انتقاد آیتالله میلانی از کتابسازی در حوزه دین:
برخی کتابهای حوزه دین مردم را به دین واقعی بیاعتقاد کرد
آیتالله حسن میلانی، نویسنده و استاد حوزه علمیه قم بر این عقیده است که حالتی بدتر از وضعیت امروز نمیتوانیم داشته باشیم. اگر مردم ما از حجاب و نماز گریزانند و وجود این اندازه فساد در جامعه به این برمیگردد که در پشت پرده کتابهایی جعل شد که مردم را نسبت به دین واقعی بیاعتقاد کرد.
تعریف شما از کتابسازی بهویژه کتابسازی در حوزه دین و عرفان چیست؟
مفهوم کتابسازی در ظاهر واژه عیان است. کتاب یک نوشته است و مانند دانه گیاهان از زمین سبز نمیشود. نوشته حرفی است، برای گفتن و اصل این است که کسی که میخواهد، کتاب بنویسد، حرفی برای گفتن داشته باشد. گاهی میبینیم کالایی که موردنیاز مردم است از سوی برخی افراد، نوع تقلبی و غیراصل آن نیز وارد بازار میشود و بعد از مدتی خریدار متوجه نامرغوب بودن آن شده و در اینحالت مقداری از سرمایه فرد هدر میرود، اما سروکار نویسنده کتاب با فکر و اندیشه و عقیده مردم است. حتی در ساخت و تولید کالا هم فکر و اندیشه و روش خاص موردنظر است، چه رسد به موضوع نوشتن کتاب آنهم در حوزه دین که با اعتقادات مردم مرتبط است. خداوند میفرماید: «وای بر ایشان از آنچه که بهدست خود مینویسند و وای بر ایشان از آنچه که کسب میکنند.» به این منظور که افرادی کتابی را بهدست خود مینویسند و آنرا به خداوند و دین نسبت میدهند، برای اینکه به بهای اندکی برسند. لذا بحث کتابسازی و ارائه مطالبی بهعنوان دین کار بسیار خطیری است و سرمایه ارزشمندی از انسان را هدر داده و آخرت مردم جامعه را تباه میکند و انسانها را بهگونهای گمراه می کند که قابل برگشت نباشد.
آسیبهای ناشی از این مساله چقدر جدی هستند؟
مساله کتابسازی و جعل مطلب از سوی شخصی که شایستگی لازم را ندارد، در حوزه دین بسیار خطرناک بوده و اصلا قابل اغماض نیست و خداوند تعالی نیز به شدت با آن برخورد کرده است. کسانی که وارد این راه شدهاند، کسانی بودند که مدعی فکر و اندیشه و فلسفه و مکتب نسبت به موضوع دین و انبیاء هستند. فلاسفه بودند که در برابر براهین و استدلالات عقلی انبیا (ع) با حرفهای ناصحیح دین را آلوده کردند و این مختص به دین اسلام هم نیست و در ادیان دیگر نیز چنین مسألهای وجود داشته است. در دین یهود، فلاسفه با انبیاء و اوصیا مقابله کرده و خودشان فکر و مکتب ارائه کردند. این افراد، کتابهای اصیل دینی را تحریف و کتابهای نامقدسی را جعل کرده و مردم را مجبور به تبعیت از آنها کردند. همان فلاسفه یهود در مسیحیت نیز بدترین بلاها را بر سر حضرت مسیح (ع) آوردند و با ساختن مکاتب و کتابهای جعلی، مردم را تا امروز به انحراف کشاندند.
ردپای این انحرافات در تاریخ اسلام هم دیده میشود، لطفا در اینباره توضیح بیشتری دهید.
در دین اسلام نیز فلاسفه با عناوین مختلف با کمک خلفای بنیامیه و بنیعباس، باعث خانهنشینی ائمه (ع) شدند و منافقینی مکاتب جعلی ارائه و با جعل احادیث و روایات، خرافات و اعتقادات باطل خود را به خورد مردم میدادند. گرچه این افراد بسیار تلاش کردند و خیلی از مردم را گمراه کردند، اما خداوند در دین اسلام، ائمه را تا روز قیامت، حافظ و نگهدار دین قرار داده است. بسیاری از احادیث جعلی، متاسفانه وارد کتابهای شیعه هم شدند. از جمله مواردی که در کتابها ذکر شده و علمای شیعه و حتی تسنن نیز آنها را نپذیرفتهاند، مساله پیامبر بودن علما و فلاسفه یونان قدیم بود که با هیچ عقل و منطق و مدرکی قابل اثبات نیست. همه انبیاء قائل به حدوث عالم هستند در حالیکه آن فلاسفه عالم را قدیم میدانستند. همه انبیاء طبق براهین و ادله قطعی، خداوند را موجود و خالق عالم میدانند، ولی این افراد معتقدند که همه اشیای موجود در جهان مساوی با خدا و ازلی هستند.
مهمترین عوامل و ریشههای بروز پدیده کتابسازی در این حوزه از نظر شما کدامند؟
امروز از علامه سید محمدحسین طباطبایی در آیینهای مختلف تجلیل شده و شاگردان و کتابهای زیادی به ایشان نسبت داده میشود، ولی افرادی که خود را شاگردان مکتب ایشان میدانند، معترف هستند که مرحوم طباطبایی کلمهای حرف گفتنی ندارد و همه حرفهای ایشان تکرار و بازنویسی مطالبی است که پیش از این ملاصدرا و امثال وی گفتهاند. همین بزرگان فلسفه و عرفان معتقدند که ملاصدرا حرفی برای گفتن ندارد و هرچه که دارد از ابنعربی دریافت کرده و کتابهایش تکرار و رونویسی است. سران فلسفه مانند علامه طباطبایی و ملاصدرا و ابنعربی، هیچکدام چیزی برای گفتن ندارند، الا تکرار حرفهای افلاطون و سقراط و ... بعد هم ادعا میکنند که فلسفه اسلامی بسیار رشد کرده است. این موارد در کتابها، مقالات و مناظرات مفصل گفته شده است.
