یکشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۶:۳۵
هنوز هم با دغدغه‌هاي مولانا و اقبال روبه‌روييم

مترجم كتاب «معناي زندگي از نگاه مولانا و اقبال» نظرات اقبال را مكمل آراي مولانا و در مواردي برتر از او برشمرد و گفت: اقبال منتقد بزرگ ديني عصر خودش و نخستين فردي بود كه دگرانديشي در دنياي اسلام را مطرح كرد، رويكردي كه در زندگي مولانا وجود نداشت./

دكتر محمد بقايي (ماكان) در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، مولانا را پايه‌ريز افكار اقبال برشمرد و گفت: اقبال، مولانا را مراد خود مي‌داند، اما او هفتصد سال بيش از مولوي آگاهي‌هاي تازه داشت، اطلاعاتي كه مكمل دانش اين عارف است. آنها دو چهره متفكرند كه شباهت‌هاي بسياري در شيوه نگرش آنها به زندگي وجود دارد. آنان زندگي را از منظرهاي خاص و بر اساس بنيادهاي اعتقادي‌شان مي‌نگرند و كيفيت اين نگريستن در ساير متفكران ديده نمي‌شود. 

بقايي فهم اين دو انديشمند از دين را پايه‌ريز نگاهشان به زندگي برشمرد و گفت: بدون شك، اين دو در پي انسان‌هايي برتر بر اساس آراي پذيرفته عرفاني و ديني‌اند، آرايي كه نظير درختي در پوششي از عشقه گرفتار آمده‌‌اند. در نظر آنان وضع جوامع اسلامي كه در آن مي‌زيستند نيز مانند اين درخت است و بايد اين عشقه‌ها را از صورت و ظاهر دين و رفتارهاي اجتماعي زدود.

اين نويسنده و مترجم آن چه «نذير قيصر» در اين كتاب دنبال مي‌كند را در محدوده زندگي برشمرد و گفت: وي در بررسي‌هايش مسأله انسان در نگاه مولانا و اقبال را بررسي مي‌كند، به اين معنا كه انسان چگونه بايد زندگي كند و از چه منظري به آن بنگرد.

وي افزود: اين دو انديشمند براي مسأله دين و فهم درست از آن، اهميت بسيار قائل‌اند، بنابراين يكي از موضوعاتي كه نويسنده در اين كتاب بر آن تأكيد دارد،‌ بررسي دين از نگاه اين دو انديشمند است چرا كه اين نگاه، ديدگاهشان درباره زندگي را پي‌ريزي مي‌كند.

بقايي افزود: مي‌توان گفت كه مولانا نيز هم‌صدا با اقبال، دلايل عقب‌ماندگي شرق را نبود پيشوايان راستين در اين ملل مي‌دانست، پيشواياني كه بتوانند خلق را چنان كه شايسته است، به سوي ترقي سوق دهند. آنان بر نادر بودن اين افراد شايسته در زمانه‌شان تأسف مي‌خوردند.

بقايي به انسان آرماني مولانا در اشعارش اشاره كرد و گفت: آن گونه كه از اشعار مولانا به دست مي‌آيد، انسان آرماني او، آميزه‌اي از شير خدا و رستم دستان است. وي موفق به يافتن چنين انساني نمي‌شود و اين موضوع را مدام در غزل‌هايش بيان مي‌كند، نظير اين ابيات «زين همرهان سست عناصر دلم گرفت / شير خدا و رستم دستانم آرزوست» و «دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر / كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست / گفتند يافت مي‌نشود گشته‌ايم ما / گفت آن چه يافت مي‌نشود آنم آرزوست.»

مترجم كتاب «بازسازي انديشه ديني در دنياي اسلام» با بيان اين كه «در زمانه معاصر نيز با دغدغه‌هاي مولانا و اقبال روبه‌روييم» گفت: بنابراين، اين موضوعات از مسايلي به شمار مي‌آيند كه بايد بيش از پيش مورد توجه قرار گيرند. مولوي و اقبال به شدت به والايي انسان‌ها معتقدند. آنان انساني را جست‌وجو مي‌كردند كه داراي ويژگي‌ها نزديك به خدا باشد. اين دو عارف براي چنين ويژگي‌هايي تعابير و تعاريفي دارند كه در اين كتاب شرح داده شده‌اند.

وي افزود: بدون شك، آن دو در پي انسان‌هاي برتري‌اند كه ريشه در آراي پذيرفته شده در دنياي عرفان و دين دارند، آرايي كه نظير درختي در پوششي از عشقه گرفتار آمده است. در نظر آنان وضع جوامع اسلامي كه در آن مي‌زيستند نيز مانند اين درخت است و بايد اين عشقه‌ها را از صورت و ظاهر دين و رفتارهاي اجتماعي حذف كرد.

بقايي ادامه داد: او همان انساني است كه نيچه با عنوان «ابرمرد» تصوير مي‌كند با اين تفاوت كه در انديشه‌هاي نيچه «خدا» جايي ندارد، اما در آراي مولوي و اقبال، انسان آرماني، داراي ويژگي‌هاي الهي نيز هست. در واقع اين دو انديشمند به نوعي به اگزيستانسياليسم الهي معتقدند.

وي در پاسخ به اين سوال كه «آيا مقايسه ابرمرد نيچه با انسان آرماني مولانا به دليل تفاوت در اعتقادات، ممكن است؟» گفت: برخي از خصوصيات انسان‌هاي آرماني اقبال و مولوي با ابرمرد قابل مقايسه‌اند. شايد تنها تفاوت آنها در اعتقاد به خداوند است. ابرمرد شباهت بسياري با انسان آرماني اقبال دارد و مي‌توان گفت كه تفاوت آنها جزيي است، زيرا نيچه به‌طور دقيق و واضح مدعي ملحد بودن ابرمرد نشده است.

بقايي در تشريح فهم اقبال و مولانا از دين گفت: هر دو انديشمند همان‌گونه كه نويسنده كتاب بيان مي‌كند، با تصوف منفعل مخالفند. آنان تصوف را از منظر تحول و پويايي مي‌نگريستند، نه عاملي براي گوشه‌نشيني و عزلت‌‌گزيني. اين عرفان در نگاه آنان عاملي براي تلاش و دست‌يابي به قله‌هاي رفيع‌تر ويژگي‌هاي والاي انساني بود كه به زندگي وي شكل مي‌داد.

مترجم كتاب «اقبال و انديشه‌هاي ديني غرب معاصر» نگاه اين دو انديشمند را به زندگي حاصل «برداشت‌شان» از دين ندانست و گفت: اقبال و مولانا زندگي درست را در گرو يافتن «حقيقت» دين مي‌پنداشتند. به اعتقاد آنان، دين براي زندگي است، نه زندگي براي دين. آنان در پي ارايه تعريف درست از دين به عنوان الگويي براي ملل شرقي مسلمانند تا اين ملل به دنياي واقع نيز توجه داشته و مدام در انديشه مابعدالطبيعه سير نكنند. متأسفانه شرق اسلامي در 500 سال گذشته، آن اندازه كه به مابعدالطبيعه و بهشت موعود انديشيد، به دنياي واقع بها نداد و نتوانست بهشتي در اين دنيا براي خود بسازد.

بقايي با اشاره به نگاه عرفاني و حقيقت‌جوي اقبال و مولانا به دين گفت: تعريف اين دو انديشمند از خاتميت نبوت، متفاوت با تعريف يك زاهد است. اقبال و مولانا به دليل برخوردار بودن از نگاه عرفاني و تفكر شهودي كه آن را كمتر از تجربه علمي نمي‌دانند، خاتميت نبوت را به گونه‌اي ديگر مي‌پذيرند. زاهد؛ نبوت و تجربه آن را پايان‌يافته مي‌داند،‌ اما عارف به ادامه تجربه نبوت معتقد است. در نگاه عارفان، انسان به گونه‌اي آفريده شده كه نمي‌توان مانند يك كودك با او برخورد كرد و ذهن جست‌وجوگر او را متوقف ساخت. در حقيقت تفاوت انسان با حيوان نيز ريشه در اين جست‌وجوگري دارد.

وي برخي از باورهاي اقبال را متفاوت و حتي كامل‌تر از مولانا برشمرد و گفت: مولوي خاتميت را در تعريف سنتي متوقف مي‌كند، اما اقبال خاتميت نبوت را پذيرفته، اما تجربه آن را همچنان امكان‌پذير مي‌داند، زيرا انسان قادر به داشتن تجربه عرفاني و شهودي است، با اين تفاوت كه تجربيات او بر خلاف پيامبران، به عنوان حكمي كلي و جهان‌شمول تلقي نمي‌شوند. نويسنده اين كتاب موضوع مورد اشاره را به گونه‌اي كاملا محققانه بررسي مي‌كند.

مترجم كتاب «فلسفه دين از نگاه اقبال» به يكي ديگر از برتري‌هاي انديشه اقبال بر مولانا اشاره كرد و گفت: اقبال، منتقد بزرگ ديني عصر خودش بود، رويكردي كه در زندگي مولانا وجود نداشت. او نخستين فردي است كه دگرانديشي در دنياي اسلام را مطرح كرد. وي كاركرد دين در جامعه‌اي كه مي‌زيست و همچنين ساير جوامع مسلمان را قبول نداشت. او هنگام بازگشت از فرنگ و آگاهي از پيشرفت‌هاي غربيان و مواجهه با عقب‌ماندگي كشورش تا اندازه‌اي نااميد و مشوش شد كه فكر خودكشي و ميگساري افتاد، اما سپس از انجام آنها منصرف شد. اقبال، عامل اصلي عقب‌ماندگي اين ملل را فهم نادرست آنان از دين مي‌پنداشت.

وي در پايان گفت: مواردي كه ذكر شد،‌ مشتي است از خروار و طبيعتا خواننده‌اي كه در پي درك ديدگاه‌هاي وسيع‌تر آن است، بايد به كتاب رجوع كند.

كتاب «معناي زندگي در نگاه مولانا و اقبال» به‌تازگي در 450 صفحه از سوي انتشارات تهران منتشر شده و قرار است در بيست و سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران عرضه ‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

اخبار مرتبط

تازه‌ها

پربازدیدها