خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- امروز شنبه پنجم مهرماه، 45 سال از درگذشت سیدحسن تقیزاده، رئیس مجلس سنا، مورخ، روزنامهنگار و کتابشناس ایرانی میگذرد. شخصیتی که با کاوش در برخی اوراق روزنامه کاوه میتوان نکاتی از حقایق ذهن مرموز وی را از بطن مقالههای صریح این روزنامه بیرون کشید.
برگهای سالنامه زندگیاش حکایت از این دارد که در سالی که رضاخان در سوادکوه به دنیا آمد وی نیز در تبریز در خانوادهای روحانی دیده به جهان گشود و در پنج سالگی در محضر پدر قرآن را ختم کرد. تا 16 سالگی آنچه را باید از علوم قدیم فرا بگیرد آموخت و پس از آن با عطش فراوان به تحصیل علوم جدید روی آورد. سید حسن تقیزاده یکی از مشروطه طلبان تبریزی بود که با روی آوردن به علوم فرنگ سعی کرد از جامعه سنتی آنروز ایران بگریزد و با توسل به علوم جدید به روشنفکری مطرح مبدل شود که دغدغه پیشرفتی فرنگیماب را برای ایران آنروز در سر داشت.
از روزنامهنگاری تا روشنفکری مورخ
ورق زدن کارنامه فعالیتهای علمی و فرهنگی تقیزاده حکایت از تلاش وی در بخشهای وسیعی از زمینههای علوم مختلف دارد. تحقیق، تالیف، روزنامهنگاری، تدریس، کتابشناسی، ایراد خطابه و سخنرانی، پشتیبانی از فعالیتهای علمی - فرهنگی به لحاظ مقام و موقعیت سیاسی، مشارکت در تأسیس و سازماندهی نهادهای علمی و فرهنگی و مشاوره و رایزنی در این زمینهها برخی فعالیتهای وی را تشکیل میدهند.
پژوهش درباره گاهشماری و تاریخ تقویم و نجوم در ایران، تاریخ برخی مذاهب کهن در ایران و از جمله آیین مانی، تاریخ عرب جاهلی مقارن با ظهور اسلام و تتبعات درباره فردوسی و ناصرخسرو اهمیت بیشتری برای تقیزاده دارد. از نظر خاورشناسان غربی که به ارزش و اهمیت تحقیقات دانشمندان ایرانی با شکاکیت و احتیاط توجه داشتهاند، محمد قزوینی و سیدحسن تقیزاده جایگاه علمی متمایزی دارند زیرا تقیزاده در دانشگاه کمبریج انگلستان و مدت کوتاهی در دانشگاه کلمبیای آمریکا و مدت نسبتا مدیدی در دانشکده معقول و منقول (الهیات کنونی دانشگاه تهران) به تدریس مواد درسی زبان فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران، تاریخ عرب در اوایل ظهور اسلام، تاریخ ادیان ملل قدیم و تاریخ علوم اسلامی اشتغال داشته است.
نوازش مورخان قجر به سبک تقیزاده
اما فارغ از کارنامه سیاسی سیدحسن آنچه در این مجال پیش روست نگاهی به اندیشه و گفتمان وی با بزرگان معاصرش در زمان جنگ جهانی اول و انتشار مجله کاوه در برلین است که مقالههای تند و تیز وی در آن منتشر میشود که برخی مطالب این روزنامه واکنش اهل علم و تاریخ در تهران را در پی داشت از جمله عباس اقبال، مورخ و نویسنده نقدی به برخی مطالب تقیزاده در این روزنامه مینویسد که با جوابیه بسیار قابل درنگی از سوی وی مواجه میشود؛ جوابیهای که در روزنامه کاوه در سال 1338 قمری چاپ میشود. مرور برخی مطالب این جوابیه سرشار از کنایه صاحب امتیاز روزنامه کاوه است که بعضی وجوه شخصیت وی و نوع تعاملش را با معاصران و اندیشمند آن روز آشکار میسازد.
در این جوابیه سیدحسن با انتقاد شدید از رویه تاریخنگاری برخی مورخان ایرانی به تمجید از تاریخنگاری اروپا و مورخان صاحب سبک آن میپردازد و مینویسد: «اگر ایرانیان حالیه در علم و تمدن ترقی کرده بودند و امروز نیز معتقد همان افسانههای قرون وسطی در هر رشته علم نبودند، ما غیر از تمجید و قدرشناسی علمای قرون وسطی که در زمان خود درخشندهترین ستارههای آسمان علم بودند، حرفی نمیزدیم. روی سخن و انتقاد ما به ایرانیان امروز است که نه تنها هنوز پیرو معلومات قرون وسطی هستند بلکه مبلغی هم عقب رفتهاند و از کتب و تحقیقات عالمانه علمای اسلام در قرون اولی اسلام هم خبری ندارند، و علم و ادب بکلی مهجور شده دلیل واضح آن آن است که یک قسمت زیادی از انتقادات ما راجع به مولفین ایرانی این قرن است که همان خبطها که متقدمین داشتهاند اغلب صددفعه بدتر دارند.
از رضاقلیخان هدایت، غلطکار و محروم از سواد عربی و صاحب تصرفات مضحک و بچگانه در انشقاق لغات، اعتماد السلطنه بیسواد خرف و مدعی(شارلاتان)، میرزاتقی سپهر وقایعنویس خالی از تنفیذ، طالبوف بیسواد، خرف، کممایه و عوامپسند(اگرچه شخصا خودش آدم نیک بوده باشد این فقر ربطی بهعلم و فضل ندارد)، میرزا آقاخان کرمانی نشر کننده جهل و سفاهت و رساننده تمام کلمات فرنگی به فارسی و هکذا. اگر بعضی فضلا در این قرن در ایران بودهاند و چیزی ننوشتهاند یا کمتر نوشتهاند ولی بطرز قدیم و طریقه تنفیذی فرنگی را نداشتهاند و در آنچه هم میدانستند طفیلی علمای اروپا بودهاند.»
تمسخر و شماتت اهل تاریخ دیروز
تقیزاده پس از آنکه برخی مولفان را مورد تفقد قرار میدهد، وجه بارز تفاوت تاریخنگاری ایرانی با اروپایی را تنقید میشمارد و در ادامه مینویسد: «پس معلوم شد که در این باب مرا از ابتدا و اساس بر جنابعالی مشتبه شده تصور کردهاید که ما میخواهیم علمای معظم اسلامی قرون وسطی را مسخره کنیم، خیر، بالعکس ما آنها را بیشتر از هر ایرانی باخبر تمجید میکنیم و تعظیم و ستایش آنها را لازم میدانیم. منظور ما مسخره اهل این قرن در ایران است که هنوز پیرو تحقیقات علمای قدیم خود بوده و قانع بدآنها هستند و از همه بدتر معتقد تفوق آنها بر علمای امروز اروپا هستند غافل از اینکه اگر اعلم علما و محققترین آنها مانند بیرونی و ابن خلدون در برابر نولدکه و دخویه میرسیدند سجده میکردند. از این باب چون اختلاف اساسی نیست و نزاع لفظی است میگذریم.»
تهران مهد عالمان یکشبه
سیدحسن که دیروز هواخواه اندیشههای طالبوف بود امروز وی را بیسواد و کم مایه خطاب میکند و با تحیر از دانش دانشمندان اروپایی پا را فراتر از این میگذارد و ابوریحان بیرونی و ابن خلدون را هم در برابر وسعت دانش دانشمندان اروپایی ناچیز و کوچک میخواند. وی با آشکار کردن دلخوری خود از انتقادات اقبال که برای وی میزان فضل بالایی متصور است با لحنی تلخ و گزنده مینگارد: «در این باب نگارنده سطور بقدری متاثر و دلتنگ شدم که محض همین یکفقره اصلا خیال نداشتم جواب بمرقومه عالی بنویسم و حالا هیچ نمیخواهم بگویم زیرا شدت تاثر من از صدور همچو حرفی از یک نفر اهل فضل و مدعی علم و ادب و اطلاع بقدری است که با همه سعی من در خودداری و بردباری ممکن نیست حرف سختی از قلم من در نرود که با آن باعث ملال خاطر شریف فاضلی بشود که من هیچگونه عرضی به ایشان جز عرض خیر و خلوص نیست و هیچ حسی نسبت به ایشان جز حس تمجید و تشکر ندارم. به یک کلمه تاثر خود را بیان میکنم. فرض کنید کتاب شما در خصوص ادبیات ایران چاپ بشود و یک نفر از تازهچرخان کمسواد و بیمایه و بیاطلاع که در این اواخر از مرند و مراغه و بصره و کوفه به تهران میآیند و در آنجا نویسنده و شاعر میشوند به کتاب شما که فاضل و محقق هستید ایرادات بیمعنی گرفته و بنویسد: «بلی آنچه جناب میرزاعباسخان درباره موسیقی قدیم ایرانی نوشته همه سهو و اشتباه است و منشا اشتباه شاید بعضی فقراتی است که از مرحوم حسینقلی خان تارزن شنیدهاند آیا دل شما واقعا به درد نمیاید؟
بسته شدن دانش ایرانیان در برابر دریای فضل نولدکه!
پس بدانید دل شخص مطلع به عظمت و مقام استادان فرنگ صدبار بیشتر از آن بدرد میآید وقتیکه ببیند فاضلی از گوشه تهران مینویسد: «پرفسور پون لابد از کتاب بیرونی بیخیال بودن اصل زندیق از صدیق افتاده و یک اصل آرامی هم بر آن کلمه فرض کرده» یا بگوید «تحقیقات مارکوات در خصوص معنی «تاجیک» چندان قطعی و قابل قبول نیست». بیشتر از این در این باب سخن نه میگویم و نمیخواهم بگویم و نه بشنوم، همین قدر کافی است که اگر استاد شما یا اعلم علمای ادبیات و لغت و تاریخ ایران و ادیب نمره اول شما فقط دو ساعت در محضر نولدکه یا مارکوارت مینشست و دریای فضل بیکران او را میدید و تماشای این اقیانوس زنده علم را میکرد در همین مدت قلیل طوری پشهوار در زیر پای فیل یا لوکوموتیف بزرگ محو «له» میشد که دیگر تمام دفتر دانش خود را میشست و تا عمر داشت حرف نمیزد.»
جملات پایانی جوابیه و لحن آمرانهای که به کار میبندد و دیگر خواهان ادامه این سبک مقالههای انتقادی نیست در جملهای که ادبیان و مورخان درجه اول ایران را به پشه در برابر فیل تشبیه میکند و کمدانشی و کوچکی مورخان ایرانی را با این تشبیه به حد اعلی میرساند. به نظر میرسد تقیزاده چنان دلبسته و شیدای علوم فرنگ است که طاقت شنیدن هیچگونه نقدی درباره میزان علم و اطلاع مستشرقان غربی از دانش ایران ندارد و کوچکترین انتقادی در این زمینه وی را چنان برهم میریزد که با این سبک و سیاق جوابیه مینویسد و راه بر هر گونه نقد میبندد.
نظر شما