کتابی در پاسخ به خلاهای مباحث توسعه اقتصادی در ایران
وی عنوان کرد: مقایسه فرایند توسعه اقتصادی در چهار کشور کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و مالزی با توسعه اقتصادی در ایران موضوع محوری این کتاب است که همانطور که گفته شد در جواب به خلأهای اساسی مباحث توسعه اقتصادی است. نخستین خلا، نبود نگاه میانرشتهای و اقتصاد سیاسی به مباحث توسعه است؛ چرا که اقتصاد و سیاست به هم پیوسته و دارای تاثیرات متقابلیاند. بنابراین درک توسعه اقتصادی یا توسعهنیافتگی در یک کشور بدون توجه به پویشهای سیاست داخلی و بینالمللی آن کشور امکانپذیر نیست. دومین و سومین خلا نیز به ترتیب، نبود نگاه تطبیقی در این حوزه و کمبود آثار علمی در حوزه توسعه اقتصادی پس از انقلاب است.
نویسنده کتاب «دولت و توسعه اقتصادی» درباره محتوای این کتاب افزود: این کتاب از منظر یک تئوری «دولت توسعهگرا» بررسی شده است که نخستین بار از سوی «چارلمز جانسون» مطرح شد و بعدها اندیشمندان دیگری برای تبیین علل موفقیت اقتصادی کشورهای شرق و جنوب شرقی آسیا این تئوری را به کار گرفتند. منظور از «دولت توسعهگرا» دولتی است که نخبگان آن، هدف و اولویت اصلی خودشان را توسعه اقتصادی کشور قرار میدهند و تمامی ابزارهای سیاسی و اقتصادی را برای توسعه اقتصادی بسیج میکنند. در این کتاب نیز از تئوری دولت توسعهگرای «آدریان لفت ویچ» استفاده شده که وی ویژگیهایی را از جمله «نخبگان سیاسی توسعهگرا و اجماع آنها بر هدف توسعه اقتصادی»، «دیوانسالاری کارآمد و شایستهسالار»، «استقلال نسبی دولت از جامعه و طبقات اجتماعی»، و «جامعه مدنی ضعیف» برای دولتی که هدفش توسعه است، مطرح میکند.
در ایران بر سر تصمیمگیریهای توسعه هیچ اجماع و انسجامی نیست
وی در ادامه توضیح داد: کاری که در این کتاب انجام شده، بررسی این ویژگیها در کشورهای مذکور و مقایسه آن با ایران است. بدین معنا که ایران از لحاظ این ویژگیها چه تشابهات و تفاوتهایی با دولتهای توسعهگرا دارد و چیزی که در این کتاب نتیجهگیری شده، آن است که ایران تفاوتهای بنیادینی از لحاظ داشتن این ویژگیها با آنها دارد. با این توضیح که ساخت سیاسی همه این دولتهای توسعهگرای مذکور (چهار کشور کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و مالزی) «اقتدارگرا» و «شبه اقتدارگرا» است و همه آنها به نوعی در یک تمرکزگرایی قدرت به سر میبردند که همین موضوع پیامدهای مثبتی را برای تصمیمگیریهای توسعه این کشورها داشته است. بدین معنی که در یک ساختار اقتدارگرایانه یا شبه اقتدارگرایانه دولت میتواند از موضع بالا و با قدرت بسیار، اهداف کلان توسعهای را ترسیم و به اجرا بگذارد اما در ایران بعد از انقلاب شاهد دولتی هستیم که دو ویژگی دارد؛ نخست پراکندگی منابع قدرت و دیگری حاکمبودن نوعی دموکراسی انتخاباتی در ایران (این عامل باعث دست به دست شدن مرتب قدرت بین گروههای درون نظام سیاسی و تغییرات گفتمان پیاپی میشود) که در نهایت، این ویژگیها باعث اتخاذ تصمیمات ناهمگون و عدم انسجام در تصمیمگیریهای توسعهای شده است.
دلفروز افزود: همچنین با در نظر گرفتن تفاوت ساخت اقتصادی این کشورها با ایران (علاوه بر تفاوت ساخت سیاسی که اشاره شد) مبنی بر این که ساختار اقتصادی این کشورها به علت نداشتن منابع طبیعی غنی عمدتا تولیدمحور است اما در ایران به واسطه برخورداری از نفت و دولت رانتی، دارای ساخت اقتصادی «توزیع محور» هستیم، به مقایسه چهار ویژگی ذکر شده با ایران پرداخته میشود.
ایران چه تفاوتهایی با کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا دارد؟
وی در توضیح مقایسه این ویژگیها با ایران و دلایل رشد اقتصادی این دولتها و عدم توسعهنیافتگی ایران چنین توضیح داد: درباره «نخبگان سیاسی توسعهگرا» که ویژگی نخست این دولتهاست میتوان گفت که نخبگان توسعهگرا در این کشورها همگی یک هدف داشتند و آن «توسعه اقتصادی». در حالیکه در ایران به دلیل دو ویژگی مذکور(دموکراسی انتخاباتی و پراکندگی قدرت) ما به هیچ وجه بین نخبگانمان، اجماعی درباره توسعه، (حتی بر سر مفهوم آن) هم نبوده است.
ویژگی دوم «دیوانسالاری کارآمد و شایستهسالار» است؛ بدین معنا که در دولتهای توسعهگرا شاهد یک دیوانسالاری بسیار شایستهسالار و کارآمد هستیم که توانسته به خوبی توسعه را هدایت کند اما دیوانسالاری در ایران پس از انقلاب، از فقدان شایستهسالاری و بسیاری از مشکلات ساختاری دیگر در رنج است و از توان کافی برای سیاستهای توسعهای برخوردار نیست.
ویژگی سوم این دولتها «استقلال نسبی دولت از طبقات اجتماعی» است؛ بدین معنی که هر دولتی برای اینکه سیاستهایش را اجرا کند باید بتواند فاصلهای را با طبقات اجتماعی از جمله طبقه زمیندار (دهقان)، طبقه کارگر و سرمایهداری حفظ کند. دولتی که از طبقات استقلال نسبی نداشته باشد نمیتواند اهداف توسعهای را تدوین و به آنها دیکته کند و برعکس این طبقات هستند که در راستای منافع خودشان در اهداف کلان توسعه دولت اختلال ایجاد میکنند. کما اینکه در ایران دولت در برابر طبقات ضعیف است و همین یکی از موانع توسعه در این کشور شده است. دولت در ایران پس از انقلاب با وجود اینکه دارای رانت بوده و دولت رانتی به واسطه منابع غنی نفتی از طبقات استقلال دارد اما همواره یک پیمان ضمنی بین دولت و طبقات (به ویژه طبقات پایین) وجود داشته است یعنی دولت در قبال رفع نیازهای اولیه طبقات اقشار پایین جامعه از آنها اطاعت طلب کرده و به این علت در ایران پس از انقلاب ما شاهد سیاستهای اقتصادی عمدتاً بازتوزیعی که ضد توسعه اقتصادی است بودهایم.
در رابطه با «جامعه مدنی» که ویژگی چهارم این گونه دولتهاست هم باید گفت که جامعه مدنی در کشورهای توسعهگرا به حدی سرکوب شده که نمیتوانند اخلالی در روند توسعه ایجاد کنند اما در ایران پس از انقلاب اگرچه جامعه مدنی ضعیف بوده اما همواره بخشهایی از جامعه مدنی به سهم خودشان توانستهاند برای دولت چالشزا باشند.
دلفروز عنوان کرد: بنابراین با مقایسه این چهار ویژگی دولتهای توسعهگرا با ایران، دلایل توسعهیافتگی این دولتها ( که از آن با عنوان معجزه اقتصادی یاد میشود) و در مقابل عقبماندگی ایران روشن میشود.
نظر شما