آرمان قنبری، نمایش «قنبرعلی» را با اقتباسی از کتاب کنت دو گوبینو که در زمان قاجار به عنوان سفیر فرانسه در ایران فعالیت میکرد، به روی صحنه برده است. نمایشی تک پرسوناژ، که حقایقی تاریخی از آن دوران را برای مخاطب بازگو میکند.
قنبری، کارگردان نمایش «قنبرعلی» درباره پیدا کردن این شخصیت تاریخی و اجرای این نمایش به ایبنا گفت: من برای این نمایش تک پرسوناژ کار تحقیقاتی زیادی انجام دادم. من خیلی اتفاقی با کتاب کنت دو گوبینو مواجه شدم. در دورهای که به کتابخانه میرفتم و در قفسهها و بین کتابهای دوره قاجار میگشتم با شخصیت قنبرعلی مواجه شدم. اسم جد من هم قنبرعلی است و برایم سؤال بود که هیچچیزی درباره او نمیدانم. این مواجهه برایم خیالانگیز بود و اینکه قنبرعلی چه کسی میتواند باشد؛ حالا با خوانش فردی خودم و بر اساس تجربه زیسته قصه را گفتم. چون من به قصه ایمان قلبی دارم و دوستش دارم و احساس میکردم باید آن را روایت کنم، پایش ایستادم تا اجرا شود.
قنبری افزود: کنت دو گوبینو در زمان ناصرالدینشاه در ایران بوده و یادداشتهایی درباره ایران و هرات دارد که مهم است. مشخص است از نامهها و کتابهایش که قصههایی را که بین مردم رایج بوده و میشنیده، ثبت میکرده است. ایشان سفیر فرانسه در ایران میشود؛ البته آن دوره به آن وزیرمختار میگفتند.
ورود به فراشخانه دوره قاجار
قنبری ادامه داد: گوبینو داستان قنبرعلی را در «افسانههای آسیایی» مینویسد و بعداً محمدعلی جمالزاده این کتاب را ترجمه میکند که به نسبت ترجمهای آزاد از این کتاب است؛ اما بهصورت کلی به داستان وفادار مانده. بهجز آن، محمد عباسی هم ترجمه دیگری از این کتاب انجام داده. من برای اینکه این اقتباس را انجام بدهم هر دو کتاب را مطالعه و مقایسه کردم. اقتباس من شاید در مسیر اصلی داستان چندان وفادار نیست، اما استفاده از بنمایههای داستان و اشارهاش به شخصیت سرجایش است. به هر جهت مشخص نیست قنبرعلی واقعاً ریشه در واقعیت دارد یا نه.
وی درباره ویژگیهای این شخصیت گفت: قنبرعلی به لحاظ تماتیک یک آدم خیلی معمولی است. هیچ شاخصه خاصی ندارد و مثل بقیه آدمهای معمولی تلاش میکند خودش را از زندگی سخت و فقر نجات دهد و در این مسیر به شکلی تصادفی وارد فراشخانه دوره قاجار میشود.
او افزود: وضعیت نظمیه و فراشخانهها در دوره قاجار آنقدر خراب بوده که ناصرالدینشاه دست به اصلاحات گستردهای میزند و حتی مستشار میآورد تا وضعیت را درست کنند. درباره ماجرای فراشخانه دوره قاجار کتابهای زیادی نوشته شده که ما از آنها هم استفاده کردیم و پژوهشهای زیادی در این باره داشتیم. مثلاً مجموعهای دو جلدی از اسناد فراشخانه تهران استفاده کردیم. این کتاب گزارش فراشها در دوره اصلاحات آن زمان است که کنت دومونت فرت میآید و فراشها روزانه یادداشت مینویسند.
قنبری تصریح کرد: گذر قنبرعلی که به این فراشخانه میافتد، مسیر زندگیاش تغییر میکند. او وارد شکل ساختار قدرت در دوره قاجار و فساد دولتمردها میشود و سرنوشت خوبی در انتظارش نیست.
تضادهای شوکهکننده تاریخ قاجار
وی درباره جذابیت شخصیت قنبرعلی برای خود گفت: رشته تحصیلی من با تاریخ مرتبط است و من پس از اینکه در دانشگاه ادبیات نمایشی خواندم، فرهنگ و زبان باستانی ایران و ایرانشناسی راگذراندم. برای من تاریخ جالب است و تاریخ قاجار گاهی اوقات من را از تضادهای اجتماع آن دوره شوکه و غافلگیر میکند. اینها برایم خیلی جالب بود. در کل به قنبرعلی احساس نزدیکی میکردم.
