چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۹
وقتي دماغ پينوكيو توی سوراخ گوش من بود/ وقتی ممیزی هم طنز را جدی نمی‌گیرد!/ زندگي مردي تنها كه عاشق كتاب بود

امروز چهارشنبه، 27 اسفند 1393 روزنامه‌های اعتماد، شرق، ایران، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. مطالب و یادداشت ها درباره کتابهای مختلف از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز چهارشنبه 27 اسفند 1393 روزنامه‌های اعتماد، شرق، ایران، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.



کتاب در روزنامه اعتماد



تمامي نسل‌ها نسل سوخته‌اند
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره رمان «بازدم» منتشر کرده که در آن می خوانیم: بي‌شك، آنچه بر نسل‌ها مي‌گذرد به عوامل گوناگوني ارتباط دارد؛ از پذيرش نسل سابق گرفته كه بايد سكان رهبري جامعه را واگذار كند، تا جامعه‌اي كه قرار است پذيراي نسل جديد باشد؛ از دولتمرداني كه قرار است براي نسلي جديد شرايط زندگي را فراهم كنند تا نسل جديدي كه بايد خواست‌هايش را با ظرفيت‌هاي جامعه‌اش تنظيم كند و... علت‌هاي گوناگون ديگري را نيز مي‌توان برشمرد كه در شكل‌گيري نسل‌ها و چگونگي عملكردشان تاثيرگذار هستند اما آنچه جداي از هر علتي در اين بين مشترك است، ماجراي «تقابل» است. تقابل اصلي‌ترين عنصر اين ماجراست؛ ماجرايي كه منتهي مي‌شود به اينكه نسلي خود را نسل سوخته بداند يا نسل پيشين را مقصر كمبودها و ضعف‌هاي زندگي‌اش.
«بازدم» رماني است كه بيش از هرچيز دغدغه‌هايي از اين دست دارد. «آنيتا يارمحمدي» در رمان نخستش، «اينجا نرسيده به پل» نيز تا حدودي بر همين دغدغه‌ها دست گذاشته بود؛ اينكه تفاوت زندگي نسل‌ها به‌طور عام و نسل جوان دهه معاصر ايران به‌طور خاص با نسل‌هاي پيشين چيست. آنچه در رمان «اينجا نرسيده به پل» جايش خالي بود اما اين بود كه رمان به‌طور كلي دربرگيرنده نسل جوان دهه ٨٠ ايران بود و از نسل‌هاي پيشين تنها ردپايي كمرنگ به چشم مي‌خورد از نسل بعد هيچ، نقطه‌ضعفي كه در «بازدم» تا حدود زيادي از بين مي‌رود.
 
 
 
مبارزه از مسير حافظه
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره کتاب «گرسنگي و ابريشم» منتشر کرده که مجموعه‌اي از ١٤ مقاله اثر نويسنده آلماني تبار رومانيايي هرتا مولر است. اين مجموعه كه از اين رو كه در پايان يا آغاز هيچ‌كدام از مقالات تاريخي وجود ندارد، نمي‌تواند زمان دقيق نوشتن فصول را به مخاطب نشان دهد، لاجرم به خاطر نوع نگارش، زبان به كار گرفته شده و محتواي اثر، اين مطلب روشن است كه اين بخش‌ها و مقالات در زمان‌هاي متفاوتي نوشته شده است.
مولر در اين مجموعه كوشيده است تا با استفاده از تجربه زيسته خود و ادارك حافظه، آن‌چنان كه خود به آن باور دارد، يعني از راه جزييات به مبارزه آنچه ترس فرد يا افراد از دولت‌ها يا ايدئولوژي‌ها مي‌نامد برخيزد. مولر در بخش‌هاي مختلف اين مقالات با ارجاع به مفاهيمي چون ترس، ديگري (يا مفهوم غريبگي)، آرمان‌شهر، سوسياليزم، گرسنگي، امر طبيعي يا غيرطبيعي، حقوق شهروندي و مفاهيمي نظير اينكه تمامي تجارب زيسته و شخصي هرتا مولر را در دوران زندگي او در روماني تحت تسلط ديكتاتوري چائوشسكو و بعد در برلين بعد از فروپاشي ديوار حايل شرق و غرب است را تشكيل مي‌دهد، سعي در بازگويي يا بازآفريني و دست آخر تحليل مسائل پيرامون خود دارد چرا كه او معتقد است هيچ چيز به اندازه حافظه مورد وثوق و اعتماد نيست، چنان كه در جايي از كتاب نوشته است: «حافظه هرگز حقيقت را رها نمي‌كند. اين تنها دهان است كه مي‌تواند در خيانتي عمدي حقيقت را رها كند.»

