به مناسبت 14 مرداد سالروز شهادت حسن آیت
«آیت» و نگاه منتقدانه اش به مرحوم مصدق در «چهره حقيقي مصدقالسلطنه»
امروز 14 مرداد سالروز شهادت دکتر سید حسن آیت، نماينده مجلس شوراي اسلامي در سال1360 شمسی است. «ایبنا» به این مناسبت به بررسی این چهره سیاسی ایران پرداخته و کتاب وی را با عنوان «چهره حقيقي مصدقالسلطنه» بررسی کرده است.
وی در مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت تلاش زیادی کرد و پس از کودتای ننگین 28 مرداد مصممتر از پیش به مبارزه خود ادامه داد. آیت در سال 1340 با کمک دوستانش اقدام به ایجاد تشکیلات سیاسی- نظامی کرد که این گروه با نفوذ در ارگانهای رژیم پهلوی به ویژه گارد جاویدان و ارتش مخصوصا نیروهای دریایی آن، شاخههای مخفی تشکیل داد که در پیروزی انقلاب اسلامی خدمات ارزندهای ارایه کردند.
آیت درباره رجال سیاسی و تاریخی معاصر ایران شناخت کاملی داشت، به گونهای که اگر کسی به وی معرفی میشد بلافاصله سوابق فعالیتهایش در دورههای مجلس، موضعگیریها، کتابهای نوشته شده، عضویت گروهها و تمام جزئیات زندگی او را بیان میکرد. دوستان به علت حضورش در نهضت ملی شدن صنعت نفت و مطالعه تمام روزنامههای موافق و مخالف که قبل از سیام تیرماه 1320 به بعد منتشر شده بود، از او به عنوان دایرهالمعارف رجال ایران یاد میکردند و این نشانگر مطالعه بسیار عمیق او در تاریخ معاصر ایران و حضور ذهن قوی وی بود. به همین دلیل اندیشهاش همیشه جلوتر از زمان حرکت میکرد و آیندهنگر بود و نسبت به عملکرد افراد هشدار میداد.
«چهره حقيقي مصدقالسلطنه» كتابي است درباره شخصيت، زندگي و احوالات دكتر محمد مصدق با نگاهي منتقدانه با يادداشتهای سياسي حسن ارسنجاني.
«آن چیزی که من در نوار میگویم همین خطر است که گفتم، یعنی عین این جمله است، دشمن بلایی را که سر آیتالله کاشانی آورد، میخواهد سر امام و این نهضت بیاورد و عین این جمله را من آنجا گفتم و دشمن بارها تلاش کرده و یکی از عللی که موفق نشده، این است که ما دست او را خواندهایم، ملت هم باید دست اینها را بخواند... (شهید سید حسن آیت)» آنچه بازگو شد بخشی از سخنان آیت بود که در مقالهای منتشر شده است.
در اینجا قسمتهایی از کتاب شهید آیت را با نام «چهره حقیقی مصدقالسلطنه» مرور میکنیم. وی معتقد بود که با پند گرفتن از تاریخ که مدام خود را تکرار میکند، خطرات پیش روی انقلاب و نیروهای وفادار به انقلاب را شناخته و خود و انقلاب را در برابر این خطرات بیمه کنیم.
بخشی از مقدمه کتاب «چهره حقیقی مصدقالسلطنه»:
«استعمارگران به درستی دریافته بودند که استقرار حکومت اسلامی مساوی با مرگ قطعی آنهاست. آنان پی بردند که به قدرت سلاح و سرنیزه نمیتوانند بر انبوه مسلمین که تا پای جان حاضر به دفاع از اسلام و مسلمیناند غلبه یافته، از اینروی چارهای اساسی اندیشیدند و در صدد برآمدند، با ایجاد کانالهای انحرافی و انقلابینما، از قدرت عظیم تودههای مردم که پشت سر روحانیت قرار داشتند کاسته و سرانجام آنان را تضعیف و زبون سازند.
از اینجاست که فراموشخانه و فراماسونری در ایران و سایر کشورهای اسلامی تأسیس شده و سرو کله میرزا ملکم خانها و تقیزادهها با الفاظ و اصطلاحات دهن پرکن و فریبنده مانند: دمکراسی، قانون، تمدن، تجدد، قومیت و ملیت در مقابل عالم مجاهد، شیخ فضلالله نوری و امثال او که از خدا، اسلام و اسلامیت دفاع میکردند پیدا میشوند و استعمارگران نیز با انواع دسایس موذیانه و تبلیغات عوامفریبانه میکوشند تا انظار مردم را متوجه چنین جرثومههای فسادی ساخته و آنان را در چشم مردم انقلابی، اصلاحطلب و آزادیخواه جلوهگر سازند و انقلابیون مؤمن و مسلمان و آگاه را همچون شیخ فضلالله نوری مرتجع و ضد آزادی به شمار آورند، زیرا قدرت روحانیت تا وقتی است که مردم پشت سر آنان باشند و پراکندن مردم از پشت سر روحانیت وقتی میسر میشود که استعماگران بتوانند انقلابیون تصنعی، بدلی و جیرهخوار خود را جایگزین انقلابیون صدیق و راستین نمایند.
به عبارت دیگر با یک تیر دو نشان میزنند، هم انقلابیون واقعی و مجاهدین راستینی چون شیخ فضلالله نوری، مدرس و کاشانی را منزوی کرده و لجنمال ساخته و هم زمام توده مردم را در دست عمال و ایادی خود نظیر میرزا ملکم خانها، تقیزادهها، مستوفی الممالکها، شاهپور بختیارها، نزیهها، ابوالفضل قاسمیها وحاج سیدجوادیها قرار میدهند.
به این دلیل است که شاهدیم که در دوره مشروطیت به اصرار افرادی نظیر محمدصادق طباطبایی و با فشار انگلیس، مجلس شورای ملی جایگزین مجلس شورای اسلامی شده و حاج سید فضلالله نوری برسر دار میرود و هنوز که هنوز است به علت وسعت تبلیغات سوء و موذیانه عوامل استعمار، حتی بسیاری از افراد مومن ولی ناآگاه با دیده بدبینی به این مرد بزرگ نگریسته و طرفدار ارتجاع و استبدادبودن او را امری بدیهی میانگارند.
در عوض میبینیم که افرادی نظیر مستوفیالممالک، مشیرالدوله، تقیزاده، مصدقالسلطنه،محمدعلی فروغی، حاج مخبرالسلطنه هدایت، حسین علا و حاج میرزا یحیی دولتآبادی از سویی طرف مشورت رضاخان قرار گرفته و از سویی دیگر مخالف دیکتاتوری و رضاخان جلوه داده میشوند. جالب توجه است که در دوران دیکتاتوری رضاخان این افراد از کوچکترین گزندی مصون بوده و در همان دوره و در دورههای بعد به صدارت، وزارت و وکالت میرسند ولی سید حسن مدرس آن مجاهد و روحانی دلیر، در زمان نخست وزیری دکتر متین دفتری، پدر هدایتالله متین دفتری در سال ۱۳۱۷ در کاشمر توسط دژخیمان رضاخان شهید میشود.»
سرانجام دشمنان اسلام که او را در راه هدفش شکست ناپذیر یافتند در صبح چهاردهم مرداد ماه 1360 همزمان با چهلمین روز شهادت یارانش در حزب جمهوری وی را در جلو منزلش مورد آماج تیرهای کین قرار داده و فیض عظمای شهادت را نصیبش ساختند. فرزند ایشان درباره آن روز میگوید: «پدرم چند روز قبل از حادثه از طرف هواداران مجاهدین خلق بوسیله تلفن مورد تهدید قرار گرفت. ما با نگرانی به ایشان تذکر دادیم و او همیشه در جواب میگفت: «مرگ حق است و شهادت آرزوی ماست.» صبح 14 مرداد ماه سال 1360 پدر همچون روزهای قبل از خانه بیرون رفت. یکی از محافظین در حال بستن در ورودی منزل بود که یک بنز شیری رنگ با سه سرنشین مسلح به آرامی از طرف میدان 48 نارمک وارد کوچه شد و با شلیک یکی از آنها، پدرم بلافاصله به شهادت رسید و محافظان ایشان موفق به هیچگونه عکسالعملی نشدند و مهاجمان با به رگبار بستن ماشین با سرعت از طرف دیگر کوچه به سمت خیابان سی متری نارمک گریختند. محافظان ایشان را که مجروح شده بودند به بیمارستان 17 شهریور انتقال دادند و پیکر مطهر و غرق به خون پدر را نیز به بیمارستان رویال(رسالت) تهران بردند. ساعت 11 صبح روز بعد پیکر پاکش به همراه تعدادی از برادران پاسدار که در جبهههای حق علیه باطل و درگیریهای داخلی با منافقین به شهادت رسیده بودند از مقابل مجلس شورای اسلامی بر دوش ملت شهیدپرور و در بدرقه چشمها تشییع شد.»
نظر شما