اين يادداشت ضمن توجه دادن به ضرورت اطلاع رساني درباره كتابهاي ايراني به خارج از كشور و اشارهاي به پيشينه تبادل فرهنگي در عصر طلايي تمدن اسلامي، از مجموعهاي ارزشمند سخن ميگويد كه كتاب هاي ايراني را به جهان عرب معرفي ميكرد و انتشار آن متوقف شد. نويسنده در پايان، اظهار اميدواري ميكند که با احياي مجدد اين مجموعه و موارد مشابه، بتوانيم بخشي از گسيختگي فرهنگي ميان اجزاي جهان اسلام را رفع كنيم و زمينه را براي گفتوگوي علمي و عملي و تبادل فرهنگي مثبت ميان ايران وکشورهاي عربي فراهم سازيم.
شايد يکي از راهکارهاي اساسي براي جبران اين ضعف، انجام اطلاعرساني مناسب در دو کرانه رود خروشان اسلام ــ يعني ايران و جهان عرب ــ باشد. ايران از ديرباز تاکنون تحقيقات و تأليفات بيشماري در همه موضوعات اسلامي توليد کرده است که روزبهروز نيز در حال گسترش و فزوني است. در قرن بيستم نيز در جهان عرب، اسلامپژوهي از گستردگي و تنوع قابل ملاحظهاي برخوردار گشته و اقبال و توجه فراواني به شاخههاي مختلف علوم اسلامي شده است.
امروزه صدها عنوان مجله اسلامي در جهان اسلام و غرب و شرق جهان انتشار مييابد؛ پاياننامههايي متعدد در دانشگاههاي جهان درباره موضوعهاي اسلامي تأليف و از آنها دفاع ميشود و هزاران عنوان کتاب و مقاله در هر سال توسط انديشمندان مسلمان به مرحله تدوين و ارائه ميرسد. حتي تحليلگران و متفکران غرب به ابعاد مختلف اسلام توجه نشان داده و با انگيزههاي مختلف به بررسي مسائل اسلامي پرداختهاند.
اين تلاشها را که ميتوان «نهضت جديد فرهنگ اسلامي» ناميد، ابعاد و پيامدهايي متنوع دارد. شايد مهمترين جنبه آن معرفي اسلام به عنوان يک دين منطقي، خردگرا، معنويتگرا و متلائم با نيازهاي ضروري بشر است. اين چهره از دين که در پرتو اين نهضت فرهنگي به دست آمده است، در واقع تمامي تلاشهاي معارضان را در جهت ارائه چهرهاي خشن و نظامي از دين اسلام خنثي ميكند. مخالفان، اسلام را به عنوان دين شمشير معرفي ميکردند که با قدرت سلاح، گسترش يافت و کشورهاي مختلف جبراً و از روي ترس به اسلام روي آوردند. اما در پرتو اين نهضت فرهنگي اين نکته روشن شد که اسلام با قلم، کتابت، دانش و معنويت در اقصي نقاط جهان رفته و قلوب مردم با ميل و رغبت ذاتي به اين دين اعتقاد يافته است.
هماکنون، اين جنبش نياز مبرم به اطلاعرساني دارد. مسلمانان جهان از فعاليتهاي علمي و تجربههاي فرهنگي يکديگر کمتر باخبر هستند و مرزهاي جغرافيايي، عقبماندگيهاي سياسي و عدم گسترش امکانات مدرن اطلاعرساني، آگاهيهاي آنها از يکديگر را تقليل داده است. از اين رو وظيفه مؤسسات اطلاعرساني سنگينتر است تا با استفاده از فناوريهاي نوين اطلاعرساني، جهان اسلام را به هم بدوزند و مسلمانان را به يکديگر متصل کنند و اين جنبش فرهنگي را توسعه مضاعف بخشند. در کشاکش همين جريان اطلاعرساني است که فرهنگ اصيل اسلام با سرافرازي ميدرخشد و گفتارهاي سست و بيريشه افول ميکند.
پيشينهاي از عصر طلايي تمدن اسلامي
در سدههاي چهارم و پنجم قمري يک بار تجربه تقريب فرهنگي در جهان اسلام اتفاق افتاد و تمدن عظيم اسلامي شکل گرفت. در آن دوره، فرهنگهاي مختلف جذب فرهنگ اسلامي شدند و پس از مدتي، ترکيبي از فرهنگهاي اسلامي ـ عربي و يوناني ـ رومي به وجود آمد. آثار متعدد فارسي مانند کتابهاي مربوط به کشورداري به فرهنگ اسلامي منتقل شد و به ترجمه عربي رسيد. اين آثار که به «تاج» يا «آئيننامه» شهرت داشت تأثيري شگرف در انديشه سياسي مسلمانان آن دوره برجاي گذاشت. نظر يک پژوهشگر عرب اين گونه است: «سرشارترين و نيرومندترين فرهنگي که در دوره عباسي به فرهنگ عربي ـ اسلامي سرازير شده، فرهنگ فارسي ـ ايراني بود و نتيجه آن آميزش عقلي و فکري بزرگي بود».
احمد زکي پاشا در مقدمه کتاب «التاج» جاحظ مينويسد: اين اثر جاحظ نشانگر تأثير زياد تمدن ايراني در فرهنگ اسلامي است. ورود منابع عجمي به فرهنگ عربيِ مسلمانان آن قدر حجيم و کثير بود که ابننديم در مقدمه «الفهرست»، هدف خود را ارائه مجموعهاي از اطلاعات کتابهاي عربي و عجمي تعريبشده ميداند. البته آثار رومي، سرياني، عبراني، فرنجي و رومي را هم معرفي کرده است.
عبدالله بن مقفع پرکارترين مترجم آثار ايراني به عربي بود و کتابهاي «بنکش»، «سکيسران» و «تاج» در سيره انوشيروان را به عربي برگرداند. غير از ابنمقفع، محمد بن جهم برمکي را ميتوان از مترجمان و ناقلان فرهنگي دانست. اين در حالي بود که ناقلان ديگري همچون حنين بن اسحاق و ابويعقوب بن اسحاق کندي آثار يوناني و رومي را ترجمه ميکردند.
پس از افول تمدن اسلامي، بهتدريج پارههاي جغرافياي قلمرو اسلامي از يکديگر بيخبر شدند و ارتباطات پيشين را از دست دادند. نيز فرهنگهاي کوچک مسلمانان که مهمترين آنها فرهنگهاي ايراني و اندلسي ـ مغربي بود از يکديگر منفصل گشتند و تعاملات پيشين را از ياد بردند. به عبارت ديگر علاوه بر گسستگيهاي جغرافيايي، نوعي تفرقه فرهنگي هم پديد آمد. يکي از علل اين تفرقه، بيخبري از يکديگر بود؛ چون مراکزي همچون «بيت الحکمه» که ارتباطات و اطلاعرساني فرهنگي را تسهيل و تسريع ميکردند از بين رفته يا کم رمق شده بودند.
موقعيت و نياز امروز ايران و جهان عرب
در سالهاي اخير در ايران ــ به عنوان يکي از پارههاي مهم جغرافيا و فرهنگ اسلامي ــ شاهد توجه فرهنگي بيشتري به جهان عرب هستيم، گرچه هنوز از وسعت کافي برخوردار نيست. اما اين توجه ــ مع الاسف ــ با استقبال جهان عرب روبهرو نشده است. بررسي علل و زمينههاي اين واقعيت تاريخي، مجالي ديگر ميطلبد.
در مقابل، ايران در بسياري از ساحتهاي علمي و فرهنگي به دستاوردهايي گرانمايه دست يافته و از نوآوريهاي فکري و فرهنگي بسياري برخوردار است، ولي جهان عرب از اين دستاوردها کمتر باخبر شده است. از اين رو وظيفه اطلاعرساني اين دستاوردها براي ملتهاي عرب حايز اهميتي فوقالعاده در تحکيم روابط فرهنگي ميان دو طرف ايراني و عرب خواهد بود.
به هر حال، از هر زاويه که بنگريم، اطلاعيابي و اطلاعرساني از پژوهش ايراني يک ضرورت ملي و ديني است. يک مأخذشناسي مستمر و جامع و تحليلي مورد نياز است تا بتواند انديشه ايراني در زمينههاي فلسفه، کلام، عرفان و تصوف، تاريخ، جغرافيا، جامعهشناسي، سياست، اقتصاد، ادبيات، هنر، فقه و حقوق و بالاخره کتابهاي مرجع مربوط به فرهنگ اسلامي را به طور مرتب رصد كند و نسبت به معرفي آثار درخور و وزين اقدام نمايد.
«الدليل»، گامي مؤثر كه متوقف شد
در سال هاي گذشته و مشخصا از سال 1385 تا سال 1390 موسسه «پارسا» (پايگاه اطلاعرساني سراسري اسلامي) و خانه کتاب در اقدامي مشرک و با هدف اطلاعرساني جهاني کتاب ايران به اين مهم اقدام کردند و موفق شدند با انتشار مجموعه «الدليل» گامي مؤثر اما متاسفانه به صورت محدود در اين زمينه بردارند و منابع ايراني منتشرشده در سال هاي 1384 تا 1390 را به مخاطبان خارجي علاقهمند و بهويژه به دنياي عرب معرفي كنند. در اين کتابشناسي ساليانه، به مدت 5 سال و در هر سال حدود دوهزار منبع به صورت کامل مأخذشناسي و نمايهسازي شد و چکيدهاي توصيفي ـ تشريحي از هر کدام تهيه و پس از ترجمه به زبان عربي منتشر گرديد.
کتاب «الدليل» مي توانست آغاز راهي باشد که با تداوم آن و انتشار آن به زبان انگليسي نيز علاوه بر زبان عربي، ثمرات و فوايد بيشتري از معرفي جهاني کتاب ايران به دست آيد؛ چرا که اهتمام به امور مسلمانان فقط پرداختن به امور اقتصادي و اجتماعي و سياسي آنها نيست بلکه انتشار اطلاعات مربوط به آثار علمي اسلامي و نشان دادن مشکلات و ضعفها به ديگر مسلمانان به منظور جلب نظرات و امکانات مشترک براي جبران آنها نيز نوعي اهتمام است.
درپايان بايد تصريح شود که مهمترين پديده معاصر در قلمرو اسلامي را ميتوان پيدايش جنبش فراگير فرهنگي دانست. اين جنبش به همت متفکران مسلمان و اسلامشناسان و با تلاشهاي بيدريغ مراکز علمي جهان اسلام، به سان نهضت فرهنگي پر جاذبهاي در حال ارتقا و پويندگي است. بهترين دليل بر اين ادعا نيز استقبال نسبتا خوبي بود که از مجموعه «الدليل» صورت گرفت. هرچند اين مجموعه فقط کتاب هاي اسلامي و در محدوده زماني معين در زبانهاي فارسي و عربي را معرفي کرد، اما حکايت از شتابگيري نهضت بزرگي دارد که پرتوهاي آن فارغ از مرزهاي جغرافيايي بر حيات علمي انديشمندان و متفکران امروزي تابش يافته است.
به اميد اين که با احياي مجدد اين مجموعه و موارد مشابه، بتوانيم بخشي از گسيختگي فرهنگي ميان اجزاي جهان اسلام را رفع كنيم و زمينه را براي گفتوگوي علمي و عملي و تبادل فرهنگي مثبت ميان ايران وکشورهاي عربي فراهم سازيم.
نظر شما