 
شاگرد قصاب
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره رمان «شاگرد قصاب» منتشر کرده که رماني است كه از منظر فرم روايت، كاملا در ادبيات جهان مسبوق به سابقه است: از يك‌سو به سنت رمان تعليمي و زندگي‌نامه‌اي پيوند مي‌خورد كه طليعه رمان‌نويسي در ادبيات غرب هم با آن پديدار شده، و از سوي ديگر در زمره داستان‌هاي مونولوگ‌محور با يك شخصيت نوجوان/جوان است. مرور آني اين فرم‌ها مي‌تواند به سرعت تعداد زيادي اثر موفق را به ياد ما بياورد: از «ديويد كاپرفيلد» چارلز ديكنز و «هكلبري فين» مارك تواين گرفته تا «چهره مرد هنرمند در جواني» نوشته جيمز جويس و باز از «خشم و هياهو» نوشته ويليام فاكنر گرفته تا «ناتور دشت» نوشته جي. دي. سلينجر. منطق اكثر اين آثار بر پايه «تجربه زيستي» و «تغيير» شكل مي‌گيرد. نوجوان عاصي مشغول سير و سلوكي زميني مي‌شود و تنش‌هايي را با اجتماع از سر مي‌گذراند و نهايتا به يك تغيير اساسي مي‌رسد يا در شكلي نوتر، در عصيان خود ثابت‌قدم‌تر باقي مي‌ماند. «شاگرد قصاب» هم مثل آثار مذكور، بر اساس پيرنگي ماجراجويانه، روايتي است از برخورد نوجواني عاصي با دنياي پيرامونش.



تنهايي شبح‌وار
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره مجموعه داستان «ليتيوم كربنات» منتشر کرده که در آن آمده است: عكس روي جلد كتاب، قرصي شكسته است كه روي جلد را به خود اختصاص داده است؛ از همان ابتداي ورق زدن كتاب و مشاهده اين عكس و نام مجموعه به نظر مي‌رسد به مجموعه‌اي هماهنگ با اين نام و عكس روبه‌رو خواهيم شد. به دليل وجه مشتركي كه در بيشتر داستان‌ها حاكم است به حلقه مشترك بين آنها توجه مي‌شود. داستان‌هايي كه با ماجراي خود نشان مي‌دهند با زندگي‌اي روبه‌رو هستيم كه به قرص وابسته است و قرصي كه تحمل اين‌بار را ندارد و خرد شده و آن چند تكه بودن و چند تكه شدنش هم گوياي رابطه شخصيت‌ها و فضاي موجود و نوع زندگي داستان‌هاي كتاب است؛ كتابي كه با ١٢ داستان كوتاه، هماهنگ با اين طرح اوليه خواننده را به دنياي پاره‌پاره و از‌هم‌گسيخته خود پرت مي‌كند؛ داستان‌هايي در موقعيت‌هاي مختلف، شخصيت‌هاي جورواجور، مكان‌هاي آشنا و ناآشنا، از كوچك و بزرگ، نوزاد و جنين، پير و جوان كه در همگي يك حلقه واسط و مشترك وجود دارد؛ رشته‌اي كه همه را با هم مرتبط مي‌كند: مرگ و تنهايي.
شايد براي همين است كه در ابتداي كتاب هم مي‌خوانيم نويسنده اين مجموعه را به «تنهايي‌هاي» خودش تقديم كرده است؛ تنهايي‌اي كه شبح‌وار بر بيشتر شخصيت‌هاي داستان‌ها سايه افكنده و دست از سر آنها بر‌نمي‌دارد و مرگي كه يقه شخصيت‌هاي هر‌ماجرا را گرفته و ول نمي‌كند.


 
اين‌باران نيست
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره مجموعه شعر «دو قدم مانده به خاكستر» منتشر کرده که در آن نوشته شده است:  «كسي كه اگر نيايد چنان خواهم گريست كه بگويند/ - بعدها بگويند -: / «اين‌باران نيست/ صداي ريزش مردي ست/ روي بام شهر. / همه ما را مي‌گريد«! (شعر چشم انتظاري از تيرداد نصري) ؛ مردي كه آن قدر بزرگ بود كه بتواند به جاي همه يك نسل، بر بام شهر، خود را بباراند. مردي كه مي‌گفت بر سنگ قبر من بنويسيد روحي نگران داشت. مردي كه تيرداد نصري بود... هست و خواهد بود. من او را از خيابان‌ها و ساحل پر از خاطره شهسوار شناخته‌ام. مردي كه در سياهكل‌زاده شد تا در خيابان‌هاي لندن چشم بر روزهاي بعد از هشتم آبان ٨٦ ببندد. تك و توك شعر توي دهه ٤٠ يا ٥٠ در مجله فردوسي به چاپ رساند و هنوز جوان بود كه اسماعيل نوري‌علاء، در كتاب «صور اسباب در شعرامروز ايران» نامش را كنار نام شاعران نثر‌گراي موج نو: احمدرضا احمدي، محمدرضا اصلاني، محمدرضا فشاهي، عظيم خليلي و شهرام شاهرخ تاش به نيكي آورد.


تقابل انسان با جامعه صنعت‌زده
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره رمان «فيل‌ها» منتشر کرده که در آن آورده شده است: كالاشدگي، جامعه‌ بروكراتيك و انسان الكن: تقابل انسان با جامعه‌ صنعت‌‌زده و سرنوشت او كه با دريافت پول، خرج آن و دريافت كالا در طول عمرش ادامه دارد، آدمي را كم‌كم بدل به خود كالا مي‌كند. كالاشدگي محصول جامعه‌ طبقاتي است و «فيروز» نيز خود بدل به سيستم توليد شده و انبار كوچكي است براي انباشت كالاي جامعه‌ طبقاتي بروكراتيك. جامعه‌ بروكراتيك اداري افراد جامعه را به بردگان زرخريد در لفافه‌ مدرنيزه شده‌ صنعتي تبديل مي‌كند و بعد از گذشت زماني كوتاه آنها به راه‌ گم‌كردگاني مي‌مانند كه در هزارتوهاي اين محيط سرگردانند و راه پس‌و پيش بر آنها سد شده است. اين هزارتو نه اجازه خروج را به فرد مي‌دهد و نه به شخص اجازه خواهد داد كه نسبت به رنج خويش آگاه‌ يابد. چيزي كه فيروز عليه جريان موجود آن شنا كرده و به عنوان شخصيت عصيانگر (Rebellion) از اين هزارتو خود را خارج مي‌كند. «فيروز» آدم ثروتمندي است كه صاحب چند خانه، پاساژ و حساب بانكي پر و پيماني است اما در اين جامعه‌ وحشي از همه طرف محاصره شده و پول دردي از او را دوا نمي‌كند. از طرف ديگر عطيه زن ٦٠ ساله‌اي كه صاحب مرغداري است و او نيز به مانند «فيروز» متمول و در طبقه‌ بالايي از هرم اجتماعي است، از تنهايي خويش رنج مي‌برد و در ابتداي رمان – كه شروع بسيار خوبي هم هست – ما را با مرگ هولناك خويش و آواز جيك‌جيك جوجه‌هاي مرغداري مواجه مي‌كند. انسان مدرن تنهاست زيرا از لحاظ زباني الكن است. چند برابر انسان قرن‌هاي پيش زبان آموخته، در حوزه‌هاي زباني پيشرفت كرده و حتي قادر شده خطوط ماقبل تاريخ نقش بر ديواره‌ غارهاي باستاني را رمزگشايي كند اما از ارتباط ساده خويش با دوستانش حتي درمانده و تنها و سرخورده تنهايي خويش را يا مثل پدر فيروز با انبوه‌ از كتاب، يا مثل خود فيروز با اسكناس‌هاي كهنه يا با قاشق چنگال‌هاي آنتيك، كلكسيون صفحه‌هاي گرامافون و... پر مي‌كند.


