ناصر فکوهی بیست سال کار مستقیم و تجربه روزمره در محیط دانشگاهی بهعنوان استاد پژوهشگر و سردبیر مجلههای علمی در دانشگاه تهران را در قالب «دانشگاهی که بود...» مکتوب کرد.
مطالبی که در این کتاب گرد آمدهاند، حاصل بیست سال کار مستقیم و تجربه روزمره نگارنده در محیط دانشگاهی بهعنوان استاد پژوهشگر و سردبیر مجلههای علمی در دانشگاه تهران و درگیر شدن با مشکلاتی است که تقریبا همه آنها از آغاز تا پایان این نوشتهها وجود داشتهاند. در این مجموعه، 45 مطلب، شامل 9 مقاله، 13 یادداشت، و 23 گفتوگو و نشست گرد آمدهاند که در طول سالهای 1384 تا 1394، در مطبوعات، گردهماییهای علمی، مجلههای دانشگاهی و ... ارائه شدهاند.
روش، این کتاب همچون بسیاری دیگر از کتابهای نگارنده، از رویکردی خاص پیروی میکنند که رویکرد دخالتجویانه علوم اجتماعی در واقعیت زنده و پویای اجتماعی در یک زمینه خاص است. در حقیقت، روشهای نوشتاری همچون مقاله و بهویژه یادداشت و گفتوگو، روشهایی هستند که یک پژوهشگر یا نویسنده و کنشگر فکری میتواند از طریق آنها بهسرعت در واقعیت اجتماعی برای بهبود بخشیدن به آن و برای پاسخ دادن به نیازهایی که افکار عمومی و تخصصی به نظریههای ما دارند، وارد عمل شود. بهویژه در عصری که انقلاب اطلاعاتی، سرعت مبادله اطلاعات و تحلیلها را بینهایت بالا برده است. این روش، به هیچ رو نافی روشهای دیگری همچون نگارش کتابها و رسالههای دانشگاهی ساختارمند نیست و نگارنده خود، کتابهای بسیاری را نیز به آن روش، تألیف و ترجمه کرده است که دهها سال است بهعنوان کتابهای مرجع در دانشگاههای کشور تدریس میشوند و بیشک، در آینده نیز چنین خواهد کرد.
فکوهی در این روش، کمتر بهدنبال پیروی از روشهای علمی هنجارمند در متون تخصصی بوده؛ بهجز در گروهی از مقالههای علمی ـ پژوهشی که در آنها موازین دقیق و اثباتگرایانه بهطور کامل رعایت شدهاند. در واقع این یادداشتها و گفتوگوها بهدنبال آن نیستند که دیدگاههای نگارنده را ثابت کنند و یا علم او را در برابر علمهای دیگر در نسبتی بالاتر قرار دهند، بلکه براساس شیوهای مداخلهگرانه علم میکنند که در رابطه با مخاطبان متخصص و نخبه جامعه، به سرعت و با بیشترین توان ممکن بر واقعیت اجتماعی تأثیر بگذارند.
به گفته مولف اثر، متاسفانه در دانشگاههای ما در حوزه علوم انسانی و اجتماعی، بهایی به اینگونه کارها داده نمیشود و در نتیجه، جامعه ما نیز چندان بهایی به متخصصان علوم اجتماعی و انسانی نمیدهد (جز در مواردی استثنایی)، زیرا شاهد این است که آنها در شرایطی که بحرانهای بیشمار، جامعه ما و نیز جهان کنونی را دربر گرفتهاند، تنها به نوشتن مقالههایی در مجلههای دانشگاهی برای یکدیگر مشغولند تا امتیازهای دانشگاهی (و در واقع صنفی) بگیرند و به واقعیتهایی که در اطرافشان میگذرد ـ حتی در دانشگاههای خودشان ـ توجهی ندارند. این امر خود، بهدلیل سیاستگذاریهای نادرست مرکزی بوده است؛ اینکه دانشگاههای ما به خیال خود و باز با حرکت از همان صوریگرایی و کمیگرایی، همواره به استادان هشدار میدهند که از «ژورنالیسم» بپرهیزند و کار خود را به دانشگاه و کار علمی «جدی» محدود کنند. در این میان، کمتر کسی یافت میشود که بپرسد، در برابر سنت مداخلهگری که از وبر تا مارکس، از دورکیم تا آرون، از پارک تا بوردیو و از جویت بالتر تا نوام چامسکی و صدها نام دیگر در سراسر تاریخ علوم اجتماعی و انسای، اصلِ رسالت دانشگاهیان در این حوزهها را در همین رفتارهای اجتماعی آنها دیدهاند و نه در یک کار تخصصی در سطح مجلهها و مجامع بسته دانشگاهی، چه میگویند.
نگارنده در پی آن بوده و هست که از این منطق خارج شود و خروجش از آن نهتنها تضادی با مشارکتش بهعنوان فردی دانشگاهی در نظام دانشگاهی ایران و جهان نداشته است، بلکه در بسیاری موارد سبب شده است که این مشارکت نیز معنادارتر شود.
فکوهی معتقد است اگر رویکردهای کمی گرا را کنار بگذاریم آنگونه که ما در طول سالهای اخیر توانستهایم حضوری پررنگ در جامعه دانشگاهی ایران و نیز در محافل دانشگاهی جهان داشته باشیم و بحثهایی جدی را از جمله در حوزه بومیگرایی نظریه و نظریههای جهانمحلی پیش ببریم میتوانیم کتابهای دیگری منتشر کنیم.
کتاب «دانشگاهی که بود...» نوشته ناصر فکوهی با شمارگان هزار نسخه در 472 صفحه به بهای 25 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری منتشر شده است.
نظر شما