نويسنده كتاب «مرگانديشي از گيلگمش تا كامو» مواجهه انديشمندان مختلف با مرگ را بسيار متفاوت برشمرد و گفت: مولانا مشتاق مرگ است، اما كامو برداشتهاي پوچگرايانهاي از آن دارد. مرگ مساله وجودي همه انسانهاست، اما تاثيري مشترك بر آنها ندارد، زيرا اعتقاد هر فردي است كه نوع مواجههاش با مرگ را رقم ميزند./
وي افزود: اين كتاب در هفت فصل، موضوع مرگانديشي را بررسي ميكند. در اين بررسي، من از گيلگمش آغاز كردم كه نخستين اسطوره مكتوب بشري است كه در آن از مرگانديشي سخن به ميان مي آيد. سقراط، مولانا، لئو تولستوي، مارتين هايدگر و آلبر كامو، ديگر اشخاصياند كه اين انديشه در منظومه فكري آنان بررسي شده است. يكي از فصلهاي كتاب نيز به بررسي ديدگاه معارف اسلامي درباره مرگ اختصاص دارد.
اين نويسنده، مرگانديشي را مقولهاي ذهني دانست كه تنها گوشهاي از مباحث مربوط به مرگ را دربر ميگيرد و همه آن نيست. وي گفت: در اين كتاب، مباحث مربوط به مرگ را در دو دسته ذهني و عيني تقسيم كرده و جايگاه مرگانديشي در آن را نشان دادهام. اين مبحث درباره ديدگاه انسانها درباره مرگ است، انسانهايي كه هنوز حيات دارند، اما موضوع مرگ، به يكي از دغدغههاي آنان تبديل شده است.
وي مواجهه انديشمندان مختلف با اعتقادات گوناگون با مرگ را بسيار متفاوت و حتي گاهي متضاد برشمرد و گفت: مرگانديشي در عدهاي از آنان سبب پوچي و از ميان رفتن معناي زندگي ميشود و براي عدهاي ديگر، معناي زندگي را بازسازي ميكند و به آن عمق ميدهد.
كمپانيزارع درباره دليل انتخاب افرادي كه به بررسي مرگانديشي در انديشه آنان پرداخته است، گفت: دليل انتخاب «گيلگمش» روشن است، زيرا او نماينده اسطورههاي مرگانديش قلمداد ميشود، اما درباره سقراط بايد گفت كه او فيلسوفي است كه خود به استقبال مرگ رفت و بازتاب اين حركت او و انديشهاش درباره مرگ را در «آپولوژي» ميبينيم.
اين نويسنده ادامه داد: اسلام ديدگاه مشخصي درباره مرگ دارد كه بررسي و بازخواني آن براي ما مسلمان جالب توجه خواهد بود. مولانا، عارفي مرگانديش است و مطالبي را درباره مرگ مطرح ميكند كه نظيري براي آنها در نزد ساير انديشمندان نميتوان يافت.
وي درباره دليل انتخاب هايدگر، تولستوي و كامو در اين كتاب گفت: «مرگ ايوان ايليچ» يكي از شاهكارهاي تولستوي است كه به موضوع مرگ ميپردازد و هايدگر نيز در كتاب «هستي و زمان» خود، مرگانديشي تولستوي را تحسين كرد و اين رمان را از بهترين رمانها شامل بحث مرگ دانست.
كمپانيزارع يادآور شد: هايدگر و كامو، دو فيلسوف متعلق به مكتب اگزيستانسياليستاند و به همين دليل، به مسايل وجودي انسان توجه داشتهاند. مرگ، مهمترين مساله وجودي انسان است، همان گونه كه هايدگر نيز بخش زيادي از كتاب «هستي و زمان» را به مرگ اختصاص داد و ما ميتوانيم در اين بخش، از نظرات يك فيلسوف مدرن درباره مرگ آگاه شويم.
وي افزود: در نقطه مقابل، كامو معتقد بود فوريترين و مهمترين مساله انسان اين است كه چرا خودكشي نميكند! به باور او، مرگ القاي پوچي ميكند و فردي كه تكليفش را با مرگ مشخص نكرده است، نميتواند زندگي آسودهاي داشته باشد. او ميگفت دوست دارد در تنه درختي زندگي كند، اما تنها زنده باشد. دغدغههاي او بوي پوچي ميدهند و بخشي از اين امر، از موضعگيري او در برابر مرگ نشات ميگيرد.
نويسنده كتاب «ابليس، عاشق يا فاسق؟» ادامه داد: هر يك از اين هفت انديشه، فضايي متفاوت را درباره مرگ القا ميكنند و يكي ديگر از انتخاب و در كنار هم قرار دادن آنها، همين تباينشان بود. مولانا مشتاق مرگ است و همواره شوقش براي مرگ را آشكار ميكند، اما كامو از اين مساله، برداشتهاي پوچگرايانه دارد. اين تفاوتها نشان ميدهند كه از طريق هر انديشهاي كه به مرگ فكر كني، رويارويي متفاوتي با آن خواهي داشت كه از همان انديشهات نشات ميگيرد. بنابراين مرگ، به عنوان مسالهاي وجودي براي تمامي انسانها، تاثيري مشترك بر آنها ندارد.
وي قصدش از به تصوير كشيدن اين تفكرات مختلف و متفاوت را تطبيق مرگانديشي در مكاتب مختلف برشمرد و گفت: اين آراي مختلف، به نوعي سبب باز شدن افقهاي ديد مخاطبان نيز خواهد شد و اي بسا به همنوايي با آنان بيانجامد.
كمپانيزارع هر يك از افراد مورد بررسي در كتابش را نمايندگان اعصار خودشان در باب مرگانديشي معرفي كرد و گفت: در آينده، مقالات ديگري درباره بررسي اين موضوع در انديشه عطار و مسيحيت به كتاب اضافه ميشوند تا مبحثي كاملتر در اختيار مخاطبان قرار گيرد.
كتاب «مرگانديشي از گيلگمش تا كامو» از سوي انتشارات نگاه معاصر منتشر شده است.
نظر شما