 
روايت يك سرنگوني از آقاي نويسنده
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره کتاب «يادداشت‌هاي عراق» با ترجمه «فريبا گورگين» منتشر کرده که براساس مشاهدات عيني يوسا نوشته شده است و حاوي مدارك و اسنادي از عملكرد نيروهاي ائتلاف در حمله به اين كشور است. خواننده با مطالعه كتاب از تجربه عراقي‌هايي كه به نوعي موفق شدند از دوران ديكتاتوري رژيم صدام جان سالم به در ببرند، آگاه مي‌شود. يوسا در دوران حمله امريكا به عراق كه منجر به سقوط صدام شد، سفري كوتاه به اين كشور داشت. اين كتاب مجموعه مقالاتي است كه او همان سال براي روزنامه اسپانيايي «ال پاييس» نوشته بوده است. در جريان اين سفر «مورگانا» دختر يوسا، عكاس حرفه‌اي و داراي مدرك ليسانس تاريخ از مدرسه علوم اقتصادي لندن، پدرش را همراهي مي‌كرد و تعدادي از عكس‌هاي وي نيز در كتاب انتشار يافته است. در بخشي از كتاب مي‌خوانيم: «عراق، آزادترين كشور جهان است، ولي از آنجا كه آزادي بدون نظم و قانون هرج و مرج است، در ضمن خطرناك‌ترين كشور جهان هم هست. نه گمركي هست و نه مامور گمركي، «حكومت موقت ائتلافي» كه پل برمر رياست آن را به عهده دارد، تمام عوارض و ماليات‌هايي كه بر واردات اعمال مي‌شده، لغو كرده است...».
 


وقتي دماغ پينوكيو توي سوراخ گوش من بود
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب مطلبی درباره مجموعه شعر «وقتي دماغ پينوكيو توي سوراخ گوش من بود» منتشر کرده که از چند بخش مختلف تشكيل شده است: «وزيريات»، «خل‌هاي رنگارنگ»، «رباعي‌ها، دوبيتي‌ها و تك‌بيتي‌ها»، «محصولات مشترك»، «عاشقانه‌هاي ناآرام» و «نوپردازيات (نيما يوشيجيات و سپيد و سياهيات) ». در شعرهاي اين مجموعه گرچه تحول خاصي در عرصه شعر طنزنويسي رُخ نداده است، اما از اسلوب و ساختار درستي شاعر بهره گرفته است و شعرش به سمت هزل صرفا جهت خنداندن مخاطب پيش نرفته است، شعرهاي مجموعه حرف‌هاي مشخصي دارند و در عين شور از شعوري منطقي پيروي مي‌كنند. در مجموع مي‌توان كليت مجموعه را خواندني ارزيابي كرد و پيشنهاد خوبي براي خواندن شعر طنز محسوب مي‌شود.
 




زندگي مردي تنها كه عاشق كتاب بود 
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی درباره مهدي آذر‌يزدي راوي قصه‌هاي خوب منتشر کرده که در آن عنوان شده است: مهدي آذر‌يزدي عاشق كتاب بود؛ يكي از آخرين باز‌ماندگان نسلِ عشق كتاب كه ساعت‌هاي زيادي از عمرش را به خواندن و خواندن گذراند، او در اين باره مي‌گفت :«لذت واقعي را از خواندن كتاب‌هايي كه سال‌هاي عمرم را در حال جمع‌آوري آنها بودم، مي‌برم و وقتي آنها را مي‌خوانم، از خود بي‌خود مي‌شوم. » او نمونه يك آدم خودساخته بود، بي‌نياز و مستغني و هيچ‌وقت ناله نكرد. در سكوت مي‌رفت و مي‌آمد و مي‌نوشت؛ ٣٠ كتاب خلق كرد، هرچند از همه داستان‌هايش معروف‌تر دوره هشت جلدي «قصه‌هاي خوب براي بچه‌هاي خوب» بود؛ اما روايت‌هايش از حكايت‌هاي «كليله‌و دمنه»، «مرزبان‌نامه»، «سندبادنامه و قابوس‌نامه»، «مثنوي مولوي»، بسيار خواندني و جذاب است.
راوي قصه‌هاي «خوب براي بچه‌هاي خوب» بيست و هفتم اسفند ١٣٠٠ به دنيا آمد و وقتي از دنيا رفت تنهاي تنها بود.           




