سرویس میهن و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در ایران، وضعیت ترجمه کتابهای جهان عرب محدود و چندان به روز نیست و کمتر به منابع دستاول و واقعی این منطقه پرداخته شده است. بیشتر ترجمههای موجود، از زبانهای غربی مانند انگلیسی و فرانسوی انجام شده و تصویری غیرمستقیم و واسطهای از تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشورهای عربی به مخاطب ارائه میدهند. این موضوع باعث شده است که خواننده ایرانی، برای شناخت دقیق و عمیق مسائل جهان عرب، به منابع دستاول دسترسی چندانی نداشته باشد.
به ویژه در حوزههایی مانند فلسطین و اسرائیل، لیبی و سوریه، که مسائل سیاسی و تاریخی پیچیده و حساس دارند، خلأ آثار دستاول و تحلیلهای نزدیک به واقعیت بیشتر احساس میشود. ضعف انتشار، کمبود مترجمان مسلط به زبان عربی و ادبیات غنی منطقه، و تمرکز بر ترجمههای صرفاً تحتاللفظی، سبب شده که آثار مهم و آموزنده عربی کمتر شناخته شوند.
حسین جابریانصاری، دیپلمات و مترجم بر این باور است که پر کردن این خلأ تنها با ترجمه آثار دستاول و تحلیلمحور، همراه با روشهای انتشار خلاقانه مانند انتشار پاورقی در روزنامهها، ممکن است. این رویکرد باعث میشود کتابها علاوه بر ثبت شدن در تاریخ، مخاطبان واقعی خود را پیدا کنند و درک صحیحتری از جهان عرب به جامعه ایرانی منتقل شود.
حسین جابری انصاری، دیپلمات و مدیرعامل ایرنا با حضور در اتاق گفتوگوی ایبنا به بیان دغدغههای خود از ترجمه و نشر کتاب در زمینه ادبیات جهان عرب پرداخت.
در ترجمههایی که شما انجام دادهاید، به نظر میرسد ایدهتان این بوده که از هر کشور عربی یک اثر را انتخاب و ترجمه کنید. با توجه به وضعیت نشر و ترجمه در کشورهای عربی در ایران، بهویژه برای مخاطب عام، منابع متنوع و غنی چندانی در دسترس نیستند و بهجز دوران بهار عربی و جنبشهای منطقهای، حجم کتابهای عمومی و قابل توجه کم است. لطفاً توضیح دهید چرا تصمیم گرفتید از هر کشور عربی یک کتاب را انتخاب کنید و این انتخاب بر چه اساسهایی صورت گرفت؟
واقعیت این است که من هیچگاه مترجم حرفهای نبودهام و ترجمه برایم تفنن نبوده است. سالها فعالیت دیپلماتیک و اداری در ایران مرا با مطالعه و مطبوعات آشنا کرد، اما فرصت تولید ادبی و پژوهشی نداشتم. پس از فراغت از مسئولیت در وزارت امور خارجه، فرصتی پیدا کردم تا به دغدغهای دیرینه بپردازم؛ ادبیات جهان عرب، حوزهای که در ایران با خلأ جدی مواجه است. اکثر ترجمهها از زبانهای بیگانه مانند انگلیسی یا فرانسه انجام شدهاند و تصویری واسطهای از جهان عرب ارائه میدهند، در حالی که فهم مستقیم فرهنگ و واقعیتهای همسایگان عرب تنها از مسیر ترجمه متون اصلی ممکن است. زبان عربی و تجربه سالها فعالیت در حوزه عربی امکان این کار را برای من فراهم کرد.
طبیعی بود که از تجربه شخصی آغاز کنم. بیش از چهار سال سفیر ایران در لیبیِ اواخر دوران قذافی بودم و مطالعات گستردهای درباره ساختار حکمرانی او داشتم. کتاب «فی خیمة القذافی»، شامل پنج روایت دستاول از نزدیکترین افراد به قذافی، اثری خوشخوان، آموزنده و نزدیک به واقعیت است و به همین دلیل آن را برای ترجمه انتخاب کردم.
همزمان، ترجمه خاطرات فاروق الشرع، وزیر خارجه دیرپای سوریه، به نام «روایت گمشده» را آغاز کردم. این اثر نیز دستاول و خوشخوان است و تجربه سه دهه حضور او در حکومت حافظ اسد را بازگو میکند؛ متنی ادبی، تحلیلی و آموزنده که از نظر ادبی نیز زیباست.
پس از این دو پروژه، سراغ کتاب «اخگر به گریبان» رفتم؛ خاطرات و تأملات الیاس شوفانی، متفکر و متخصص مطالعات اسرائیل و صهیونیسم. شوفانی، مسیحی فلسطینی و اهل پژوهش، علاوه بر روایت زندگی، دورهای جامع از صهیونیسمشناسی و مسئله فلسطین ارائه میدهد. ابتدا پاورقی این اثر در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد و در نهایت مؤسسه انتشارات ایران آن را چاپ کرد.
در همین مقطع، منیر شفیق، متفکر و استراتژیست فلسطینی، نسخهای از کتاب خاطراتش را فرستاد. ۶۶۰ صفحه کتاب را ظرف شش ماه، شنبه تا چهارشنبه، از ساعت ۸ صبح تا ۴ بعدازظهر ترجمه کردم. عنوان اصلی «من جمر إلی جمر» به معنای «از گل آتشی به گل آتشی» بود و من با الهام از شعر صائب تبریزی، نام فارسی «اخگر به گریبان» را برگزیدم.
این سه سال خانهنشینی، با توفیق الهی و شرایط خاص زندگی، شاید مثمرترین و باارزشترین سالهای عمرم بوده است؛ تجربهای که مصداق واقعی عبارت عربی «رب ضارة نافعة» است؛ بسا ضرری که سرشار از سود است و خودم آن را در زندگی لمس کردهام.
در نامگذاری کتابهایی که ترجمه کردهاید، دقت و ظرافت ویژهای دیده میشود؛ شما توانستهاید عنوان فارسی را هم با معنای اصلی عربی هماهنگ کنید و هم با ادبیات کهن همخوانی داشته باشد. در میان دیپلماتهای ما، چنین تسلطی بر ادبیات کهن و ذوق در ترجمه و نامگذاری کتابها بسیار نادر است. لطفاً بفرمایید علاقه شما به ادبیات از چه زمان و تحت چه شرایطی شکل گرفت و این علاقه چگونه در انتخاب و ترجمه کتابهایتان نمود یافته است؟
فکر میکنم در ایران، به طور متوسط، جامعه ما به نوعی با شعر و ادبیات، حتی اگر در درجات متفاوت، در هم تنیده است. اساساً ایرانیان گرایش ویژهای به شعر و شاعری دارند و از منظر مسائل فکری و سیاسی، برخی تحلیلگران معتقدند که این روحیه ادبی باعث شده در برخی حوزههای دیگر فکری و سیاسی، نقاط ضعفی هم داشته باشیم؛ چون ذهنیت ایرانیها، تاریخی، گاهی مبتنی بر تأمل و مشاهده است، مثلاً همان مفهوم کلاسیک «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین». بنابراین، بخشی از پاسخ سؤال شما این است که به طور متوسط، جامعه ایران، ولو به شکل خفیف، با ادبیات و شعر پیوند دارد و این امر در عموم مردم دیده میشود.
من از همان ابتدای زندگی، در خانوادهای بزرگ شدم که مرحوم پدرم دیوانهای همه شاعران بزرگ ایران را در کتابخانه کوچک خود داشت. با اینکه سواد مکتبخانهای داشت و سواد جدید نداشت، اما بسیار آگاه و اهل مطالعه بود، خطی خوش داشت و ذوق ادبی ویژهای. گاهی هم شعر میسرود. در چنین فضایی، عشق به کتاب و ادبیات در وجود من نشست و ادامه پیدا کرد؛ چیزی که از آن گریزی نیست و تا امروز، زیباترین لحظات زندگیام، رفتن به کتابفروشیها، شرکت در نمایشگاههای کتاب، خریدن کتاب و خلوت کردن در کتابخانه کوچک خودم است.
