاقی و معرفتی خواننده ایجاد کند. این کتاب به ما میگوید همچنان که برای انتخاب لباس دقت زیادی به خرج میدهیم، باید برای باورهایمان نیز حساس باشیم. کتاب فضایل ذهن میگوید ما باید برای باورهایمان وقت و هزینه بگذاریم. بلکه از نظر اخلاقی الزامی و واجب است که چنین کنیم. ضمن آن که این ارزیابیهای معرفتی ما بر خصلتهای منشی و عادات فکری ما مثل گشودگی ذهن یا تعصب و جزم و جمود مبتنی است. همچنین کتاب به خاطر مثالهای زیادش از حیطه ادبیات و سینما جذاب است.
بابک عباسی: پیوند میان معرفت و اخلاق
بابک عباسی استاد فلسفه دین دانشگاه آزاد اسلامی بحث خود را با این پرسش آغاز کرد که چرا معرفت شناسی فضیلت به مفهوم زندگی خوب معطوف است و پیش از پرداختن به اصل بحث بر اهمیت ترجمه این کتاب و اهمیت نظریه معرفت شناسی فضیلت اشاره کرد و گفت: انتشار ترجمه این کتاب در زبان فارسی بسیار مهم است، زیرا این کتاب اولین کتاب کلاسیک در زمینه معرفت شناسی جدید است که به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است. ضمن آن که نظریه معرفت شناسی فضیلت نیز گام مهمی رو به جلو است و همچنان یک برنامه پژوهشی پیشرو است.
اما از چه حیثی کار زگزبسکی پیشرفتی در معرفتشناسی محسوب میشود؟ کار مهم زگزبسکی این است که میان نظریۀ معرفت و نظریۀ اخلاق پیوند برقرار میکند و قلمرو اخلاق را به معرفتشناسی بسط میدهدو این دو را در چشمانداز واحدی قرار میدهد. اگر یکی از معیارهای رجحان و برتری یک نظریه و تبیین، سادگی باشد بر این اساس نظریه زگزبسکی در مقایسه با رقبا سادهتر است، ضمن آن که مدعی است مسائلی را توضیح میدهد که رقبا نمیتوانند توضیح دهند.
زگزبسکی در مقابل کواین
وی در ادامه گفت: اگر بخواهیم نظریه زگزبسکی را در یک جمله خلاصه کنیم مدعای او این است که جستجوی معرفت امری است که در چارچوب اخلاق قرار میگیرد ومعرفتشناسی بخشی از فلسفۀ اخلاق است یا معرفتشناسی را باید بهمنزلۀ بخشی از فلسفۀ اخلاق بفهمیم.این نکته را باید بیشتر توضیح داد اما همینجا برای فهم بهتر سوگیری نظریۀ زگزبسکی خوب است به نظریهای اشاره کنم که از جهتی درست نقطۀ مقابل نظریۀ اوست و آن معرفتشناسی طبیعیشدۀ کواین(naturalized epistemology) است. زیرا می گویند تعرفالاشیا به اضدادها. کواین موسس و مروج این ایده بود که معرفتشناسی باید دانشی توصیفی و بخشی از روانشناسی تجربی باشد. زگزبسکی بدون اینکه بخواهد رویکرد کواینی و دستاوردهایش را مردود و بیفایده اعلام کند، معتقد است نظریۀ کواین برای فهم درستِ معرفت کافی نیست و برای داشتن تصویر درست، باید حق جنبۀ هنجاری معرفت را ادا کرد، آن هم با رجوع به ایدۀ فضیلت.
شباهت و تفاوت زگزبسکی با کلیفورد
عباسی در ادامه گفت: وقتی از این سخن میگوییم که زگزبسکی معرفت و معرفتشناسی را ذیل اخلاق و فلسفۀ اخلاق میفهمد ممکن است مخاطب بلافاصله یاد مبحث اخلاق باور کلیفورد و مباحثۀ جیمز- کلیفورد بیفتد. زگزبسکی در عین تحسین کلیفورد، جانب جیمز را میگیرد. اما نقطۀ همدلی با کلیفورد کجاست؟ کلیفورد معتقد بود که همانگونه که بر اعمال و رفتار ما هنجارهایی حاکم است و مجاز نیستیم هرجور که دلمان خواست رفتار کنیم، در عرصۀ اندیشه و باورها نیز هنجارهایی حاکم است و مهمترینش این است که ما حق نداریم باوری داشته باشیم مگرآنکه برای باورمان شواهد و مدارک و بینههایی داشته باشیم.