کتاب در روزنامه شرق


جنایت خود مکافات خویش است

روزنامه شرق در صفحه ادبیات نقدی درباره نمایشنامه «طردشده» اثر اوگوست استریندبرگ منتشر کرده که در آن بیان شده است: در وضعیت فعلی ادبیات ما، «طردشده» از شأنی استعاری نیز برخوردار است. در تطبیق مفهوم نبرد مغزها و دوگانه استریندبرگ با جریانِ غالب ادبیات ما، می‌شود گفت که نویسندگانی که منطقِ سیستم یا فضای موجود را پذیرفته‌اند و بیش از حد با دوران خود هم‌آیند هستند، دیگر «معاصر» نیستند زیرا از دیدن «اکنون» به‌منزله گذشته‌ای از چشم‌انداز آینده عاجزاند، این است که از هرگونه مواجهه انتقادی طفره می‌روند. انبوه کارگاه‌های قصه‌نویسی و اخیرا نقدنویسی و جلسات نقد‌و‌بررسی که چندی است در حرکتی زیرپوستی به جلسات رونمایی استحاله یافته و البته در همان عنوانِ «رونمایی» هویت‌اش را فاش می‌کند، سیستمی است که نویسنده (=فرد) را در تقابل با خود می‌نشاند. این شکاف را البته مدل‌های نویسنده/مدرس یا ژورنالیست/کارشناس‌ِنشر تا حدی می‌پوشانند. این است که نویسندگان هیپتوتیزم‌شده، از پسِ سیاست‌های نشر و حالا هم منطقِ مسلط‌شده بازار یکی پس از دیگری از راه می‌رسند. و به‌جای اخلال و بازتعریف وضعیت، خود به بازوی اجرایی آن بدل شده‌اند و چه‌بسا در این مدار تعریف می‌شوند. «جلسات رونمایی»، این روزها نام دیگرِ نبرد مغزها است که می‌کوشد با فراخوان عمومی تنش‌ها را حل‌وفصل کند و ادبیات را که به‌تعبیر باتای حاصل مواجهه با جنون اضطراب و شرارت است، به صورت امری معقول درآورد. که به‌تعبیر برنهایم «نبرد مغزها از نبرد تن‌ها خونین‌تر است». و همان‌طور که استریندبرگ در نمایشنامه «جنایت‌ و‌ جنایت» نشان داد، «جنایت خود مکافات خویش است».
 


ساقیان و صوفیان میدان فردوسی
روزنامه شرق در صفحه ادبیات نقدی درباره «فیل‌ها» رمان شاهرخ گیوا منتشر کرده که در آن می خوانیم: «فیروز جناه» شخصیت اصلی رمان «فیل‌ها»، کارمند سابق چاپخانه بانک مرکزی، مطلقه، ثروتمند، باز‌مانده‌ای از خاندانی زمین‌دار در آذربایجان، ساکن یکی از محلات حوالی میدان فردوسی یا به‌قول خودش «علاء‌الدوله»، در خانه‌ای درندشت و قدیمی تنهای تنها داستان پاییزی‌اش را باز می‌گوید. فیروز جناه، هر‌قدر در زندگی این سال‌های ما آدمی آشنا باشد، در ادبیات داستانی ما کم‌نظیر است.
در پایان این مطلب آمده است: پدر فیروز تا دم مرگ با چند کتاب و یک مداد سیاه در پی آن است تا بداند نسخه تصحیح قزوینی مصرع «ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می» درست‌تر است یا تصحیح شاملوکه مصرع را به شکل «صوفی بیا که شد قدح لاله پر ز می» ضبط کرده است. این اختلاف در نسخ عینا شبیه به معضل فیروز جناه با پول‌های کلکسیونش است. فیروز درست مثل مصرع حافظ در نظر پدر محتضرش نمی‌داند که «قدح پر ز می» پول‌های بادآورده‌اش را باید به چشم ساقی ببیند یا صوفی. همین‌جاست که شاید حد ممیزه راوی اول شخص و راوی سوم شخص دانای کل را درک می‌کنیم. این‌دو در وقفه مختصر میان دو سیاق از روایت مدام بین صوفی و ساقی جا عوض می‌کنند. در خاتمه، «فیل‌ها» چه ساقی‌نامه باشد چه صوفی‌نامه، به خواندنش می‌ارزد.
 