یادم هست دیوان هشت یا نه جلدی شاهنامه فردوسی، چاپ مسکو، در کتابخانه پدرم بود و او حتی در سفرها، حین رانندگی، شعر میخواند و حفظ بود. چنین فضایی، طبیعی است که من را به شعر و ادبیات نزدیکتر کرد. از همان زمانی که شروع به خواندن کردم، کشش و گرایش خاصی به شعر و ادبیات داشتم و همچنان دارم.
حتی وقتی سخنگوی وزارت خارجه بودم، اولین نشست سخنگوییام را با شعر آغاز یا به پایان بردم. این عشق و علاقه، به لطف خداوند، در کار ترجمهام نیز نمود یافته است. در ترجمه، سعی کردم متن و عنوان کتابها تحتاللفظی نباشد و به ویژه در انتخاب عنوان، وقت و دقت زیادی صرف کردم.

برای مثال، کتاب «من جمر إلی جمر» را میشد ترجمه تحتاللفظی کرد، اما من میخواستم مفهومی عمیقتر و مرتبط با ادبیات فارسی ارائه دهم. در کتاب «پیوسته بیقرار» از انوری، عنوانی انتخاب کردم که با مفهوم اصلی کتاب و تورق صفحات آن هماهنگ باشد. برای خاطرات آقای منیر شفیق نیز، از شعر صائب تبریزی الهام گرفتم و عنوان «اخگر به گریبان» را برگزیدم. این شعر بازتابدهنده درد و رنج ملت فلسطین و زندگی پرجنبوجوش و مبارزاتی منیر شفیق بود و با ۶۶۰ صفحه خاطراتش همخوانی داشت.
در کتاب مرحوم الیاس شوفانی، مفهومی مکرر وجود دارد که او چندین بار تکرار میکند: «من هیچگاه آرام نداشتم، قرار نداشتم. هر وقت میرفتم، مثلاً در آمریکا درس بخوانم، عضو هیئت علمی شوم و تدریس کنم، باز میدیدم نمیتوانم آرام بگیرم. آمدم به بیروت و وارد عرصه مبارزاتی شدم.» خلاصه اینکه او همیشه بیقرار بود.
برای بازتاب این ویژگی در عنوان کتاب، به شعر انوری رجوع کردم: «پیوسته بیقرار چو سیماب و اخگرم» و از آن برای نام کتاب استفاده کردم. شعر و ادبیات فارسی آنقدر غنی است که اگر به آن رجوع نکنیم، خودمان متضرر میشویم؛ در حالی که شعر و ادبیات هیچ چیزی از دست نمیدهد.
خوشحالم که این ذوق عمومی، به عنوان فردی از جامعه ایران که پیوندی با شعر و ادبیات دارد، توانست در ترجمهها و عناوین کتابها نمود پیدا کند. البته در دو کتاب دیگر که ترجمه کردم، مانند «در خیمه قذافی» و «روایت گمشده»، عنوانها تقریباً تحتاللفظی بودند و به خودی خود گویا و زیبا بودند. اما در کتاب شوفانی، عنوان عربی «بوح فی المتاح» به معنای «فاشگویی ممکن» را نمیشد به صورت تحتاللفظی ترجمه کرد. ابتدا «فاشگویی ممکن» را در نظر گرفتم، اما احساس کردم با روح کتاب همخوانی ندارد.
بنابراین به سراغ مفهوم مرکزی کتاب رفتم و عنوان «پیوسته بیقرار» را انتخاب کردم، که برگرفته از شعر انوری است و به نظرم، نه تنها با محتوا همخوانی داشت، بلکه زیبا و مناسب شد. این رجوع به ادبیات، تجربهای موفق و دلنشین در ترجمه بود.