فلاسفه اسلامی در این بین چه نقشی داشتند؟
فلاسفه اسلامی در افزایش مسائل فلسفی کاری نکردند، جز تغییر دادن اسمها. مقایسهای بین کتاب «نهایه البدایه» با حرفهای متکلمان و فقهایی که براساس عقل و برهان از دین دفاع میکنند، انجام دادهاند. این کتاب در 12 دوره به چاپ رسیده و طلبههای جوان هم بهعنوان درس، مطالب آنها را حفظ میکنند. رد پای شیطانی که به خدا قسم خورد که همه بندگانت را گمراه میکنم، در مساله کتابسازی دیده میشود. از طرف دیگر جهالت مردمی که میخواستند در مقابل مکتب انبیاء (ع) و اهل بیت (ع) به چیزی برسند، سبب شد که در حوزه دین تا این حد انحراف و فرقههای مختلف از وهابیت تا داعش بهوجود آید. عدهای هم از روی نادانی و نداشتن معلومات دینی، وارد وادی فلسفه و عرفان شدند. وقتی یک مبتدی وارد این راه شود، خود را علامه دهر میداند و متوجه اشتباهات خود نمیشود.
این پدیده چه آسیبهایی میتواند به کیفیت آثار تالیفی خوب و پژوهشی این حوزه و حتی فضای عمومی و باور جامعه نسبت به دین وارد کند؟
حالتی بدتر از وضعیت امروز نمیتوانیم داشته باشیم. اگر مردم ما از حجاب و نماز گریزانند و وجود این اندازه فساد در جامعه به این برمیگردد که در پشت پرده کتابهایی جعل شد که مردم را نسبت به دین واقعی بیاعتقاد کرد. فلسفه و عرفان نه تنها انسان نمیسازند، بلکه انسان را به اعماق باتلاقهای تاریک و خطرناک پرت میکند. جهل مرکب زیاد شده و کسانی با ایمان و اعتقاد و محبت به دین و اسلام و قرآن، متاسفانه این راه اشتباه را رفتهاند.
آیا راهکاری برای برونرفت و کاهش اثرات این پدیده در جامعه علمی و پژوهشی و فضای نشر پیشنهاد میکنید؟
این امر، عملا یک کار نشدنی است. ما بارها به مدارس و حوزهها مراجعه و با بزرگان به بحث نشستهایم و این بزرگان خودشان این آسیب را شناختهاند و برای همکاری اعلام آمادگی کردند، ولی در شروع همکاری با اساتید فن درگیر شدند. این اساتید در راه فلسفه بسیار متعصب هستند و علمایی را که براساس عقلانیت صحبت میکنند به اخباریگری و تحجر متهم کردند، در حالیکه ما کتابها، جزوات و مناظرات بسیاری در رد اخباریگری و تحجر داریم و نشان دادهایم مرحوم علامه حلی، اساس اصولیگری و عقلانیت در دین ماست. متهم کردن امثال ایشان به ظاهربینی و تحجر و اخباریگری، حربه ضعیفی است. مجموع علما و فقهای ما حتی همین امروز، کتابهای فلسفی را درست ندانسته و عقاید فلسفه را خلاف عقل و ضرورت دین میدانند و اجازه نمیدهند کسی که هنوز مبتدی است و کلام و اعتقادات اسلامی را خوب نمیشناسد، وارد حوزه فلسفه و عرفان شود، چراکه قطعا گمراه میشود. مرحوم آیتالله بهجت، بارها به خود بنده و دیگران این موضوع را بیان کردند. کسی که هنوز امامت شیعه را براساس قرآن و آیات و استدلالات عقلی نیاموخته، به سمت وهابیها و کتابها و درس آنها متمایل میشود، معلوم است که چه عاقبتی خواهد داشت. بحث فلسفه پیچیده است و بسیار آسان میتوانند افراد مبتدی را به راههای گمراهکننده هدایت کنند.
پس میتوان این شرایط را به نوعی زنگ خطر تلقی کرد؟
بله، این موارد بیدارباش و زنگ خطر است. همانطور که اولیای ما کاملا متوجه این مطلب بوده و بارها آنرا گوشزد کردهاند. باید زمینهای فراهم شود که بتوان این افراد را متوجه خطر کرد و کرسیها، بحثها و خلق آثار، خط سیر اصلی خود را بیابد. البته چندان امیدی هم نیست. از ابتدا هم در هر دین و آیینی، انبیا و آن کسانی که واقعیت دین را در دست داشتند، همیشه تعداد اندکی کمک و یار و معتقد داشته و در مقابل لشکری از مخالفان داشتند. همانطور که در جنگها همیشه یاران ائمه در اقلیت بودند، در جبهه اعتقادات هم متاسفانه اصحاب اهل بیت (ع) و علمایی که مراجع تقلید بودند، همیشه با جمعیتی فراوان از انحرافات و افکار و اندیشههای توهمی و مخالف با عقل و عقلانیت و دین درگیر بودند.
نظر شما