اعاده‌ حیثیت از چشم
روزنامه شرق در صفحه کتاب یادداشتی درباره کتاب «عکاسی و نظریه» اثر مهدی مقیم‌نژاد منتشر کرده که در آن آمده است: دوره‌ای که در آن زندگی می‌کنیم به‌قول لیوتار عصر اعاده‌ حیثیت از چشم است. زمانه‌ای که جایگاه فرادستِ عقل کلام‌محور و شیوه‌های استدلال و بیان زبانی، رقیبی بسیارجدی و فراگیر در عرصه بیان دیداری پیدا کرده است و از بامداد تا شامگاه پیوسته در معرض رسانه‌های دیداری یا چند شیوه (زبانی/ دیداری) قرار داریم و تجربه زندگی معاصر به‌خصوص در شهر مانند ورق‌زدن یک مجله تصویری بزرگ است. بیلبوردها، دیوارنگاره‌ها، تابلو‌ها، بدنه اتوبوس‌ها، ایستگاه‌های اتوبوس، ایستگاه‌های مترو، بدنه بیرونی قطارهای شهری و همچنین دیواره‌های درون واگن‌ها به رسانه‌های سنتی‌تر دیداری از جمله مواد چاپی چون مجلات مصور و چندرسانه‌ای‌ها از جمله تلویزیون و سینما افزوده شده‌اند. و صدالبته عکس به معنای خاص کلمه نقش بسیارمهمی در این دگرگونی بزرگ فرهنگی و شکل‌گیری این فرهنگ بزرگ دیداری بازی می‌کند. بیش از دوهزارسال حاکمیت کم‌وبیش بلامنازع عقل کلامی به شکل‌گیری دانش‌های مهم توصیفی، تحلیلی و انتقادی در حوزه بیان زبانی منجر شده است که بدنه بزرگی از دانش‌های بشری را تشکیل می‌دهد اما از آنجا که بیان دیداری در بیشتر موارد یا منع‌شده یا فرودست و تزیینی تلقی می‌شده است، تا همین اواخر دانش تحلیلی و انتقادی مدون و درخوری نیافته بود. تقریبا از نیمه‌‌دوم سده‌ بیستم و همزمان با دگرگونی‌های گسترده در فضای فرهنگی و حضور فراگیر بیان دیداری به‌تدریج نظریه‌پردازی در حوزه تصویر بالیدن گرفت و امروز شاهد بدنه‌ درخور توجهی از این دست متون هستیم. برخی از آنها از جمله بعضی آثار رولان بارت، سوزان سانتاگ، جان برگر،‌ تری برت، استیو ادوارد، گوران سونسون و... به فارسی هم برگردانده شده‌اند. پس تولید متون نظری در زمینه‌ نقد و تحلیل عکس به زبان فارسی نیز بی‌تردید دارای اهمیت انکارناپذیری است و کتاب مقیم‌نژاد گام مهمی در این زمینه محسوب می‌شود.




کتاب در روزنامه ایران


حتی ممیزی هم طنز را جدی نمی‌گیرد!

روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره طنز منتشر کرده که در آن نوشته شده است: به روزگار معاصر که می‌رسیم طنز، کم‌کم به استقلال می‌رسد اما اغلب به شکل فکاهه خود را نشان می‌دهد جهت خنداندن عامه مردمی، به «دم»؛ خنده‌ای که به «بازدم» این مردم هم نمی‌رسد! اما هم در حالت فکاهه و هم طنز، این سخن چندان جدی گرفته نمی‌شود در دوره‌های مختلف؛ مگر چند موردی که مثلاً مجله توفیق، به قول خودشان توی قیف می‌رود یا در مجلس، در دهه شصت، به گل‌آقا معترض می‌‌شوند که نشان می‌دهد طنز را جدی گرفته‌اند! سینمای کمدی هم به عنوان ارمغان عصر نو از این قصه مستثنی نبوده.کسی معمولاً یک فیلم کمدی را جدی نمی‌گیرد در ایران! اما این وسط، شاید جالب‌ترین اظهارنظر مال مسعود جعفری جوزانی باشد کارگردان «ایران برگر»، که این جدی نگرفتن را حتی مشمول ممیزی هم می‌داند! جوزانی درباره تغییرات فیلمنامه‌‌ این فیلم، بعد از سال 81 گفته: «خوشبختانه ممیزی صورت نگرفت چون وقتی به هزل روی می‌آورید، کسی شما را جدی نمی‌گیرد!» شما جای من، بعد از این جمله در ذهن‌تان بنویسید:«بدون شرح!»