برخی از دوستانم که خاطرات یا کتابهای دیگری منتشر میکنند، توجهشان به این مسئله جلب شده و حالا من نقش مشاور انتخاب عنوان کتاب را پیدا کردهام. آنها میگویند: «تو که این ذوق را داری، کمک کن یک عنوان زیبا از دل ادبیات پیدا کنیم.» البته کار آسانی نیست و واقعاً سخت است. در مورد کتاب «پیوسته بیقرار» هم نمیدانم چه شد که ایدهها به هم چسبید و به لطف خدا، این عنوان از دل ادبیات بیرون آمد.
نکتهای که در صحبتهایتان اشاره کردید—اینکه کتابها را بهصورت پاورقی در چند روزنامه منتشر کردهاید—بسیار ظریف و هوشمندانه است. بهویژه انتخاب پاورقی در روزنامه «دنیای اقتصاد» که یکی از پرتیراژترین و پربازدیدترین روزنامههای کشور است، این برداشت را ایجاد میکند که دغدغه شما تنها ترجمه نبوده، بلکه پیش از هر چیز، دغدغه خوانده شدن و در دسترس قرار گرفتن مطالب نیز برایتان اهمیت داشته است؟
من پیشتر گفتهام که مترجم حرفهای نیستم و ترجمه را بهصورت تفننی هم آغاز نکردم؛ بلکه این کار ناشی از نیازی مشخص و در لحظهای ویژه از زندگی بود که فرصت آن فراهم شد و احساس کردم وقت آن رسیده است دغدغه و دردی را که در درون داشتم، پیگیری کرده و کاری مفید انجام دهم.
یکی از دغدغههای اصلی من این است که برخی مسائل مرتبط با جهان عرب، بهویژه موضوع فلسطین و اسرائیل، در ایران چنان وارد فضای رسمی و حکومتی شدهاند که هم نخبگان و هم عموم جامعه—مخاطبان کتابها—به دلیل استفاده مکرر، شعارزدگی یا غلظت بالای جنبههای ایدئولوژیک و دولتی، دچار نوعی دلزدگی و حتی انزجار نسبت به این مسائل شدهاند.
از همان ابتدا که ترجمه را آغاز کردم، همواره در ذهنم انتشار آن نیز بود. دغدغهام این بود که ترجمه، فراتر از نسخه چاپی کتاب، در دسترس تعداد بیشتری از مخاطبان قرار گیرد و خوانندگان روزنامه نیز با این مطالب آشنا شوند. به همین دلیل اصرار داشتم که متنها در روزنامه «دنیای اقتصاد» منتشر شود، زیرا میدانستم این روزنامه مخاطبان خاص خود را دارد و میخواستم کاری که بر اساس یک نیاز و دغدغه واقعی انجام شده، بتواند تأثیرگذار باشد و مخاطب پیدا کند. حتی در انتشار کتاب نیز تمایل داشتم این اثر در انتشارات دنیای اقتصاد چاپ شود.

بیتردید، دغدغه مخاطب همواره در ذهن من بود و ایده انتشار پاورقی در روزنامهها از همین نگاه نشأت گرفت. عملاً از چهار کتابی که ترجمه کردم، سه کتاب به صورت پاورقی کامل در روزنامهها منتشر شد. کتاب خاطرات منیر شفیق بسیار مفصل بود و اگر قرار بود تمام آن در روزنامه منتشر شود، زمان زیادی میطلبید، بنابراین گزیدههایی از آن در روزنامه «ایران» منتشر شد تا مخاطب بتواند با محتوای آن آشنا شود.
به هر حال، فکر میکنم استفاده از این روش و شیوه انتشار باعث شد که اهل کتاب، با توجه به ماهیت ویژه این آثار و چالشهایی که پیشتر اشاره کردم، توجهی به آنها نشان دهند و بخش قابل توجهی از موفقیت این ترجمهها نیز مرهون همین سبک انتشار بوده است.
نظر شما