اما همدلی زگزبسکی با کلیفورد اینجاست که نه فقط در اخلاق بلکه در کسب معرفت هم پای وجدان در میان است. یعنی نه فقط در عرصۀ عمل نیاز به اخلاق و وجدان و رفتار اخلاقی داریم بلکه در عرصۀ باور نیز نیاز به رفتار اخلاقی و رفتارهای ازسروجدان داریم. زگزبسکی علاوه بر این، از اخلاق گفتار هم سخن میگوید. به این ترتیب ما هم اخلاق باور را داریم هم اخلاق کردار هم اخلاق گفتار. او در بحث از اخلاق گفتار به پدیدۀ یاوهگویی و حرف مفت و کتاب مهم هری فرانکفورت دربارۀ حرف مفت میپردازد.
وی در ادامه به جدایی زگزبسکی از کلیفورد اشاره کرد و گفت: در بحث رابطۀ میان عواطف و احساسات با باور و معرفت زگزبسکی معتقد است که عواطف مایۀ سرافکندگی عقل نیستند و به تبع جیمز نشان میدهد که ما در معرفت جویی نه به رغم عواطف بلکه به یمن عواطف است که صاحب معرفت میشویم یا پا در رکاب حقیقتجویی میگذاریم.مثلا عاطفۀ ستایش یا اشتیاق نیل به صدق یا پرهیز از کذب را مطرح می کند و معتقد است که خطای کلیفورد آنجا بود که فقط بر عاطفه و اشتیاق پرهیز از خطا اصالت میداد. مبادا باور کاذبی به میان باورهای من راه پیدا کند. در حالیکه این اشتیاق هم هست که مبادا حقیقتی باشد که من از کنارش بیاعتنا بگذرم.
عباسی زگزبسکی را در اخلاق فضیلتگرا خواند و گفت: او اخلاق را نه مانند مکتب پیامدگرایی بر حسب پیامدهای اعمال و نه مانند وظیفهگرایان، بر حسب وظایفی که در عمل داریم بلکه بر حسب منش و خصائل فرد تفسیر میکند و گام مهمی که در معرفتشناسی برمیدارد این است که می گوید، همان چیزهایی که شخص را در اخلاق فضیلتمند میکند، در جستجوی معرفت نیز راه ما را باز میکند مثل باوجدان بودن، منصف بودن، عجول نبودن، شجاع بودن و الی آخر. نکته مهم بحث او این است که فضایل فکری و فضایل اخلاقی از هم جدا نیستند.
از معرفت شناسی فضیلت تا خوب زیستن
عباسی در بخش دوم صحبت هایش به این پرسش پرداخت که چه نسبتی است میان معرفتشناسی فضیلت و خوب زیستن هست و گفت: زگزبسکی چگونه معرفتشناسی را به خوب زیستن و زندگی خوب ربط میدهد؟ به نظر من سه یا چهار زمینه هست که می توان در آن ها دید که زگزبسکی از معرفت شناسی فضیلت به سمت خوب زیستن حرکت کرده است. اولاً تا همینجا مشخص شد که زگزبسکی با بردن معرفت ذیل اخلاق، نقداً معرفتشناسی را به ارزششناسی و از آنجا به زندگی خوب پیوند می دهد.
سادهترین و سرراستترین جواب به آن سؤال نیز همین است. زیرا این ربط درونی و نظاممند و سیستماتیک معرفتشناسی فضیلت به ایدۀ زندگی خوب را نشان می دهد. ثانیا به گفتۀ زگزبسکی هم فعالیت شناختی و هم صورتهای ظاهریتر رفتار به غایتی یکسان یعنی خیر نظر دارند. ثالثا مفهوم زندگی خوب پیوند دارد با مفهوم معرفت وفضیلت. به گفتۀ زگزبسکی بسیاری از فیلسوفان بزرگ بالاترین خیر و خوبی را امری فکری میدانستهاند. علاوه بر اینها، ما برای زندگی خوب که هدف همۀ انسانهاست، بلااستثنا، نیاز به معرفت و از همین رو نیاز به معرفتشناسی داریم. برای توضیح این نکته زگزبسکی موضوعِ «اهمیت دادن» را پیش میکشد. اگر به چیزی اهمیت میدهیم باید به کسب باورهای صادق دربارۀ آن اهمیت بدهیم.
وی در پایان گفت:اگر نظریهای در معرفتشناسی بکوشد مفاهیمی مانند فهم و حکمت را در کنار معرفت بنشاند، با توجه به دلالتهای ضمنی که مفاهیمی مانند حکمت و فهم برای زندگی خوب دارند، چشمانداز خوب زیستن در برابر ما پدیدار شده است. از نظر زگزبسکی فهم و حکمت دو حالت عالی معرفتاند که میتوان در زندگی کسانی که خوب زیستهاند یافت. آنها که،به قول شاملو، ستایشانگیزند.
نظرات