کتاب در روزنامه مردم سالاری


تاريخ تطور شعر و شاعري در ايران

روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره دکتر عبدالحسين زرين کوب اديب، تاريخ‌نگار و منتقد ادبي برجسته ايران معاصر منتشر کرده که  در آن آورده شده است: در سال 1319 تحصيلات دبيرستاني را به پايان برد. سال بعد به بروجرد بازگشت و به تدريس در دبيرستان‌هاي خرم‌آباد و بروجرد پرداخت. در اين دوران درس‌هاي مختلف از تاريخ و جغرافيا و ادبيات فارسي تا عربي و فلسفه و زبان خارجي را تدريس مي‌کرد. در همين دوره نخستين کتاب او به نام فلسفه، شعر يا تاريخ تطور شعر و شاعري در ايران در بروجرد منتشر شد.
زرين کوب در سال 1324 پس از آن که در امتحان ورودي دانشکده علوم معقول و منقول و دانشکده ادبيات حايز رتبه اول شده بود، وارد رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران شد و در سال 1327 با رتبه اول دوره ليسانس ادبيات فارسي را به پايان رساند، و سال بعد وارد دوره دکتري رشته ادبيات دانشگاه تهران گرديد. در سال 1334 از رساله دکتري خود با عنوان نقدالشعر، تاريخ و اصول آن که زير نظر بديع‌الزمان فروزانفر تاليف شده بود با موفقيت دفاع کرد. دکتر زرين‌کوب در سال 1330 در کنار عده‌اي از فضلاي عصر همچون محمد معين، پرويز ناتل خانلري، غلامحسين صديقي و عباس زرياب خويي براي مشارکت در طرح ترجمه مقالات دايره‌المعارف اسلام (طبع هلند) دعوت شد. از سال 1335 با رتبه دانشياري کار خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و عهده‌دار تدريس تاريخ اسلام، تاريخ اديان، تاريخ کلام و تاريخ تصوف در دانشکده‌هاي ادبيات و الهيات شد. دکتر زرين‌کوب چندي نيز در دانشسراي عالي تهران و دانشکده هنرهاي دراماتيک به تدريس پرداخت. وي از سال 1341 به بعد در فواصل تدريس در دانشگاه تهران، در دانشگاه‌هاي آکسفورد، سوربن هند و پاکستان و در سال‌هاي 1347 تا سال 1349 در آمريکا به عنوان استاد ميهمان در دانشگاه‌هاي کاليفرنيا و پرينستون به تدريس پرداخت.



کتاب در روزنامه شاپرک


شاعری که سعدي هند است

روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار اميرخسرو دهلوي بزرگترين و پرکارترين شاعر پارسي‌گوي هندوستان منتشر کرده که يکي از دو شاعر مهم اوايل قرن هشتم است که ساير سخنوران پارسي‌گوي هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذي دامنه‌دار در ميان شعراي ايران و هند داشتند. آن دو اميرخسرو، و حسن دهلوي بودند. اميرخسرو به زبان‌هاي فارسي، عربي، ترکي و سانسکريت چيرگي داشت و به سعدي هند معروف بود و او در اوايل حال به «سلطاني» و سپس به «طوطي» تخلص مي‌کرد.
وي در غزل‌سرايي پيرو سعدي بود و غالباً مضامين عشقي و مسايل عرفاني را به زبان ساده و پرسوز در بحرهاي کوتاه و لطيف بيان کرده و از الفاظ و معاني شاعران متصوف ايراني سود مي‌جست. خمسه‌اش از خمسه‌هاي تمام مقلدين نظامي نسبتاً بهتر و برتر است و او در اشعارش نظامي را به‌عنوان استادي مسلط به فن ستوده‌است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط