کتاب «شریعتی و هایدگر» نقد و بررسی شد
شریعتی: میری در کتاب تفاوتی میان عرفانها از نظر شریعتی قائل نمیشود/ میری: شریعتی را مقلد نمیدانم!
احسان شریعتی در نشست نقد و بررسی کتاب «شریعتی و هایدگر» گفت: «مولف در کتاب تفاوت عرفان عین القضاتی و عرفان ابن عربی را بیان نکرده است، همچنین محور دیگر این است که مولف میگوید این خوانش شریعتی با خوانش هایدگر همسو است در حالی که این درست نیست.» میری نیز در این باره بیان کرد در کتاب خیلی واضح گفتم شریعتی را مقلد کربن و فردید نمیدانم و از قضا معتقدم او دست به اجتهاد زده است.
فهم میری از شریعتی بسیار درخشان است
مصباحیان در بخشی از این نشست با بیان اینکه کارکرد نقد این است که فهم متقابل ما از موضوع را ارتقا ببخشد، گفت: در این کتاب باید چهار بحث را از هم تفکیک کرد؛ یکی بحثهای مولف درباره شریعتی، دیگری بحثهای نویسنده درباره هایدگر و بعد بحث درباره رابطه این دو است. قسمت آخر هم این است که اهمیت این رابطه چیست و چرا باید شریعتی و هایدگر را به هم ربط داد.
وی ادامه داد: فهم میری از شریعتی بسیار درخشان است و متون خوبی هم در کتاب استفاده کرده است. خود متن زوایای مختلفی دارد که قابل تامل است. در کتاب نقل قولهایی مطرح شده که از آن جمله میتوان به تاکید شریعتی بر این باور که اگر خودمان را مورد بازخواست قرار ندهیم نمیتوانیم راهی داشته باشیم اشاره کرد. ایشان میخواهد در این متن بگوید که شریعتی به دنبال مجتهد شدن است. همچنین دوباره میگوید شریعتی مقلد فردید و کربن نبوده بلکه خود دست به اجتهاد زده است. میری همچنین میگوید که شریعتی از معدود متفکرانی است که فراتر از عقاید دینی میاندیشد.
این پژوهشگر اضافه کرد: میری بر کلیدی بودن مفاهیمی مانند خودسازی، غیرتسازی، نقد اروپایی کردن جهان اروپایی، تفکیک جدایی از تنهایی و ... در این اثر تاکید میکند و میگوید شریعتی از اندیشمندان معاصر ایران بود که به گسست بستر اعتقاد داشت. نویسنده البته در کتاب تاکید میکند که این اثری آکادمیک نیست و بیشتر به دنبال درگیر شدن با اصل موضوع کتاب است.
مصباحیان در ادامه با بیان اینکه هایدگری که در ظرف اروپامحور فهم بشود هیچ ربطی با سوژه معنایی ندارد. اظهار کرد: ولی واقعیت این است که خود هایدگر اروپامحور است. او وقتی بحرانهای مدرنیته را برمیشمرد میگوید هیچ کمکی از عرفانهای پیش مدرن نمیتواند بگیرد و این مساله غرب است و باید راه حلش هم در غرب پیدا شود. همچنین وقتی میگوید که هایدگر بین من مجازی و من حقیقی تمایز قائل شده نمیدانیم که ارجاع به کدام متن از شریعتی است.
نسبت بین شریعتی و هایدگر در کتاب معلوم نیست
این استاد دانشگاه گفت: در جای دیگری از کتاب، نویسنده در خودسازی انقلابی اشاره مستقیم شریعتی به گفته هایدگر را بیان میکند اما واقعیت این است که هایدگر چنین چیزی نگفته است.
وی با بیان اینکه دریدا میگوید مهمترین بخش کتاب عنوان است و مثل امضای بر اثر است توضیح داد: میری در این کتاب از عنوان «شریعتی و هایدگر» استفاده کرده است و معلوم نیست که «و» عطف قرار است چه نسبتی بین این دو برقرار کند. وقتی وارد متن کتاب میشویم همچنان این ابهام برای ما میماند که قرار است چه نسبتی بین این دو برقرار باشد. ایشان بدون مقدمه وارد بحث شدهاند و میگویند درباره شریعتی و هایدگر منابع مختلفی وجود دارد. بعد میگویند بین شریعتی و هایدگر و رابطه بین این دو سه دیدگاه وجود دارد؛ یکی تاثیرپذیری شریعتی از هایدگر است، دیگری بی اصالتی و سومی بی اهمیتی است. اما به نظر میآید که وی مدل چهارمی را در کتاب پیشنهاد میدهد که بینش عینالقضاتی شریعتی از هایدگر است و در فصلی از کتاب بیان میکند که شریعتی و عین القضات و هایدگر در سه دوره مختلف هستند اما میشود خمیره بینشهایشان را گردآوری کرد. با این وجود مشکل اینجاست که بینش عینالقضاتی برای ما در کتاب مشخص نمیشود.
وی افزود: مولف میگوید خمیره بینش عین القضاتی هایدگری این است که انسان شدنی است در بستر انتخابهای مستمر. شریعتی عین القضات را در آینه هایدگر و هایدگر را در آینه عین القضات تعریف میکند. بنابراین ما در انتهای کتاب یک مشکل دیگر هم به غیر از شریعتی و هایدگر پیدا میکنیم و آن شریعتی، هایدگر و عینالقضات است.
مصباحیان یادآور شد: در حالی که من با بحثهای میری در کتاب همدلی دارم اما به گفته احسان شریعتی، با توجه به اینکه علی شریعتی در زمانه خاصی میزیست شاید در آن دوره نیاز نمیدیده که ارجاعاتی در متون خودش بدهد اما امروز این نیاز احساس میشود و باید در کتاب ارجاعاتی داده شود.
وی با طرح سوال دیگری درباره این اثر اظهارکرد: این سوال برای من مطرح است که رابطه بین هایدگر و شریعتی چه اهمیتی دارد که هنوز به جواب آن در این کتاب نرسیدم و در واقع اهمیتی هم برای من ندارد چون بحث هایدگر هستیشناسی است اما شریعتی اصلا مباحث دیگری را دارد و چه اهمیتی باید تفاوتها و شباهتهای هایدگر و شریعتی داشته باشد.
مصباحیان در پایان گفت: این کتاب خوشخوان است و تالیفی است و ارجاع نداشتن آن هم به دلیل تالیفی بودن است. این کتاب عبور کرده و نوشته شده و به همین دلیل برای مخاطب قابل فهم است.
آیا امکان قرائت شریعتی از هایدگر بدون پیش داوری وجود دارد؟
میری نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه من خودم را هایدگر شناس نمیدانم و دغدغه او را هم ندارم اما میخواستم مطرح کنم که آیا امکان این است که از مقام ایرانی به پدیدههای جهان از جمله فلسفه غرب و فلسفه قارهای نگاه کنیم گفت: همانگونه که ژاپنیها قرائتی از هایدگر دارند که ممکن است در آلمان مهم نباشد اما در خود ژاپن اهمیت دارد. هایدگر آن قدر که برای ما مهم است شاید برای خیلی از کشورهای دیگر مهم نیست. من همواره این مثال را میزنم که شاید صد سال پیش در تهران و تبریز اگر میایستادیم و میپرسیدند شمال شرقی ایران نامش چیست میگفتیم ماوراءالنهر اما امروز اگر این را بپرسند پاسخ ما معنایی ندارد.
وی ادامه داد: انسان که موضعی نداشته باشد تمام تفکرش معلق است و انسان معلق هم حرفش شنیده نمیشود. ممکن است 50 تا هایدگر شناس هم داشته باشیم اما به جایی نرسیم. بنابراین در صورت اینکه موضعی نداشته باشیم جامعه هم معلق میشود. ممکن است خوانش من از شریعتی هم اشتباهاتی داشته باشد و فهم من از شریعتی و نگاهش به هایدگر مشکل داشته باشد اما میخواستم بگویم آیا امکان قرائت شریعتی از هایدگر بدون پیش داوری وجود دارد؟ اینکه ما بگوییم شریعتی فلسفه غرب نمیدانسته درست است؟
این استاد دانشگاه تاکید کرد: دغدغه من این بوده که در جامعه علمی مطرح کنم که آیا میتوانیم قرائتی داشته باشیم و بدانیم که نوع نگاه شریعتی به فلسفه قارهای و هایدگر چیست؟
احسان شریعتی نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه میتوانیم دو رویکرد به این کتاب داشته باشیم افزود: یکی رویکرد همدلانه است که مهمترین آن از نظر ما فلاسفه این است که خودمان بیندیشیم و این نقطه قوت کتاب است در حالی که ما ایرانیان در موضوعات مختلف یا شیفته هستیم یا بیزار! در کتاب خوداندیشی وجود دارد و شریعتی هم خوشبختانه چنین ویژگی دارد و این مهم است.
وی ادامه داد: شریعتی تا جایی که ممکن بوده سعی کرده خودش بفهمد. وسعت ارجاعی که شریعتی دارد نشان میدهد که او همواره در حال بازاندیشی بوده است. اما از سوی دیگر این کتاب با یک نگاه منفی مجموعهای از سوءخوانش و سوءالتفاهمهاست ولی باید متوجه باشیم وقتی که میگوییم هایدگر سارتر را بد فهمیده است بدین معنی نیست که هایدگر مشکل دارد بلکه گاهی حتی در بد فهمیده شدن هایدگر یک شکل جدیدی از فلسفه به وجود آمده است.
وی افزود: رویکرد دوم به کتاب سختگیری است به طور مثال در کتاب کلمه سوبژه معلوم نیست فرانسوی است یا انگلیسی. دشمنان میتوانند از همین جا خود شما را زیر سوال ببرند. اسلامیزم هم کلمه دیگری است که باید موضع نویسنده درباره آن مشخص شود اینکه شریعتی اسلامیزم است خودش جای بحث دیگری است. بنابراین ترجمههای کلمات گاهی باعث مشکلاتی میشود به طور مثال بحث من واقعی و حقیقی ممکن است سوءالتفاهمهایی را در کتاب ایجاد کند.
شریعتی همچنین با بیان اینکه مولف در کتاب تفاوت عرفان عین القضاتی و عرفان ابن عربی را بیان نکرده گفت: حتی از نگاه شریعتی این تفاوت بیان نشده است چون شریعتی برای عرفانها تفاوتی قایل میشود و در کتاب به این تفاوتها اشاره نشده است. محور دیگر این است که مولف میگوید این خوانش شریعتی با خوانش هایدگر همسو است. ابتدا باید ببینیم هایدگر چه اهمیتی دارد؟ او یکی از متفکران بزرگ قرن بیستم است که در همه حوزهها تاثیرگذار بوده اما چون نازی بوده خیلیها حاضر نیستند بپذیرند او از نظر فلسفی متفکر است. بنابراین اینکه بزرگترین فیلسوف قرن بزرگترین اشتباه قرن را میپذیرد خودش یک سوال فلسفی است و آن را زیر سوال میبرد. با این وجود در ایران عدهی هایدگری هستند مانند داوری اردکانی. اما اینکه افرادی مانند عبدالکریمی شریعتی و فردید را همسو میدانند درست نیست در حالی که اینگونه نیست و اینها به هیچ وجه همسو نیستند. شریعتی در بین فیلسوفان اگزیستانس مشخص نیست به هایدگر نزدیک تر است یا سارتر. او گاهی هم به یاسپرس نزدیک میشود.
وی تاکید کرد: بنابراین گاهی شریعتی به سارتر نزدیک میشود و گاهی به هایدگر چون از نظر عمق فلسفی او را بزرگتر میداند. برخی این سوال را مطرح میکنند که شریعتی چطور با هایدگر آشنا شده است؟ در زمان شریعتی گورویچ مقالهای داشته که به گزارشات تحولات آلمان از نظر فسلفی میپردازد. هانری کربن هم اولین مترجم هایدگر بوده و اینها در ایران موجود بوده است. پس شریعتی با هایدگر آشنا بوده است.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه جامعهشناسی چیزی که فلاسفه نمیبینند را نشان میدهد گفت: شما باید رویکرد جامعهشناختی با هایدگر و شریعتی داشته باشید که متفاوت با سایر جامعهشناسان باشد و تاثیرات این دو را هم نشان بدهد. به طور مثال شریعتی تاثیراتی گذاشته است اما این تاثیرات به صورت پارادوکسیکال بررسی نشده است.
درباره انسانشناسی شریعتی باید در کتاب کار شود
میری نیز در پاسخ به انتقادهای مطرح شده گفت: ما وقتی درباره بینش جامعه شناختی حرف میزنیم باید هفت ساحت را ببینیم. هر کسی که این هفت اقلیم را در خود داشته باشد میتواند صاحب نگاه جامعهشناختی باشد اما کسی که فقط روی تحقیق جامعه شناسی کار میکند نمیتواند پدیده را بفهمد.
وی ادامه داد: درباره انسان شناسی شریعتی باید در کتاب کار شود و جایش در اثر خالی است چون موضوع اصلی من این مساله نبود اما این نقیصه را در کتاب لجن به اضافه روح خدا بحث خواهم کرد.
میری همچنین گفت: درباره همسو بودن شریعتی و هایدگر هم یادم نمیآید که چنین چیزی را در کتاب گفته باشم. اتفاقا در کتاب خیلی واضح گفتم شریعتی را مقلد کربن و فردید نمیدانم و از فضا معتقدم او دست به اجتهاد زده و این خودش موضوع جالبی است که در دهه 30 و 40 ایران یکی چنین کاری کرده است. شریعتی هایدگر را در افق تفکر ایرانی نمیبیند و من به این مساله معتقد هستم.
نظر شما