جمعه ۲۸ آذر ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۰
اولین فرمانروای شیعی مذهب در شرق میانه

احمد غفاری کاشانی، مولف تاریخ نگارستان(959ق) درباره جهانشاه می‌نویسد: «جهانشاه پادشاهی عظیم‌الشان و صاحب اقبال بود و تمام ایران زمین را سوای خراسان در تحت تصرف داشت با تمام عراق عرب و سواحل دریای هندوستان و مدت سی‌ودو سال به عزت و استقلال سلطنت کرد.»

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - طاهره مهری؛ تاریخ ایران و سرزمین‌های پیرامون آن، مملو از چهره‌هایی است که در عین اقتدار سیاسی، نقشی ماندگار در فرهنگ، هنر و ادبیات ایفا کرده‌اند. یکی از این چهره‌های کمتر شناخته شده، جهانشاه قراقویونلو است؛ فرمانروایی که در سده نهم هجری نه تنها قلمرو گسترده‌ای از قفقاز تا عراق، از آناطولی تا کرمان و شیراز و خراسان تا کرانه‌های عمان را اداره می‌کرد، بلکه خود به عنوان ادیب و شاعر، حامی فرهنگ و بانی آثار هنری و معماری برجسته نیز شناخته می‌شود.

کتاب «درآمدی بر تاریخ قراقویونلوها سیمای تاریخی و شخصیت ادبی جهانشاه» با عنوان فرعی ردپایی از سیاست، معماری، شعر و شمشیر به کوشش مهدی اللهیاری تبریزی از سوی نشر یاس بخشایش به بازار کتاب آمده است. کتاب فهرستی بلند با اتکا به تاریخ قراقویونلوها را در بردارد که بخش‌هایی از آن را ورق می‌زنیم:

اولین فرمانروای شیعی مذهب در شرق میانه

جهانشاه قره‌قویونلو

«نویان ابوالمظفر جهانشاه بن قرایوسف بن تورموش‌خان بایرام خوجا (حکومت: ۸۴۱-۸۷۲ ق / ۱۴۳۷-۱۴۶۷ م) متخلص به «حقیقی» / «حقیقت»، معروف‌ترین پادشاه از سلسله قره‌قویونلوهاست. جهانشاه، اولین فرمانروای شیعی مذهب در شرق میانه است که توانست در آذربایجان، خراسان، فارس، عراقین، گرجستان، قسمتی از آسیای صغیر، شامات و دریای عمان، حتی تا مرز سند و هند با شوکت و عظمت تمام حکومت کند.

وی آخرین فرمانروای بزرگ دولت قراقویونلو بود و در دوران سلطنت او، فرمانروای او به یک امپراتوری تبدیل شد و درخشان‌ترین دوران خود را سپری کرد.

به هر روی حکومت آذربایجان و قسمت‌هایی از شمال غربی و مرکزی ایران، به «جهانشاه قره‌قویونلو» می‌رسد. رفته‌رفته کار جهانشاه بالا گرفته و به (سال ۸۴۴ه/۱۴۳۸ م) بر همه گرجستان استیلا یافته و در نتیجه به (سال ۸۵۶ه/۱۴۵۰ م) عراق عجم را به حکومت خود ضم و شهر «اصفهان» را تصرف می‌کند و نیز عراق عرب را از دست برادر خود اسبان میرزا درآورد، همچنین خود را ملقب به ابوالمظفر و مظفرالدین ساخت. عنوان طغرای فرمان‌های او «ابوالمظفر جهانشاه بهادر سوزمیز» است وی در روز نیمه شعبان، مصادف با ولادت حضرت مهدی «عج» (۸۶۲ه/۱۴۵۷ م) در شهر هرات، مرکز اقتدار و عظمت تیموریان به تخت می‌نشیند و سکه و خطبه به نام او می‌خوانند.

اولین فرمانروای شیعی مذهب در شرق میانه
نگاره جهانشاه اثر ابوالحسن مستوفی غفاری

احمد غفاری کاشانی، مولف تاریخ نگارستان (۹۵۹ ق) درباره جهانشاه می‌نویسد:

«جهانشاه پادشاهی عظیم‌الشان و صاحب اقبال بود و تمام ایران زمین را سوای خراسان در تحت تصرف داشت با تمام عراق عرب و سواحل دریای هندوستان و مدت سی‌ودو سال به عزت و استقلال سلطنت کرد. آخر به واسطه غفلت بر دست حسن بیک بایندری به قتل رسید. سلاطین قراقویونلو چهار تن هستند و مدت حکومتشان شصت و سه سال، قرایوسف بن قرامحمد، چهارده سال و کسری اسکندربن قرایوسف، شانزده سال، جهانشاه بن قرایوسف، سی و دو سال، حسنعلی بن جهانشاه یک سال».

ابوبکر طهرانی در دیار بکریه در این باره چنین نظر می‌دهد: «حسنعلی خود را از حبس رهانید و امیر عربشاه و محمود بیک آق قویونلو را نیز از بند بیرون آورد و به تبریز رفت و زنان امرا که در شهر بودند همه را به امرا و نوکران خود بخشید و دختران شهر را به هر کس می‌داد. مردم اطراف از اراذل و اوباش روی بدو آوردند. جهانشاه در هرات این خبر شنید با سلطان ابوسعید مصالحه کرده به سوی تبریز روان شد. چون جهانشاه به ری رسید شهسوار بیک و سولان بیک و پیرعلی و علی شکر را پیشاپیش به تبریز فرستاد، حسنعلی، حسون اوغلی را به مقابل ایشان فرستاد جنگی درآجی چای درگرفت و حسون اوغلی کشته شد، حسنعلی بترسید و به قلعه ماکو رفت و متحصن گشت.»

