خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نظرلو: اسم و شهرتش عباسعلی زالی است. سال ۱۳۱۶ خورشیدی در روستای تیکن که ۲۵ کیلومتر با شهرستان گلپایگان فاصله داشت؛ به دنیا آمد. روستایی محروم که ساکنان آن با کشاورزی و دامداری روزگار میگذراندند. مردها سرِ زمین میرفتند و زنها به امورات خانه میرسیدند. در این بین، پسرها و دخترها هم وَردستِ پدر و مادر قد میکشیدند. عباسعلی هم خیلی وقتها با پدر روی چهارپا مینشست و به سمت زمین میرفت. کمی که بزرگتر شد او را به مکتبخانه فرستادند. اجدادش روحانی و مبلّغ دین بودند و پدربزرگ پدرش که ملامحمدعلی صدایش میکردند؛ طلبه و شیخ روستا بود و مردم برای حل مسائل شرعی سراغش میرفتند. در مکتب قرآن خواندن را یاد گرفت و بعضی ادعیه را حفظ کرد. در همان زمان اهل دویدن در کوه و دشت بود و یک بار که به دشت چاله رفت؛ نزدیک بود از شدت ترس قالب تهی کند. کنار دشت جاده بزرگی بود که چیزی در آن با سرعت حرکت میکرد و پشت سرش گرد و غبار زیادی به هوا برمیخاست. عباسعلی از شدت ترس زبانش بند آمد. فقط دوید تا از آن مهلکه جان سالم به در ببرد اما صداهای عجیب آن موجود غول پیکر توی گوشش میپیچید و او حتی جرأت نکرد؛ سر برگرداند! خودش را به خانه رساند و برای اهل آن تعریف کرد که چگونه از چنگ حیوان غول پیکری فرار کرده است!
پدرش خیلی تأکید داشت عباسعلی ادامه تحصیل بدهد. روستا مدرسه نداشت؛ تصمیم گرفت پسرک را نزد مادربزرگ که در اصفهان زندگی میکرد؛ بفرستد.
رفتن به اصفهان راحت نبود. با چهارپا خودشان را به خوانسار رساندند. هفتهای یک ماشین از خوانسار به اصفهان میرفت و عباسعلی باید سوار همان ماشین میشد. وقتی به خوانسار رسیدند؛ عباسعلی همان موجود غول پیکر را که در بیابان از ترسش فرار کرده بود؛ دید که کنار دیواری ایستاده. با ترس و لرز از پدرش پرسید: «این چیه؟» پدر جواب داد: «این ماشینِ! که قراره تو رو ببره اصفهان!» عباسعلی تازه آنجا فهمید ماشینِ کوچههای خوانسار همان موجود ترسناک بیابان بوده است! دیگر نترسید! سوار شد و به اصفهان رفت.