او ادامه داد: در داستان گوبینو و ترجمهای که جمالزاده انجام داده، قنبرعلی داماد شاه میشود و معتقدم در چنین داستانی در واقعیت بعید است چنین کسی داماد شاه شود. خیلیها مستشرقان را متهم میکنند که خیلی اگزوتیک و خیالپردازانه به شرق نگاه میکنند و چنین اتفاقات ریشه در واقعیت ندارد. احساسم این است چنین شخصیتی در جامعه ما و در واقعیت نمیتواند داماد شاه شود. از این لحاظ با تجربه زیسته خودم نزدیکی داشت و احساسم این بود که سرنوشت واقعیاش در کتابها نیست.
قنبری درباره شباهت این شخصیت با امیرکبیر توضیح داد: خودم هم به این فکر کردم و به امیرکبیر هم در نمایش اشاراتی میکنیم، ولی قنبرعلی نماینده اقشار خیلی معمولی و پایینی جامعه است؛ نخبه سیاسی یا اجتماعی نیست. ماشین تخریب انسان که در آن دوره تاریخی بسیار فعال است، نشان میدهد فقط نخبه را نمیکشد، بلکه آدمهای معمولی و بیچاره را هم میکشد. این تفاوت و افتراقش با شخصیتی مثل امیرکبیر است.
وی افزود: امیرکبیر هم از طبقات پایین جامعه رشد میکند؛ قنبرعلی هیچوقت مدارجی را طی نمیکند و این در خوانش ما از داستان دیده میشود.

الهام گرفتن از تهران قدیم جعفر شهری
او درباره روند اقتباس گفت: از زمانی که من با این متن برخورد کردم و آن را نوشتم و اولین تمرینات را با مرتضی حسینزاده، بازیگر نمایش، انجام دادم سال ۹۸ بود. طی این مدت یک جنبه تصادفی و مکاشفهوار برایم داشته و من در طول این سالها تاریخ قاجار را میخواندم و هر جایی جسته گریخته احساس میکردم پازلی از این داستان را برایم میچیند و کامل میکند.
قنبری اضافه کرد: قنبرعلی کاری است که در کنار کتابها که منبع مستقیم اقتباس هستند، مجموعهای از کتابهای دیگر نیز کنار و پیرامونش هستند که آن فضاسازی را در کارمان انجام دادند و بنیه تاریخی نمایش را قوی کردند. مثلاً یکی از کتابهایی که استفاده کردم تهران قدیم جعفر شهری بود که برایم الهامبخش بود. برای تاریخ نظمیه از کتابهای ویلم فلور استفاده کردم تا ببینم مواردی که کتاب به آن اشاره کرده، مثل اینکه حق فراشها را میخوردند، ریشه در واقعیت دارد یا نه.
وی بیان کرد: خردهداستانهایی در قنبرعلی استفاده کردیم. یک مجموعه دو جلدی اسناد فراشخانه تهران بود که گزارش فراشها در دوره اصلاحاتی را که به آن اشاره کردم ثبت کرده است. خردهداستانها و داستانهای فرعی نمایش ما از همین کتاب شکل گرفت.
او افزود: در یکی از خردهداستانها که قصه فراشهای مرزبان را میگوییم، از کتاب افسانه نجمآبادی استفاده کردیم. جمله به جمله برای اینکه این نمایش شکل بگیرد از منابع مختلف استفاده میکردم. برای ارضای حس کنجکاویام چیزهای زیادی میخواندم. مثلاً اینکه آیا واقعه تاریخی مثل بلوای نان شیراز ریشهای در واقعیت دارد یا نه؛ در این زمینه کتابهایی میخواندم. مثلاً نان و سیاست دکتر میرکیایی کتاب خیلی جالبی برایم بود.
قنبری تأکید کرد: این کتابها هم تاریخ را معلوم میکردند و هم خردهداستانی به ما میدادند و ما در پلاتو بهصورت کارگاهی با مرتضی حسینزاده متن را پیش میبردیم. در واقع نمایشنامه قنبرعلی اینگونه شکل گرفت.
قنبری در پایان گفت: به لحاظ تاریخی و فرهنگی، سرگذشت قنبرعلی مهم است؛ مثلاً آیینهای جلوی شرایط زندگی ما قرار گرفته است.
نظر شما