عليمحمد صابري، مدرس فسلفه دانشگاه تربيت معلم، در نشست ديروز(يكشنبه) سراي اهل قلم خانه كتاب كه به مقايسه ميان هنر اسلامي و ايراني اختصاص داشت، گفت: ميان اين دو هنر افتراق به معناي جدايي وجود ندارد، زيرا مبدأ هر دو، خداوند است./
صابري در ابتداي اين جلسه، هنر ايراني و اسلامي را حكمي دانست و گفت: حكمي بودن اين دو هنر به آن دليل است كه در سرزمين ايران در پيش و پس از اسلام، حكيمان، هنرمندان واقعي و هنرمندان، حكيمان راستين به شمار ميآمدند.
وي درباره نخستين وجه اشتراك هنر اسلامي و ايراني گفت: ذات اين دو هنر، زيبايي است كه كاملا متفاوت از اخلاق مدرن و هدف غايي هنر امروز است، زيرا اخلاق مدرن مطابق با زندگي قانونمند شهري امروز است و با منفعتطلبي آميخته شده.
صابري دومين شباهت اين دو هنر را جريان داشتن تفكر و تذكر در آنها برشمرد و توضيح داد: اين انديشيدن به معناي تفكر تكويني در خلقت و اين نوع تفكر، تجلي حقيقت بر دل آدمي است. به يقين اين تفكر، فلسفي نيست، بلكه ديني است، چرا كه انديشه فلسفي در پي اثبات ميرود، اما تفكر ديني در مقام ثبوت و حضور قرار دارد و به گونهاي است كه با تجلي در پيامبر اسلام(ص) كه به مكتب نرفته بود و خط ننوشته بود، وي را به حكيمي تمام عيار تبديل كرد.
وي حضور عرفاني هنرمند در هنر اسلامي و ايراني را وجه اشتراك ديگري براي آنها برشمرد و گفت: شباهت ديگر اين دو هنر، تربيت هنرمندان است. هنرمند ابتدا بايد دلش را بسازد و تربيت حكمي به دست آورد و سپس اثر هنري بسازد و خلق كند.
سپس داداشي درباره «ميتولوژي» در سنت يوناني گفت: اين واژه به اشتباه، اسطورهشناسي معنا ميشود، چرا كه واژه mith به معناي سخن گفتن با لبان بسته است. بنابراين، ميتولوژي يعني شناخت اسرار. «خلوت كردن با خود» در يونان باستان رواج داشت. افراد در اين خلوتها در سكوت و آرامش و با ياد مستمر خداوند در پي نوعي فتوح بودند تا حقيقت آنگونه كه هست بر آنها آشكار شود.
داداشي ادامه داد: يونانيان از طريق «ميت»ها، آموزهها را به افراد تعليم ميدادند. به عنوان مثال، زئوس خداي خلقت و داراي حكمت و خرد مطلق است، بنابراين فرد ميآموزد كه خرد مطلق، حقيقت را پديد ميآورد. در فرهنگ ايران باستان «سپنته مينيو» نيز همين خرد است كه در اسلام از آن با عنوان خرد محمدي نام برده ميشود.
وي افزود: معناي حقيقي هنر در زبان اوستايي، محسن است كه جنبهاي از عقل دارد. در سوره «شعراء» قرآن كريم نيز ايمان، عمل صالح و ذكر كثير را ميتوان به عنوان ويژگيهاي هنرمند دريافت. اين سه ويژگي را ميتوان با گفتار نيك، پندار نيك، كردار نيك زرتشت برابر دانست. «هونروري» در زبان پهلوي نيز به معناي تقواست. با اين توصيفات بايد گفت كه هر زبان به طريقي متفاوت از زبانهاي ديگر بيان ميشود، اما تمامي آنها پرده از يك حقيقت برميدارند.
داداشي با بيان اين كه «حكمت آموختني نيست، چرا كه معلم بشري نميتواند آن را آموزش دهد، بلكه با عنايت الهي قابل دسترسي است» خاطرنشان كرد: به گفته افلاطون، حكمت، نگريستن به عالم از دريچه نگاه خداوند است ومعقول يا هدف غايي عقل در اين نوع از تفكر، خداوند به حساب ميآيد، اما مركز عقل در دنياي مدرن حقيقت الهي نيست و ريسمان عقل در خيمه الهي بسته نشده است. در اين شرايط است كه عقل هرزه ميشود و به دامان اهريمن ميافتد.
اين پژوهشگر ادامه داد: در اين حكمت، عقل سه وجه دارد. يك وجه آن ريشه در مبدأ دارد. دومين وجه، شناخت خود است و سومين ويژگي، شناخت چيزي است كه به واسطه عقل پديد ميآيد. اگر عقل در ويژگي سوم خود فرو رود، اندوهگين ميشود و به بيراهه ميرود.
در ادامه صابري توجه به نيروي عقلايي يا همان حقيقت محمديه را يكي ديگر از اشتراكات هنر ايراني و اسلامي برشمرد و گفت: هنرمند از طريق اين حقيقت، به توحيد و سپس وحدت ميرسد.
وي افزود: دل، يكي ديگر از اشتراكات است كه محل ريزش رحمت الهي است. همچنين روح نيز يكي ديگر از شباهتهاي اين دو هنر به شمار ميآيد، زيرا در هر دوي اين فرهنگها توجه به خود حقيقي و عالم خواب كه با روح مرتبطند، وجود دارد.
صابري در پايان جلسه در پاسخ به سوال يكي از حضار درباره تفاوتهاي هنر اسلامي و ايراني گفت: هنر اسلامي و ايراني چنان در هم تنيده شدهاند كه ميتوان گفت اين هنر ايراني بود كه زواياي پنهان اسلام را آشكار كرد. ميان اين دو هنر افتراق به معناي جدايي وجود ندارد، زيرا مبدأ هر دوي آنها خداوند است.
نظر شما