مادربزرگ ابتدا عباسعلی را به یک مکتبخانه برد که نزدیک میدان شاه [۱] و کنار بازارچه قرار داشت. مکتب حیاط کوچک و اتاق کوچکتری داشت که چندین دختر و پسر دور هم مینشستند و ملا به آنان درس میداد. زیر اتاق کوچک زیرزمین تاریکی بود که هیچ پنجرهای نداشت و به محلی برای تهدید مکتبیها بدل شده بود. هر وقت یکی از بچهها کاهلی میکرد و خوب درس نمیخواند؛ ملا او را به چالِ تاریک که اسمش را چال مارموش [۲] گذاشته بودند؛ حواله میداد. همین تهدید مانع شیطنت و تنبلی بچهها میشد! هر چند که کسی هم آنجا مار و موش ندیده بود. بعد از یک سال تحصیل در مکتب مادربزرگ، عباسعلی را در مدرسه شیخ لطفالله که کنار مسجد شیخ لطفالله قرار داشت؛ ثبتنام کرد. مدرسه پنج کلاسه بود و عباسعلی چون سواد خواندن و نوشتن داشت او را به کلاس دوم فرستادند. با معدل خوب مقطع پنجم را تمام و سپس به دبیرستان سعدی رفت. او همیشه در تأمین هزینههای معاش با مشکل مواجه بود. با این وجود با تحمل مشقت فراوان، سه سال در دبیرستان تحصیل و پس از آن در آزمون دانشسرا شرکت کرد تا معلم شود و درآمدی داشته باشد. عباسعلی رتبه اول را در آزمون کسب کرد و با خوشحالی وارد دانشسرای مقدماتی شد. او همواره جزء نفرات برتر بود و با علاقه و انگیزه به ادامه تحصیل و طی کردن مراحل موفقیت میاندیشید. پس از دو سال او را به روستای قهی در اطراف اصفهان فرستادند. روستا یک کلاس داشت که باید پنج مقطع تحصیلی را در آن درس میداد. دانشآموزان از کلاس اول تا پنجم کنار هم مینشستند و او معلم، مدیر و فراش مدرسه بود. روزها به آموزش بچههای روستا میپرداخت و کمی که گذشت تصمیم گرفت دیپلم بگیرد و در آزمون دانشگاه شرکت کند. روستازاده بود و عصرها کتابهای تازهای را که پیدا کرده بود؛ زیر بغلش میزد و روانه مزرعه میشد تا در دل طبیعت مطالعه کند! تا مینشست و کتابها را پهن میکرد زمان بازگشت کشاورزان به خانههایشان میشد.آنها هم که معلم روستا را تنها زیر تک درخت میدیدند به گمان آنکه دلش گرفته، دورش حلقه میزدند و بساط گفتگو و چای را پهن میکردند.
عباسعلی استعداد و پشتکار خوبی داشت. کمی هم پول جمع کرده بود. توانست دیپلم بگیرد و بعد از آن به اصفهان رفت تا در آزمون دانشگاه شرکت کند. او که با دنیای روستا و کشاورزی از کودکی انس داشت تا اسم دانشکده کشاورزی را شنید؛ گفت: «همین خوب است! میروم رشته کشاورزی» اما دانشگاه کشاورزی در کرج بود و او باید برای آزمون به تهران و بعد از آن به کرج میرفت. عباسعلی اسبابش را جمع کرد و راهی شد. نمیتوانست به معلمی در روستا قناعت کند. روح بلندپروازی داشت و فکرهای زیادی در سرش چرخ میخورد.
پرسانپرسان خودش را به تهران رساند و بعد سوار مینیبوسهایی شد که به آن "اتو توکل" میگفتند و به دانشکده کشاورزی کرج میرفت. او توانست در رشته کشاورزی دانشگاه تهران نمره بالایی کسب کند و دانشجو شود اما همچنان مشکلات مالی دست از گریبانش برنمیداشت. باید در کنار تحصیل کار میکرد تا بتواند از پس هزینههای دانشگاه و امرار معاش بربیاید. روزها درس میخواند و عصرها با اتوتوکل به تهران میرفت؛ کار میکرد و دوباره آخرهای شب به کرج برمیگشت.
با وجود سختیهای فراوان، عشق به تحصیل او را موفق ساخت تا رتبه اول را در دانشکده کشاورزی از آن خود کند و مشمول استفاده از بورسیه خارج از کشور شود. اما عباسعلی زالی در دوران تحصیل به علت شرکت در تجمعات و اعتراضات دانشجویی چندین بار توسط ساواک احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود. حتی به او پیشنهاد همکاری داده بودند تا در ازای دادن اطلاعات، امتیازاتی به او بدهند اما نپذیرفت و مأمور ساواک هم با قاطعیت به او گفت: «تو شاگرد اولی اما ما اجازه نمیدیم به خارج بری و بورسیه بشی!»
همین تهدید مراحل کار او را با مشکل مواجه ساخت. سال ۱۳۴۳ فارغالتحصیل شد و مدتی به استخدام دانشکده در آمد تا در کارهای اجرایی و هماهنگی کمک کند.
