سه‌شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۲
گاهی ترجمه یک بیت، 24 ساعت طول می‌کشید/ گفتگو با مترجم آثار حسین منزوی

همسر خواهر زنده یاد منزوی می‌گوید هدفِ اصلی اش این بوده که شعر منزوی را جهانی کند: «من با حسین خیلی دوست بودم، گاهی به من می‌گفت تو از خواهرهایم، بهتر من را می‌فهمی.. .همین باعث شد که موقع ترجمه شعرهایش، بتوانم کاملاً با سطرسطرِ سروده‌هایش همذات‌پنداری کنم.»

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، حسن اکبری: نورالدین رحمانیان، همسر بانو ناهید منزوی (خواهر زنده‌یاد حسین منزوی)، کسی است که غزلی از مجموعۀ «با سیاووش از آتش» با سطر «به نورالدین رحمانیان که می‌داند غروب مرگ آفتاب نیست» به او تقدیم شده؛ غزلی با مطلع «نه هر ستاره سهیل است اگرچه در یمن است/ نه هر یگانه اویس است اگرچه در قرَن است». گفت‌وگویی با نورالدین رحمانیان داشتیم، دربارۀ ترجمۀ مجموعۀ اشعار منزوی به زبان انگلیسی، که به تازگی توسط وی به انجام رسیده است.

جناب آقای رحمانیان، کمی درباره ترجمه اشعار منزوی برایمان توضیح دهید.
کل دیوان منزوی را، اعم از غزل‌ها و دوبیتی‌ها و نیمایی‌ها و سپیدهایش، و حتی اثری به نام «صفرخان» که شرح سرگذشت دوستی بود که سی‌سال را در زندان گذرانده بود و بعد از انقلاب، آزاد شده بود و... همه را ظرف مدت دو سال به زبان انگلیسی برگرداندم و تقریباً شش ماهی هست که کار ترجمه آن‌ها تمام شده. در ترجمۀ آثار، سعی کردم مفاهیمِ اصلی را بی‌کم و کاست به زبان انگلیسی منتقل کنم. این ترجمه‌ها هنوز چاپ نشده، تنها تعدادی را در فضای مجازی منتشر کردیم و تعدادی را دوستان دیده‌اند، امّا هنوز برای انتشارِ کاغذیِ این ترجمه‌ها تصمیمی گرفته نشده.

نظر کسانی‌که تاکنون ترجمه‌ها دیده‌اند، چه بوده؟
چندی پیش، در اوایل تابستان 93، ترجمه‌هایی که از شعرهای منزوی داشتم در انجمن شاعران ایران واقع در خیابان دولت، به‌طور رسمی معرفی شد. همان‌جا نسخه‌هایی را به برخی دوستان دادم، مانند خانم راکعی که همشهری حسین منزوی بود و دیگران. دوستانی که ترجمه‌ها را دیدند، معتقد بودند که حسّ اثر حفظ شده و همان حسّی که شعرها در زبان فارسی داشتند، به زبان انگلیسی هم منتقل شده است. خواهرزادۀ حسین منزوی هم همان اوّل، چندتا از شعرهای ترجمه‌شده را خواند، و گفت حال و هوا، همان حال و هوای شعر حسین است. وقتی هم که تعدادی از شعرها در فضای مجازی منتشر شد، نظرات مساعد بسیاری دریافت کردیم. مثلاً آقایی که از افغانستان بودند و در کانادا، گویا زبان می‌خواندند و پایان‌نامه‌شان هم دربارۀ مشکلات ترجمۀ غزل به زبان انگلیسی بود، نسبت به ترجمه‌ها نظر مثبتی داشتند.

ترجمه شعر فارسی به زبان‌های دیگر، آن‌هم ترجمۀ غزل که به هرحال، پیچیدگی‌های خاصّ خودش را دارد، کار بسیار سختی است. چطور این کار را انجام دادید، واقعاً چه انگیزه‌ای شما را به انجام چنین کار بزرگی تشویق کرد؟
در ابتدا این کار را به خواست خواهر حسین منزوی، خانم ناهید منزوی آغاز کردم، امّا هدفِ اصلی این بود که حسین را جهانی کنیم با این کار. من با حسین خیلی دوست بودم، گاهی به من می‌گفت تو از خواهرهایم، بهتر من را می‌فهمی. و من واقعاً حسین را می‌فهمیدم. همین باعث شد که موقع ترجمۀ شعرهایش، بتوانم کاملاً با سطرسطرِ سروده‌هایش همذات‌پنداری کنم. حال و هوایی که هنگامِ ترجمۀ شعرهای حسین داشتم، خیلی شبیه به حالتِ الهامی بود که شاعر هنگام سرایش دارد. گاهی می‌شد که ترجمۀ یک بیت، من را بیست و چهار ساعت به خود مشغول می‌کرد، و گاهی می‌شد که یک غزل در ده دقیقه ترجمه می‌شد، گاهی قلم به سرعتی بر کاغذ جاری می‌شد که تعجب می‌کردم. اصلاً قلم از فکر عقب می‌ماند؛ یعنی می‌خواهم بگویم اینطور در فضای سرایش و حال و هوای الهام‌گونۀ سرایشِ اثر قرار می‌گرفتم.

شده که از ترجمۀ برخی شعرها، بیشتر از بقیه لذت ببرید؟
مثلاً از ترجمۀ غزل «خیال خام پلنگِ من به سوی ماه جهیدن بود» خیلی لذت بردم، انگار که خودم داشتم آن را به زبان انگلیسی می‌سرودم. البته می‌شود گفت که از ترجمۀ همۀ شعرها لذت بردم، لذتی که حدود دوسال، به‌طور شبانه‌روز با من بود و وقتی شعرها را ترجمه کردم و تمام شد، دیگر از آن حال و هوا خبری نبود. بعدها، گاهی سراغ یک شعر رفتم، امّا دیگر آن حال و هوا با من نبود که بتوانم روی آن کاری انجام بدهم. حال و هوایی بود که مثل الهام شاعرانه هنگام سرایشِ اثر با من بود و بعد از کارِ ترجمه، آن حال و هوا دیگر به من دست نداد.

برگردانِ ویژگی‌های زبانیِ یک شعر، از زبانی به زبانِ دیگر، کاری سخت و در مواردِ زیادی غیرممکن است. غزل‌های حسین منزوی هم سرشار از ظرافت‌های زبانی است. با این پیچیدگی‌ها، با این ویژگی‌ها و ظرافت‌های زبانی چه کردید؟
کار سختی بود. امّا نهایتِ سعی‌ام راکردم که بتوانم جنبه‌های گوناگون شعر حسین را به زبان انگلیسی برگردانم. به‌دلیل همین پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های زبانی در کار حسین منزوی است که می‌خواهم عده‌ای صاحب‌نظر، بیایند، کار را ببینند و نظر بدهند؛ هم دربارۀ ترجمۀ شعرها، هم برای تصحیح آن‌ها، هم برای انتشار آن‌ها، تا وقتی آن‌ها را به دست چاپ می‌سپاریم، کاری پاکیزه به دست علاقمندان شعر منزوی برسد.

و در انتها، شما مدت زیادی را با حسین منزوی و شعرش سپری کرده‌اید و دو سالی را هم به‌طور شبانه‌روزی با شعرهای منزوی زیسته‌اید و آن‌طور که می‌گویید در ترجمه شعرهایش توانسته‌اید با مرحوم منزوی به همذات‌پنداری برسید. خاطره‌ای از این یگانگی روحی با منزوی و شعرش دارید؟
خاطره‌ای که دارم، برمی‌گردد به ترجمه غزل «خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود»، یعنی غزلی که از زیستن در حال و هوای آن، بیشترین لذت را بردم. شعر را ترجمه کرده بودم و داشتم ترجمۀ انگلیسیِ آن را با صدای بلند برای خودم می‌خواندم و حال و هوای خاصی داشتم. در همان لحظه، حسین را در ذهنم دیدم که همان شعر را با صدای بلند، به زبان انگلیسی می‌خواند، همان بود که خودم نوشته بودم. ترجمۀ خودم از غزل حسین را با صدای حسین می‌شنیدم. حال و هوای غریبی بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها