کورنلیا فونکه نویسنده پرفروش آلمانی با انتشار دومین جلد از رمان رکلس از این کتاب و دغدغه هایش سخن می گوید.-
نویسنده رمان «قلب جوهری» در این اثر تازه خود دیگر بار در دنیای تاریک داستان پشت آینه غوطه ور می شود. این نویسنده 53 ساله که سال هاست در لس آنجلس زندگی می کند و بیشتر از هر چیزی به قصه های روسی علاقه دارد در گفتوگویی از طریق ایمیل به سوال های خبرگزاری آلمان پاسخ گفت.
پس از رمان «رکلس – گوشت سنگی»، در نگارش جلد دوم بزرگترین چالش برای شما چه بود؟
فونکه: نگارش این کتاب برای من دو برابر چالش برانگیز بود. من این داستان و شخصیت های آن را به قدری دوست دارم که می خواستم برخی از خوانندگان جلد نخست را که این رمان را نپسندیده بودند نیز به این اثر علاقه مند کنم. من با رکلس یک صدای ادبی متفاوت با دنیای «جوهری» را یافتم که این دنیای نو مرا راضی نگه می دارد. به همین دلیل در عین علاقه به جذب مخاطبان جدید نمی خواستم به چیزی که در جلد نخست به آن دست یافته بودم و صدای نوی خودم خیانت کرده و آن را از دست بدهم. این یک وظیفه هیجان برانگیز بود.
شما پس از انتشار جلد نخست رکلس، با انتشار کتاب «شوالیه ارواح» اثری متفاوت را منتشر کردید. چرا علاقه مندان شما باید دو سال برای انتشار دنباله رمان رکلس شکیبایی می کردند؟
فونکه: نوشتن یک کتاب برای من حداقل دو سال زمان می برد. در مورد سه گانه «جوهری» نیز به همین شکل بود. من «شوالیه ارواح» را پیش از رکلس نوشته بودم و هنگامی که روی دنیای آینه ای رکلس کار می کردم، ویرایش این رمان نیز به پایان رسید. این نخستین بار بود که من در یک زمان روی دو کتاب کار می کردم و از آن جا که محتوای کتاب ها و سن مخاطبان آن ها نیز با هم متفاوت بود، این مساله آموزه جالبی برای من بود.
اواخر امسال دویستمین سالگرد انتشار کتاب «کودکان و قصه های خانگی» برادران گریم است. این سالگرد برای شما چه معنا و مفهومی دارد؟
فونکه: بسیار خوشحالم که به این ترتیب سنت بزرگ داستان های تخیلی جشن گرفته می شود و ما خوشبختانه نسبت به آن آگاه تر می شویم. بدیهی است که این رویداد موجب می شود که در خارج از آلمان نیز با قصه های آلمانی ارتباط بیشتری برقرار شود.
جذابیت همیشگی این افسانه ها را چگونه توجیه می کنید؟
فونکه: قصه هاهمواره دربرگیرنده تصاویری بسیار قدرتمند و فراموش نشدنی از گذشته بسیاری از ما هستند. آن ها به شکلی بسیار واقعی بخش تاریک وجودی همه ما را که اغلب با تحقق رویاهای بی شرمانه ما همراهند نشان می دهند. قصه ها به ما یادآوری می کنند که حقایق مربوط به سرشت انسانی و حیات اغلب راحت تر قابل درکند، اگر به شکل واقعی تشریح نشوند بلکه در میان پیچیدگی یک تصویر درک شوند. پیچیدگی واقعیات ما، ترس های ما، تمایلات و امیدها اغلب در قاب تخیل بسیار بهتر توصیف می شوند.
برای کار روی سومین جلد از سری «رکلس» شما به مطالعه قصه های روسی می پردازید. وجه تمایز این داستان ها چیست؟
فونکه: زمستان 2011 بود که من از مسکو دیدن کردم و از آن زمان به بعد جذابیت افسانه های این مرز و بوم مرا رها نکرده است. من به شدت تحت تاثیر محبوبیتی هستم که قصه ها در این کشور از آن برخوردارند. طبیعتا این محبوبیت مدیون پوشکین و سازش های اوست ولی من از روزنامه نگاران و از مترجمم در مورد داستان هایی شنیدم که در غرب ناشناخته اند. بویژه داستان سنگ مالاکیت (مجموعه کانی ها) که من از کارگران معدن در اورال شنیدم برایم بسیار جالب بود، چون مرا با شخصیتی برای جلد دوم رکلس مواجه کرد که در پوستش مالاکیت داشت. داستان های روسی با داستان های دوران کودکی من تمایز بسیار زیادی دارند. میراث شمن ها (اقوامی دارای باورهای بدوی که از جمله در میان اسکیموها ، سرخپوستان، قبایل آفریقا، و اقوام ترکتبار و مغول وجود داشتند) به شکلی آشکارا محسوس است و شخصیت های زنان بسیار قدرتمند و اعجاب برانگیزی وجود دارد.
گفتید که اغلب می اندیشید که دیگر هرگز از پروژه رکلس خارج نمی شوید. چرا؟
فونکه: دلیل جذابیت دنیای رکلس برای من آن است که دنیای این اثر به دنیای ما بسیار بیشتر از دنیای قرون وسطایی سه گانه «جوهری» نزدیک است. هنگامی که من در مورد قرن 19 تحقیق می کردم این گونه به نظرم رسید که گویی در حال مطالعه در مورد پیدایش عصر کنونی و آینده هستم. مجبور شدم با اکتشافات علمی و صنعتی شدن روبه رو شوم، آن هم در قرن 21 و در مکانی که دنیا مدام در حال نو شدن است. اما در مورد داستان؛ داستان تجسم گذشته ای گمشده است که همه ما گاه و بی گاه میل داریم که به آن برگردیم. زیرا این گذشته برای ما کمتر ناآشنا به نظر می رسد و با طبیعت و شخص ما دارای سازگاری و تطابق است. این مساله که ما از بیرحمی های گذشته مطلعیم به هیچ وجه از جذابیت آن نمی کاهد. من از این دنیای گمشده کاملا آگاهی دارم، زیرا در آمریکا در جامعه ای زندگی می کنم که رو به جلو در حرکت است و اینجا در آمریکا و آن جا در اروپا گذشته همان چیزی است که از دست می رود.
نظر شما