رئیس دانشکده مخالف حضورش در آنجا بود و چند بار با تندی به او گفت که دیگر در آن فضا پیدایش نشود اما عباسعلی با حمایت رئیس گروه که استاد مقتدری بود توانست به کار پارهوقت خود در دانشکده ادامه دهد.
پس از یک سال کار کردن، مقداری پول جمع کرد و چند نفر از اساتید هم که پشتکار و استعدادش را دیدند موانع را برداشتند تا بتواند از بورسیه استفاده کند. بالاخره او توانست برای ادامه تحصیل به آمریکا برود.
بعد از گذراندن آزمون دانشگاه در رشته آمار دانشگاه کرنل و رشته کشاورزی دانشگاه کالیفرنیا پذیرفته شد و تصمیم گرفت به رشته کشاورزی دانشگاه کالیفرنیا برود. دوره فوقلیسانس را میگذراند که به دانشگاه برکلی رفت و با دکتر مصطفی چمران که در دانشگاه تدریس میکرد؛ آشنا شد و فهمید گفتگوهای دینی دکتر چمران پیشنماز اهل سنت برکلی [۳] را شیعه کرده است.
عباسعلی زالی، دوره فوقلیسانس را در دانشگاه کالیفرنیا با موفقیت اخذ و سپس در رشته ژنتیک گیاهی و اصلاح نباتات رتبه اول را کسب کرد و دکترا گرفت. او با وجود دعوت به همکاری در دانشگاه و موسسات پژوهشی، عزم بازگشت به وطن را داشت اما باز در خرج سفر مانده بود! به همین جهت یک سال کار کرد و پس از تأمین مخارج به ایران برگشت. پس از بازگشت تصمیم گرفت شغلی که حقوق بیشتری دارد را انتخاب کند. به همین جهت به کارخانه طرح نیشکر در خوزستان رفت. پس از مدتی محیط کار را نپسندید. خانوادههای امریکایی که در آنجا تردد داشتند؛ با روحیات و سبک زندگی او همخوانی نداشتند! قید حقوق بیشتر را زد و به دانشگاه تهران بازگشت تا در دانشکده کشاورزی استادیار شود.
سال ۱۳۵۰ با دختری از خانواده متوسط ازدواج کرد و در یکی از خانههای سازمانی دانشگاه زندگی مشترک خود را آغاز نمود و صاحب سه فرزند شد. خانه استاد زالی در دانشگاه، مأمن و پناهگاه دانشجویانی بود که فعالیتهای اسلامی داشتند. دانشجویان او را به عنوان یک استاد مسلمان میشناختند و کتابهای ممنوعه آن زمان مثل کتابهای دکتر شریعتی را به او امانت میسپردند تا از دستبرد ساواک در امان بماند.
در سالهای ابتدای تدریس در دانشکده، طرح تحقیقاتی اصلاح نباتات و تولید بذر را نیز آغاز کرد و توانست به نتایج خوبی در تولید بذر هیبرید از گیاه آفتابگردان دست پیدا کند و به همین دلیل جایزه فرصت مطالعاتی را از آن خود کرد. سال ۱۳۵۶ بود که برای فرصت مطالعاتی به آمریکا رفت.
دانشجویان ایرانی مذهبی در آمریکا اخبار تحولات ایران را رصد میکردند. دور هم جمع میشدند و درباره اتفاقات پیش رو بحث و تبادل نظر داشتند. استاد زالی نیز در این جلسات مشارکتی فعال داشت و بعد از پایان فرصت مطالعاتی با اطلاعات و دانشِ آموخته به کشور بازگشت تا بتواند آموختههای خود را در ایران عملیاتی کند.
هنوز امام به ایران بازنگشته بود که از فرانسه به کشاورزان پیام داد: «سعی کنید امسال کشتتان خوب باشد و مراعات کنید و دقت بیشتری در کشاورزی داشته باشید.» همین پیام سبب شد دکتر زالی که در گروه آرگونومی دانشکده کشاورزی حضور داشت با همراهی تعدادی از اساتید و دانشجویان گروه کوچکی به نام کمیته امداد کشاورزی تشکیل دهد تا کمکهای مالی فرد خیرخواهی را در جهت توسعه کشاورزی به کشاورزان روستایی برساند.
با پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ و سازماندهی جدید ساختار حکومت، دکتر شیبانی مسئولیت وزارت کشاورزی را برعهده گرفت. ایشان انسان مهذّب و پزشک قابلی بود اما در اداره امورات کشاورزی نیاز به همراهی متخصصان داشت. دکتر زالی را به او معرفی کردند و عباسعلی زالی کار خود را در وزارت کشاورزی به عنوان قائممقام دکتر شیبانی آغاز کرد. استاد زالی دو سال در سِمت قائم مقام دکتر شیبانی حضور داشت و در این مدت یک نفر را برای گرفتن پست معاونت امور دام معرفی کردند. دکتر زالی آن فرد را از دوران تحصیل در آمریکا میشناخت و میدانست شخص ناسالمی است و حتی به خاطر کلاهبرداری و کارهای خلاف تحت تعقیب پلیس آمریکا قرار گرفته است. مخالفت خود را به دکتر شیبانی اعلام کرد و این پست به آن شخص نرسید اما پای آن شخص از وزارت کشاورزی قطع نشد و چند سال بعد با حمایت چند شخصیت سیاسی به دنبال اجرایی کردن طرح کشت دانههای روغنی در ایران افتاد. طرح کشت دانههای روغنی را آمریکاییها در کشورهای خلیج فارس اجرایی کرده بودند و بعدها اعلام کردند این طرح در راستای فریب کشورهای عربی بوده است و همان شخص در صدد بود این طرح را در شش استان کشور اجرایی کند. کار سختی بود اما دکتر زالی که میدانست آن شخص فقط به دنبال کلاهبرداری و گرفتن ارز مملکت است و ذرهای به منافع ملی و توسعه کشاورزی اهمیت نمیدهد؛ مانع اجرایی شدن این طرح توسط آن شخص شد.
دکتر عباسعلی زالی چهار سال قائممقام وزارت و از سال ۶۲ تا ۶۷ وزیر کشاورزی ایران بود. هر چند که صنعت و کشاورزی به دلیل دولتی بودن بیش از حد با مشکلات بسیاری همراه بود اما با دشواری کارها پیش میرفت. جنگ بود و دکتر برای پیشرفت و توسعه کشاورزی شخصاً به استانها سرکشی میکرد و در سفر به کشورهای مختلف درصدد ورود تجهیزات کشاورزی جدید به ایران بود.
پس از پایان دوران وزارت، دکتر زالی به دانشگاه برگشت و به تدریس پرداخت. در زمان انتخاب نمایندگان مجلس، بزرگان کرج به دلیل شناخت وی، او را به عنوان نماینده پیشنهاد دادند که مورد تأیید مردم نیز قرار گرفت و به این ترتیب دکتر زالی برای دو دوره متوالی به مجلس شورای اسلامی راه یافت.
او در تبلیغ و انتخابات ریالی خرج نکرد و اتاق استادی خود در دانشکده را که مقابل خوابگاه دانشجویان قرار داشت؛ مرکز مراجعات عمومی مردم قرار داد.
دکتر خود را مسئول و متعهد به کار میدانست و تلاش داشت در هر جایگاهی که قرار دارد به بهترین نحو از عهده کارها بر آید تا جایی که برای خانه و خانواده فرصت کمتری داشت. میان مردم به پرکاری مشهور بود و اهالی البرز از دوران نمایندگی ایشان به نیکی یاد میکنند.
در سال ۱۳۷۵ دکتر زالی را به عنوان رئیس مرکز آمار ایران معرفی کردند. ایشان اطلاعات خوبی در زمینه آمار داشت و در زمان سرشماری به استانها سرکشی میکرد. پس از چندین سال حضور در مرکز آمار بالاخره در سال ۱۳۸۳ به خانه اصلیاش یعنی دانشگاه بازگشت و به تدریس و تحقیق و پژوهش پرداخت.
او که استاد دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی، رئیس انجمن دانشآموختگان دانشکدههای کشاورزی و مدتی نیز رئیس پردیس کشاورزی و منابع طبیعی بود؛ در حوزه ژنتیک کمّی اصلاح نباتات و برنامهریزی و سیاستگذاری بخش کشاورزی فعالیت میکرد و موفق به دریافت جایزه وزارت علوم برای تحقیقات در دانههای روغنی و برگزیده جایزه علمی علامه طباطبایی شد و در سال ۱۴۰۲ نشان عالی دانش ایران را دریافت کرد.
استاد زالی در تمام سالهای خدمت در پی انجام وظیفه است و تلاش دارد خدمتگزار باشد و به شیوه قناعت و سادگی روستازادگی نیز سبک و سیره زندگیاش را ترسیم نموده است. او همواره ارتباط صنعت و دانشگاه را لازم و ضروری میداند و میگوید: «نیازهای کشور باید به دست صنعت داخلی برطرف شود و نحوه تولید علم در دانشگاه نیز باید به گونهای باشد که نیاز صنعت داخلی را برطرف سازد و این مهم با خصوصیسازی و کم حجم کردن دولت امکانپذیر است. چرا که الان دانشگاههای ما به جای اینکه نیاز داخل را تأمین کنند در حال تولید رایگان علم برای خارجیها هستند و اساتید و دانشجویان میخواهند با نوشتن مقاله نمره و امتیاز بگیرند و دیگر اهمیت نمیدهند که شاید نیازهای کشور ساده و در حد تصفیه پساب باشد و آنان باید برای این نیاز راهکار بدهند.
تولید علم در کشور ما با سرعت در حال پیشروی است در حالیکه صنعت و تجربه بسیار از آن فاصله دارد و در واقع این علم برای خارجیها تولید میشود و صنعت همچنان نیمهکاره و مطرود مانده است! در حالیکه اگر همین چرخه به بخش خصوصی عالِم واگذار شود؛ صنعت ناگزیر است به دانشگاه مراجعه کند و دانشگاه نیز با حمایت مالی صنعت، نیازهای آن بخش را مرتفع میسازد. برای ارتباط صنعت و دانشگاه حتماً باید اقتصاد از حالت دولتی خارج شود و آن وقت صنعت مجبور است برای تأمین نیازهای خود سرمایهگذاری کند و دانشگاه هم دیگر نمیگوید این پایاننامه به درد ما نمیخورد! البته مسیر باید برای بخش خصوصی سالم و واجد شرایط هموار شود که متأسفانه موانع حقوقی فراوان است و به جای تسهیل، بخش خصوصی کارآمد را هم گرفتار میکند. این را بگذارید در کنار عدم اجرای ابلاغیههای راهبردی! تمام اینها سبب شده ایران که در اصلاح نژاد بذر و دام قدمت صدساله دارد اکنون وارد کننده محصولات دست چندم شود! ما در ایران موسسه پژوهشی و آموزشی فراوان داریم اما در عرصه صنعت و میدان حتی از کشورهای همسایه عقب افتادهایم که باید اقدامی اساسی برای حل آن کرد.»
*نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شخصیتهای علمی و فرهنگی اثرگذار، دفتر تکریم و الگوسازی بنیاد ملی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا، اقدام به نگارش مقالاتی به قلم مرضیه نظرلو کرده است. در هر مقاله به معرفی یکی از این مفاخر علمی پرداخته میشود.
نظر شما