دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۷
دعا می‌کنم بچه هیچ کس نویسنده نشود/ از کتاب‌سازی تا پایان‌نامه‌فروشی/ جمال و جلال آل احمد

امروز دوشنبه سوم آذر 1393 روزنامه‌های ایران، شرق، همشهری، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با محمد حسین دانایی، خواهرزاده جلال آل احمد از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)-  زینب کامرانی: امروز دوشنبه سوم آذر 1393 روزنامه های ایران، شرق، همشهری، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب را منتشر کردند.

کتاب در روزنامه ایران

دعا می‌کنم بچه هیچ کس نویسنده نشود!

روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره نویسندگان منتشر کرده که در آن می خوانیم: خیلی بد است که در این مملکت، دیواری پایین‌تر از دیوار نویسنده‌جماعت نیست. این بحران سکه که در قصه جایزه جلال آل ‌احمد پیش آمد و بعد هم شهرداری وارد عمل شد تا قالیباف نام نیکی از خود در سال 93 به یادگار بگذارد، بحران جالب توجهی نبود. چرا؟ بیاییم آنالیز کنیم! قبلاً قرار بود که 110 سکه بدهند به صاحب اثر برگزیده و 55 سکه هم به صاحب اثر شایسته تقدیر. بعد بودجه کم آمد[چطور؟ نمی‌دانم! فقط می‌دانم که بودجه مصوب داریم و بقیه‌اش هم که... اگر بیل‌زن بودم باغچه خودم را بیل می‌زدم!] اولی شد 30 سکه و دومی شد 10 سکه.
در پایان این مطلب آمده است: حالا فرض کنید که این تعداد سکه همان‌طور 30 سکه می‌ماند و برنده جایزه 27 میلیون تومان می‌گرفت، آن وقت باید چه فکری می‌کرد برای سکه‌هایش؟ البته می‌دانم که در این موارد مردم چه می‌گویند: «ارث پدرش که نبود!» بله متأسفانه هیچ چیز ِ این مملکت ارث پدر یک نویسنده نیست. بیچاره نویسنده! دعا می‌کنم بچه هیچ کس نویسنده نشود، آخر و عاقبت ندارد!

کتاب در روزنامه شرق

ورای تقلب و انتحال

روزنامه شرق در صفحه اندیشه مطلبی درباره از کتاب‌سازی تا پایان‌نامه‌فروشی منتشر کرده که در آن آمده است:هر فردی که یک‌بار هم گذارش به خیابان انقلاب افتاده باشد، با سیل انبوه تبلیغات برای نوشتن پایان‌نامه و مقالات ISI مواجه شده است. حتی در برگه‌های تبلیغ از وجود مراکزی باخبر می‌شویم که به طور رسمی برای همین کار ثبت‌ شده‌اند؛ فروش پایان‌نامه‌ و مقالا‌ت پژوهشی. پایان‌نامه‌هایی که باید نتیجه‌ پژوهش چندساله‌ یک دانشجو باشد، به راحتی خرید‌وفروش می‌شود و از آن مهم‌تر در دانشکده‌های ما زیردست استادان دفاع می‌شوند و حتی نمره قبولی بالایی هم می‌گیرند.
واقعیت این است که دلایل متعددی می‌توان برای این تجربه پژوهشی در دانشگاه‌های ایران برشمرد اما مساله اصلی بر سر تداخل گفتار از بالا و پایین در دانشگاه‌های ایران است؛ یعنی پیداکردن رگه‌هایی از عملکرد علمی استادان در رفتار علمی دانشجویان و بالعکس.
از این‌رو، بحث بر سر پژوهش و تولید علم در دانشگاه‌های ایران - که چند سالی است مطرح شده - جنبه‌های متناقضی پیدا می‌کند: از یک‌سو، شاهد نشر آمارهای شگفت‌انگیزی درباره جایگاه علمی‌مان در جهان هستیم و از سوی دیگر هیچ تناسبی میان این آمارها و واقعیت عینی موجود در دانشگاه‌ها وجود ندارد. یکی از دلایل نمود چنین آمارهای شگفت‌انگیز و متناقضی، فارغ از عوامل مهم جامعه‌شناختی و سیاسی، شیوه‌های غلط حاکم بر سیاست‌گذاری پژوهشی و تاکید بر رویکرد آماری و کمّی به پژوهش در سال‌های اخیر بوده.چا‌پ مقاله‌ در مجله‌های بین‌المللی و انتشار کتاب به زبان‌های دیگر، به خصوص انگلیسی، یکی از مولفه‌هایی است که جایگاه ما را در تولید علم مشخص می‌کند. هرچند سطح کیفی مجلات و انتشار کتاب نیز بسیار متفاوت است و چه‌بسا با میانجی‌هایی مادی (پرداخت پول و هزینه) بتوان بدون نظارت دقیق و ویرایش صحیح، کتاب و مقاله منتشر کرد. این در حالی است که بازتاب همین رتبه‌بندی به نحو مضاعفی در گروه‌های پژوهشی دانشگاه‌ها
- هم نزد استادان و هم دانشجویان- مشاهده می‌شود؛ از این‌رو، دو نظارت سرسری را باید در امتداد هم دید: عدم داوری دقیق در تحویل پایان‌نامه‌ها و مقاله‌ها برای اخذ مدرک، درکنار فقدان هر‌گونه نظارتی بر چاپ کتاب و مقاله جهت ارتقای‌رتبه علمی و دانشگاهی. تداخل این دو مساله گاه به‌ نحو مضحکی به هم گره می‌خورد، درست در جایی که نام استادان بدون هیچ فعالیتی در کنار نام دانشجویان در مقالات علمی-پژوهشی منتشر می‌شود و به ارتقای‌جایگاه علمی هر دو کمک می‌کند. به این ترتیب، تداخل گفتار از پایین و بالا در آکادمی ایران، گذشته و آینده استادان و دانشجویان را به نحو معنا‌داری به هم گره‌ زده و چه‌بسا در خوانشی واقع‌بینانه وضع موجود را در رابطه‌ای علت‌و‌معلولی نشان می‌دهد. آنچه امروز تحت عنوان انتحال محمود خاتمی در صفحات‌مجازی دست‌به‌دست می‌شود، نباید اجازه دهد چنین پدیده‌ای را صرفا به نام یک شخص خاص محدود کرد و صورت مساله اصلی را از میان برداشت. امروز زنگ خطر انتحال در دانشگاه‌های ما خبر از رشد سرسام‌آور این پدیده می‌دهد؛ از خیابان انقلاب تا دفاتر پژوهشی دانشکده‌ها. گرچه انتحال گسترده در چنین سطحی از افراد سلب مسوولیت نمی‌کند، آنچه مهم است بحران ساختاری آکادمی در ایران است، بحرانی که دهه‌هاست گریبان دانشگاه‌های ایران را گرفته و هرازچندی مصادیق آن برجسته می‌شود.

قُبحی که شاید هنوز نرفته باشد

روزنامه شرق در صفحه اندیشه یادداشتی درباره اتهام سرقت علمی آقای‌دکترمحمود خاتمی منتشر کرده که در آن نوشته است: بیش از دوهفته است که مطالبی در فضای مجازی منتشر شده است که آقای‌دکترمحمود خاتمی را - که در گروه فلسفه دانشگاه‌تهران استادتمام هستند - به سرقت گسترده و مکرر علمی متهم می‌کنند.
نمی‌دانم دانشگاه تهران اقدام جدی‌ای خواهد کرد یا نه. شخصا حال ناخوبی خواهم داشت اگر دانشگاهی که سه سال در آن تحصیل کرده‌ام در قبال چنین اتهامات مهیب مستندی واکنشی نشان ندهد. در مرتبه‌ای عینی‌تر، نمی‌دانم چه می‌شود نتیجه گرفت در مورد وضعیت آموزش عالی کشور وقتی که دانشگاه مادر چنین وضعیتی داشته باشد.
نگرانی‌هایی ابراز شده است در این مورد که حذف استاد باسوادی از نظام آموزشی ایران در مجموع به ضرر کشور است. این نگرانی را از چندجهت می‌توان بررسی کرد: اول اینکه با توجه به اینکه هم‌اکنون اصالت تقریبا همه آثار پژوهشی آقای‌دکترخاتمی محل سوال است، برای کسانی که ایشان را شخصا نمی‌شناسند روشن نیست که مقام علمی ایشان چیست. دوم اینکه، دست‌کم در مورد کسانی که در این روزها با نام واقعی خودشان نظر داده‌اند، مورد جدی‌ای سراغ ندارم که مستقیما صحبت از اخراج کرده باشد - مطالبه، بررسی اتهامات و برخورد قانونی با موضوع است، که شاید مستلزم اخراج باشد و شاید نباشد.

بررسی کتاب‌های دینی در قم فقط یک پیشنهاد است

روزنامه شرق در صفحه هنری گفت و گوی کوتاهی با علی شجاعی‌صایین در باره پیشنهاد بررسی و صدور مجوز کتاب‌های دینی در قم منشر کرده که می گوید:  هنوز مکانیزم‌های اجرایی این مساله در وزارت ارشاد مشخص نشده و این مهم در واقع پیشنهاد وزیر ارشاد بوده است. برای عملی‌شدن باید مطالعات گسترده‌ای درباره آن انجام شود و زمینه‌های مختلف آن بررسی شود.
شجاعی‌صایین افزود: «این پیشنهاد وزیر درحال‌‌حاضر در هیات نظارت و ارزشیابی کتاب در حال بررسی است و داریم درباره سازوکارهای اجرایی آن گفت‌وگو می‌کنیم تا به تصمیم‌گیری نهایی برسیم. تصمیم نهایی را باید اعضای شورای نظارت و ارزشیابی که همه از کارشناسان و فرهیختگان فرهنگی هستند بگیرند.»

کتاب در روزنامه همشهری

جمال و جلال آل احمد
روزنامه همشهری در صفحه فرهنگ با محمد حسین دانایی، خواهرزاده جلال آل احمد گفت و گو کرده که در کتاب «دوبرادر» خاطرات خود را از جلال و شمس روایت کرده است.
او می گوید: بعد از فوت مرحوم شمس آل احمد در سال 89 احساس کردم به لحاظ شخصی و خانوادگی تکلیف دارم وارد عرصه عمومی شوم و مطالبی را درباره جلال و شمس آل احمد منتشر کنم- انگیزه اصلی من هم مقابله با جریان تحرف به ویژه دگرگونه سازی چهره جلال بود. ایده اش از خیلی وقت پیش در ذهن من بود ولی دست به کار نمی شدم. قبل از فوت شمس به نظرم می رسید اگر قرار باشد کاری برای جلال انجام شود وظیفه ایشان است. تقریباً نیمه دوم سال 90 بود که شروع کردم به تدوین و تنظیم یادداشتها که سه سال طول کشید.


کتاب در روزنامه مردم سالاری

خالق پينوکيو
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی به مناسبت تولد کارلو کلودي منتشر کرده که در آن عنوان شده است: او در سال 1861 روزنامه نگاري را رها کرد و تا سال 1870 به عنوان بازرس مطبوعاتي و ويراستار به کار ادامه داد. پس از آن خيلي زود جذب ادبيات کودکان شد و به ترجمه قصه شاه پريان چالز پرو، نويسنده فرانسوي، به زبان ايتاليايي پرداخت.
داستان‌هايي چون شنل قرمزي، زيباي خفته و گربه چکمه پوش. کلودي سپس فعاليت‌هايش را با طراحي يک مجموعه کتاب آموزشي براي مدارس ادامه داد. در اين کتاب‌ها که با مهارت فوق العاده نگارش يافته بودند، آموزش با داستان گويي همراه بود.
آثاري چون جاني، تايني، کتاب حساب جاني، کتاب دستور زبان جاني، سفر جاني به ايتاليا و فانوس جادويي جاني. بدين وسيله او حرکتي جديد در سيستم آموزشي تازه تاسيس شده ايتاليا پديد آورد. او در سال 1881 پايه يکي از اولين مجلات ايتاليايي مخصوص کودکان را پي‌ريزي کرد. بدين ترتيب «چيلدرن مگزين» انتشار يافت و از همان شماره‌هاي نخستين ماجراهاي پينوکيو که در آن زمان داستان يک عروسک ناميده مي‌شد، در آن چاپ شد.
داستان‌هاي ديگري مثل ميمون گوپلوي گلي هم در اين نشريه انتشار مي‌يافت که از حال و هوايي طنز برخوردار بودند. اين داستان‌ها بعدتر در سال 1887 در کتاب داستان‌هاي شادمانه جمع آوري و چاپ شدند. کلودي در 26 اکتبر سال 1890 در فلورانس در گذشت و نوشته‌هايش در حجمي بسيار زياد به وسيله خانواده اش به کتاب خانه مرکزي فلورانس اهدا گشت که هم اکنون در همان جا قرار دارد. او در ابتدا بيشتر به عنوان روزنامه نگار، منتقد و نويسنده کتاب‌هاي آموزشي شناخته مي‌شد، اما موفقيت کتابي که او به قصد سرگرم ساختن نوشت ــ يعني ماجراي پينوکيو ــ به حدي بود که وي هم اکنون جزو بزرگترين نويسندگان آثار ادبي کودکان محسوب مي‌شود. ارزش ادبي داستان پينوکيو اينک پس از گذشت سال‌ها به طور کامل شناخته شده‌است.

کتاب در روزنامه شاپرک

هسه، نويسنده اي براي نوبل

روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار هرمان هسه منتشر کرده که در آن آورده است: او يک سال پس از انتشار نارتسيس و گولدموند براي بار سوم در سال 1931 با خانم نينون آوسلندر ازدواج کرد. هرمان هسه به عنوان پرخواننده‌ترين نويسنده اروپائي در قرن بيستم شناخته شده‌است.
رضا نجفي در کتاب شناختي از هرمان هسه مي‌گويد: «هسه از هنگام تولد در کالو و نزديک جنگل سياه تا هنگام مرگ در مونتانيولا در کنار درياچه لوگانو، هرگز از طبيعت جدا نبود و تاثير طبيعت را نمي‌بايد در آثار هسه دست کم گرفت.» به گفته اين منتقد، شباهت و همانندي جغرافيايي و طبيعت سوييس با ناحيه شواب (زادگاه هسه) در آلمان او را به پديده مرزهاي سياسي بي اعتقاد ساخت و به مخالفت با ناسيوناليسم آلماني برانگيخت. طبيعت آشناي سوييس مهاجرت را براي او ممکن کرد و با انزوا گزيدن در طبيعت آفرينش ادبي هسه به ثمر رسيد.
هرمان هسه به خاطر قدرت استعداد نويسندگي و شکوفائي انديشه و شجاعت ژرف در بيان انديشه‌هاي انسان‌مداري و سبک عالي نگارش، به دريافت جايزه نوبل نايل شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط