به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، آیین رونمايي و نقد كتاب «درباره آزادي» اثر شهريار زرشناس شامگاه روز گذشته 20 خردادماه با حضور بيژن عبدالكريمي، عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي و حسين هوشنگي عضو هيئت علمي گروه فلسفه دانشكده الهيات دانشگاه امام صادق (ع) در دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد.
زرشناس در ابتداي این مراسم با بیان اینکه آزادی یکی از مباحثی است که ما از زمان مواجهمان با غرب مدرن و استعمار با آن آشنا شدیم، گفت: غرب، تلقی مدرن یا لیبرالیستی از آزادی را به یک مسئله کانونی و محوری برای ما تبدیل کرد. ما آزادی را معادل معنای آزادی لیبرالیستی میگرفتیم و اگر کسی به دنبال آزادی میرفت باید به دنبال آزادی لیبرالیستی بود و این تلقی یک نیاز اساسی است که با دین و عدالت سر ستیز دارد.
وی درباره ضرورت تالیف کتاب «درباره آزادی» اظهار کرد: این مساله آنقدر فراگیر شد که روشنفکران عصر مشروطه را آزادیخواه نامیدند و آزادیخواه در آن زمان یک ارزش و ستایش شد. غربيها آزادی لیبرالی را به یک نیاز تبدیل کردند و من نیاز دیدم که به آن بپردازم چراکه این مسئله مهم است و باید روی آن کار کرد و کار من یک شروع است.
تلقي نادرست از غرب و سادهانگاري مسائل پيچيده
بیژن عبدالکریمی، مدرس فلسفه نیز در آیین رونمايي و نقد كتاب «درباره آزادي» گفت: در کشور ما همه چیز از جمله نقد کتاب، صوری است. درباره نقد کتاب زرشناس نخست باید بگویم که تفکر و ناتفکر چیست و آیا آنچه که در آثار شهریار زرشناس میبینیم از سنخ تفکر است یا نیست؟
وی با بیان اینکه نوشته کوچک و موجز زرشناس از چند جهت قابل تامل و بررسی است، افزود: نوشتههای زرشناس متاثر از فردید و مددپور است اگرچه بر ما واجب است که حافظ سرمایههای خودمان باشیم اما با فردید در این کشور هیچ اتفاقی نمیافتد چون تفکر پدیدارشناسانه کربن و نقادان آن با فردید شکل تئولوژی و ایدئولوژی پیدا میکنند.
به گفته وی، در اندیشههای فردید صبغههای ایدئولوژیک و تئولوژیک جای پدیدارشناسی را میگیرند و در اندیشه و اثر «زرشناس» این غفلت بیشتر میشود.
عبدالکریمی تاکید کرد: این اندیشههای تئولوژیک و ایدئولوژیک خود به یک نظام ایدئولوژیک تبدیل شده و یک موضع سیاسی است. همچنین از آن میتوان به یک نوع یهودیاندیشی و نوعی از نژاد پرستی و قوم پرستی تعبیر کرد.
این استاد فلسفه در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه سخن من این نیست که بین آزادی لیبرالی و اندیشه اسلامی و ایرانی تمایز قائل نیستم بلکه این تمایزها باید به صورت تفکری و بر پایه پدیدارشناسی باشد و نه ایدئولوژی، گفت: گاهی ایدئولوژی زیر نقاب حکمت و فلسفه پنهان شده و یکی از رسالتهای اهل تفکر این است که میراث جامعه تبدیل به ایدئولوژی و تئولوژی نشود و این گونه مواجهه ایدئولوژیک با غرب و مسائل دیگر پاشنه آشیل جامعه ماست.
وی تاکید کرد: چیزی که راه و اندیشه من را جدا میکند این است که آزادی یکی از مقومات عالم کنونی است و اگر عقیدهای، ایدهای، فکری و ... نتواند نسبت خودش را با این مقوم مشخص کند محکوم به شکست است.
این دانشیار دانشگاه با اشاره به اینکه امروز جوانان ما به سنت تاریخی خود پشت کردهاند و ما هنوز نتوانستهایم زبان دیالوگی با دیگران داشته باشیم، در تعریف تئولوژی بیان کرد: تئولوژی مجموعهای از گزارهها و جملاتی است که به منزله حقیقت تصور میشود و دغدغه حفظ سیستم دارد در صورتی که متفکر تنها و تنها به پدیدار وفادار است.
عبدالکریمی اضافه کرد: فهمم را از ایدئولوژی گفتم. ایدئولوگ دغدغه عمل دارد در صورتی که تفکر و متفکر این گونه نیست. آنچه که محل حمله من قرار گرفته، اندیشه ایدئولوژیک است؛ به این معنی که شما یک موضعی داشته باشید و بخواهید تمام جهان را به آن متقاعد کنید.
این استاد فلسفه در بخش دیگری از سخنانش به ویژگیهای ایدئولوژی اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگیهای ایدئولوژی، ساده کردن و تقلیل پدیدارهاست در صورتی که هیچ مفهومی وجود ندارد که بتواند پدیدارها را تبیین کند. آیا تمام تاریخ غرب یعنی مخالفت با خدا و تایید نفس اماره؟ آیا این همه قصه است؟ اگر تصور کنیم تاریخ غرب یعنی فراموشی خدا، اگوستین را باید چه کار کرد؟
وی در بخش دیگری از سخنانش مدرنیته را بخشی از تاریخ بشر دانست و گفت: متفکر خودش را به اندازه جهان بزرگ میکند و نامتفکر خودش را به ایدئولوژی تقلیل میدهد. در تفکر مدرن انسان نوعی حیوان است که تفاوتش با حیوانات، کیفی است. هگل هم میگوید تفاوت انسان با حیوان یک تفاوت کیفی است. این گرایش ایدئولوژیک است که ما یک پدیدار بزرگ بشری را این گونه ساده انگاریم. آیا آزادی لیبرالی در نهایت آزادی برای سرمایهداری است؟ من هم میپذیرم بین آن دو رابطه است اما با یکدیگر برابر نیستند.
عبدالکریمی با اشاره به علاقه جوانان ایرانی به غرب و افزایش مهاجرت به این کشورها افزود: اگر تمام غرب بد است چرا همه جوانان ما جلوی سفارتها صف میکشند؟ خطای دوستان ما سادهانگاري مسئله است در حالی که مسئله پیچیده تر از آن است.
وی همچنین یادآور شد: در بخش دیگری از کتاب «درباره آزادی» آمده است که هدف کل لیبرالیسم مبارزه با دین بوده است. آیا این طور است؟ لوتر با شعار دین کشته شد و فردیت با پروتستانیسم شکل گرفت و انسان عصر روشنگری حق نداشت بر کلیسا طغیان کند.
این استاد فلسفه اضافه کرد: اگر کسی بگوید اسلام دین شمشیر است چه حالی به شما دست میدهد؟ عقل مدرن سنت تاریخی ما را نمیشناسد و تصویر انسان مدرن از سنت تاریخی ما یک تصویر کج و معوج است. تصویر زرشناس هم از غرب و آزادی یک تصویر کج و معوج است.
وی در بخش پایانی سخنانش گفت: من از موضع حکمت با ایدئولوژی مخالفت میکنم. تمام دعوا این است که یک پرسش نانوشته باقی مانده و آن این است که دائما میگویند: دین! دین چیست؟ یک پرسش را کانت در غرب مطرح کرد و محور تمام فلسفه غرب شد و گفت آیا اساساً چیزی به نام فلسفه میتواند وجود داشته باشد؟ این تجلی امکان پذیر است؟ معنای این متن مقدس چیست؟ اگر این سوالات را جدی بگیریم، آن موقع شاید به جایی برسیم اما تا زمانی که این سوالات پاسخ داده نشود در سطح عمل میکنیم.
ادعاهاي بيدليل و بندگي آگاهانه
حسین هوشنگی نیز در بخش دیگری از این مراسم با بیان اینکه در کتاب ادعای مهمی شده در حالی که دلیلی برای آن نیامده است، اظهار کرد: به طور مثال گفته شده که حقیقت انسان، ولایت حق داشتن است که هیچ دلیلی برای آن اقامه نشده است.
وی افزود: در این کتاب آمده است که بشر یا ذاتاً اهل بندگی است و یا نیست و گفته شده که اساساً اهل بندگی در تقابل با اندیشه آزادی است و این نکته کلیدی است چراکه بشر یا بنده خداست یا بنده شیطان. این نیز یک ادعای کلیدی است که دلیلی برایش نیامده است.
این استاد فلسفه ادامه داد: در این کتاب بیان شده که موجودی که تکویناً بنده است باید تشریعاً نیز احکام را به اجرا در آورد. اساساً مساوی کردن آزادی با بندگی تا حدی ما را از موضوع خارج ميكند و داریم به اشتراک لفظ نزدیک میشویم.
حسين هوشنگي در بخش ديگري از سخنانش در نقد كتاب «درباره آزادي» گفت: آزادی معنوی یک نوع آزادی است که با آزادی لیبرالی یکی نیست. همه ما بنده خدا هستیم. آنچه مهم است این است که انسانها نباید بنده هم باشند. آنجا که تلقیمان از خدا یک خدای اشعری باشد، در اين ساحت، انسانی که ملک طلق خداوند است همه چیز را باید فدای خدایش کند. اما نگاهی دیگر که نگاهی شیعی است میگوید خدا حکیم است و این انسان ولو بنده باید از روی اختیار و انتخاب، تن به بندگی خدا بدهد.
به گفته وي، تفکر اومانیستی، انسان و نیازهایش را جدی گرفته است. به هر حال غربیها اخلاق، عقل و عمل را به عنوان حدود آزادی در کنار نفس اماره تعریف میکنند و فقط سود و لذت، معيار نیست هرچند که سود و لذت یک اصل اساسی در فرهنگ غرب است.
وی با اشاره به اینکه ما مشکل الهیاتی با این تفکر اومانيستي داریم، یادآور شد: با اين وجود اگر ما بیایم بگوییم تمدن غرب، شیطانی است و هیچ از سنت الهی برخوردار نیست، درست نیست.
استاد فلسفه دانشگاه امام صادق (ع) افزود: بحث آزادی معنوی موضع حقی است. اگر آزادیهای اجتماعی باشد و آزادی های معنوی نباشد شاید سخنان زرشناس در این کتاب درست باشد اما نکتهای وجود دارد و آن این است که آزادی معنوی و آزادی اجتماعی توام با هم محقق میشوند.
هوشنگی همچنین گفت: کسی که کتاب «درباره آزادی» را بخواند به صورت جدی با نقدهایی به آزادی لیبرالی مواجه میشود که بسیاری از آنها دلیل منطقی ندارد. آزادی معنوی یک آزادی اساسی بوده، اما غیر از آزادی اجتماعی و بلکه زمینهساز آن است. باید اینجا پرسید آیا آزادیهای اجتماعی زمینهساز آزادی معنوی است یا خیر؟
این استاد فلسفه در بخش پایانی سخنانش به مسیر تاریخی که غرب پیموده اشاره کرد و عنوان کرد: آنها در این مسیر به لیبرالیسم رسیدند و بهعمد آن را انتخاب نکردند. نباید همه را به یک چوب برانیم و آزادی را با لذتانگاری یکی کنیم چرا که درست نیست.
تقابل سكولاريسم و برخوردهاي ايدئولوژيك
پس از نقد بيژن عبدالكريمي و حسين هوشنگي بر كتاب «درباره آزادي»، شهريار زرشناس مولف كتاب به پاسخگويي پرداخت و با بیان اینکه افتخار میکنم شاگرد فردید و مددپور باشم، گفت: در حالی که من افتخار شاگردی این افراد را نداشتم و فقط در فاصله کوتاهی در خدمت مددپور بودم با این وجود باید بگویم اندیشه من متاثر از شهید آوینی است.
زرشناس در این مراسم با اشاره به انتقاد بیژن عبدالکریمی درباره کتاب «درباره آزادی» گفت: ایشان در این مراسم چیزی درباره کتاب من نگفتند و گمان میکنم آن چیزی که مبنای سخنان وی است یک تفکر نئولیبرالی است و این مرز بین دین و تئولوژی در عینیت از هم فرو میپاشد و من آن را قبول ندارم.
این استاد فلسفه گفت: دین سیستم است و احکام دارد که من به آن ایدئولوژی نمیگویم بلکه ایدئولوژی سیستمی است که باید و نباید دارد و ریشهاش اومانیستی است در صورتی که دین ریشهاش ناظر به عمل است و اومانیستی نیست. هویت دینی همین است. باید در برخی از جاها جزمیت داشته باشد.
وی با تاکید بر اینکه باید در برخورد با غرب ایدئولوژیک باشیم، گفت: نباید مانند افرادی مانند داریوش شایگان باشیم که از یک طرف برخورد کاملاً ایدئولوژیک دارد و از طرف دیگر به دین که میرسد برخورد غیر ایدئولوژیک میکند و میگوید مسئله دین را نباید ایدئولوژیک کرد!
زرشناس با اشاره به اینکه تفکر باید تئولوژیک باشد و تکیهگاه و عهدی دینی داشته باشد، یادآور شد: تمام قرآن میگوید یا ظلمات است و طاغوت و تاريكي، یا مومن و نور. باید این مفاهیم را بسط دهيم و بفهمیم چه میگوید.
وی با بیان اینکه تمام زندگی بشر ولایت است گفت: تلقی عبدالکریمی از تفکر تئولوژیک به عقیده من اصلاً تفکر نیست. اگر ما این گونه بخواهیم پیش برویم خودمان را جلوی سکولاریسم، خلع سلاح کردهایم و این یک فاجعه است. پوپر و امثال او به دليل اینکه احساس کردند آرمان گرایی برایشان مشکل ایجاد می کند گفتند آرمانگرايي یعنی ایدئولوژی و جزمگرایی! در صورتی که ما واقعیت را نگاه کنیم خود نئولیبرالیسم یک ایدئولوژی است و مقدساتی دارد.
استاد فلسفه دانشگاه امام صادق (ع) با بیان اینکه حقوق بشر آنقدر جزم است که نمیشود در باره آن سخن گفت، تصریح کرد: این موضوع یعنی مقدسات داشتن و همین ایدئولوژی است!
زرشناس با بیان اینکه آزادی لیبرالی وجود دارد اما ما آن را قبول نداریم، گفت: همچنانکه لیبرالها عقلشان عقل نیست پس آزادیشان هم آزادی نیست. این ها یک تصویر وهمآلود از آزادی ارائه میكنند و این عین بندگی است.
وی با اشاره به اینکه نظام دانشگاهی ما نگاه سکولاری را در درون خود پرورش میدهد تصریح کرد: ما در این باره چون تئولوژیک برخورد نکردیم باختیم.
زرشناس با اشاره به اینکه عبدالکریمی نگران تقلیل دادن تفکر به ایدئولوژی است در حالی که تمام تاریخ غرب عصیان به خدا و دین است، گفت: بحث من تقلیل دادن نیست و من آمدهام درباره تاریخ یک چکیده گفتهام و سعی کردم آن را توضیح بدهم.
وی با بیان اینکه تاریخ غرب حاصل یک وقت است، افزود: این وقت نیز حاصل نسیان است. تاریخ غرب را میبینیم که دین در آن حضوری ندارد. ما با عالمی روبهرو هستیم که از نقطه آغازش دین ندارد. آیا این گونه حرف زدن ایدئولوژیک است؟ به نظر من این حرفهای نئولیبرالهاست.
این استاد فلسفه یادآور شد: من «مغرب زمینی» را از کسی که «تفکر غربی» دارد جدا میکنم. جوهره تفکر غرب مدرن این است که انسان را حیوان ابزار ساز میداند. آنها لذت بخشی را به عنوان یک پارادایم مطرح میکنند و من تلقی نظری اینها را میگویم.
زرشناس در بخش پایانی سخنانش در پاسخ به انتقاد دیگر عبدالکریمی مبنی بر علاقه جوانان ایرانی به غرب گفت: انقلاب اسلامی در جهانی رخ داد که دنیا در سیطره غرب بود. در نتيجه ما در این تقابل در یک موضع انفعال افتادیم و چون کشورهای غربی کشورهای متروپل هستند یک هسته مرکزی تشکیل دادند و طبیعی است که انسان در عالم، متروپل را میپسندد چون آمالش آنجاست.
چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۵
نظر شما