جهانشاه در هرات ناچار با ابوسعید از در صلح درآمده خراسان را به او واگذاشت و با طی هر روز ۱۲ فرسنگ خود را به آذربایجان رسانید و حسنعلی پسر یاغی خود را دستگیر کرد. جهانشاه می‌خواست حسنعلی را به دار بیاویزد اما به شفاعت همسر خود «خاتون جان بیگم» نامادری حسنعلی، وی را به عربستان فرستاد و او در (سال ۸۶۸ ق) از همانجا به خدمت پدر رسید و مورد استقبال او قرار گرفت. اما پس از چندی دیگر باره در قله ماکو محبوس شد.

پس از سرکوبی حسنعلی پسر دیگرش پیربداق که به حکومت بغداد فرستاده بود بر پدر یاغی شد. جهانشاه یک سال شهر بغداد را محاصره کرده بر او دست یافت و وی را بکشت و فرزند دیگر خود محمدی را به جای او نشانده و با شکوه فراوان به تبریز بازگشت.»

اولین فرمانروای شیعی مذهب در شرق میانه
مسجد کبود تبریز اثر معماری مشهور عصر قراقویونلوها

استمداد زرتشتیان یزد از جهانشاه

«داستان زرتشتیان یزد و جهانشاه حاکم هرات که در روایات داراب هرمزدیار زیرعنوان بلند بالای غمازی کردن ناکسی از بهدینان یزد اندر پیش جهانشاه از بهر بهدینان یزد و حقیقت‌های آن و رفتن جمشید به شهر هرات در پیش شاه، آمده است؛ سروده‌ای دیگر از نوشیروان مرزبان کرمانی است که در (۹۲۶/۹۶۵ ق) روزی در یک مجلس از دستوری بنام خسرو ماونداد در یزد داستان را شنیده است و حدود ۶۵ سال بعد در سال ۹۹۱/۱۰۳۲ ق به کرمان آن را به نظم آورده است و نوجوانی بنام خسرو رستم آن را کتابت کرده است. روزنبرگ نیز این داستان را در ۱۹۰۹ م تصحیح و چاپ کرده است. این رساله داستان بدگویی یکی از زرتشتیان نومسلمان یزدی در نزد جهانشاه حاکم هرات مبنی بر کافر بودن زرتشتیان و فرمان حاکم به مرگ آنان یا پذیرش اسلام است. موبدی جمشید نام به هرات می‌رود و پس از تلاش بسیار پادشاه را متقاعد به یکتاپرستی زرتشتیان می‌کند و حکم او را ملغی و زرتشتیان را از نابودی نجات می‌بخشد. آنگاه زرتشتی سخن‌چین را گرفته بر درختی می‌بندند و بر روی او شیره و عسل ریخته تا نمرده موریانه او را بخورند. این داستان از آن روزگار جهانشاه قراقویونلو باید باشد که در ۸۶۲ ق هرات را گشود و یک سالی آنجا بود. او هم گرایش‌های بدعت‌آمیز دینی داشت و هم در کنار تعصبات دینی از تسامع و تساهل برخوردار بود. افزون بر روایات داراب هرمزدیار و دستنویس‌های آن اسناد دیگری هم وجود دارد.»

اولین فرمانروای شیعی مذهب در شرق میانه
آرامگاه جهانشاه در بخش جنوبی مسجد کبود (تبریز)

پایان کار جهانشاه

مولف تاریخ الفی کشته شدن جهانشاه را بدین‌صورت روایت می‌کند: «در این سال (هشتصد و هفتاد و دو هجری) از وقایع ایران قتل میرزا جهانشاه ترکمان است… میرزا جهانشاه از صدای چوب‌های خرگاه آگاه شد و سبب پرسید. آن امیر حقیقت به عرض رسانید. میرزا گفت که «حسن بیگ بر سر مرده من نمی‌تواند آمد.» دیگر باره آن امیر اضطراب نمود که «کار از این و آن درگذشت و لشکر بیگانه بر سر بازار رسید.» میرزا جهانشاه بیرون آمده امیرزاده محمدی و امیرزاده یوسف را به جنگ فرستاد و خود به سلاح پوشیدن توقف کرد. هنوز یک زانوبند نبسته بود که میرزایوسف رسید و به عرض رسانید که «دیگر مجال توقف نیست.» میرزا جهانگیر ناچار سوار شد و روی به گریز آورد و میرزا محمدی و میرزا یوسف لحظه‌ای جنگ کرده گرفتار شدند.

و شخصی مجهول، اسکندر نام از لشکر امیرحسن بیک، میرزا جهانشاه را تعاقب کرده به او رسید و میرزا جهانشاه از اضطراب نام خود بر زبان آورد که «میرزا جهانشاه‌ام.» اسکندر فی‌الحال او را به قتل آورد و جامه‌های قیمتی او را درپوشید و سرش را از فتراک آویخته متوجه لشکرگاه شد.»

***

کتاب «درآمدی بر تاریخ قراقویونلوها سیمای تاریخی و شخصیت ادبی جهانشاه» با عنوان فرعی ردپایی از سیاست، معماری، شعر و شمشیر به کوشش مهدی اللهیاری تبریزی با ۴۴۰ صفحه و شمارگان ۴۰۰ نسخه از سوی نشر یاس بخشایش به بازار کتاب آمده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها