جمعه ۱۱ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۳
دبیرکل حزب الله در نوجوانی چه کتابی را مطالعه کرد؟

به گفته‌ سید حسن نصرالله، در حدود هشت یا نه سالگی، علاقه‌اش به کتاب‌های اسلامی آغاز شد. بعدها کتاب‌هایی چون قضاوت‌های امیرالمؤمنین (ع) را نیز تهیه کرد و به مطالعه پرداخت. در ۱۴ سالگی، در روستای بازوریه برای نخستین بار به منبر رفت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «سید عزیز، زندگی‌نامه خودگفته حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان» حاصل ساعت‌ها گفت‌وگوی اختصاصی حمید داوودآبادی، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس با دبیرکل حزب‌الله لبنان در سال ۱۳۷۷ است. در این کتاب، سید حسن نصرالله برای نخستین بار زوایای ناگفته‌ای از زندگی خود را بازگو می‌کند. بسیاری از خاطرات و روایت‌های مطرح‌شده در این اثر، پیش‌تر منتشر نشده بودند. همچنین پیاده‌سازی نوارهای ضبط‌شده از سخنان سید حسن نصرالله و ترجمه متون عربی به فارسی بر عهده علیرضا موحدی بوده است.

حمید داوودآبادی در زمستان ۱۳۷۷ به لبنان سفر کرد و طی دو جلسه، در مجموع شش ساعت گفت‌وگوی ویدئویی با سید حسن نصرالله درباره زندگی و خاطراتش ضبط کرد. این کتاب همچنین مورد توجه رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای، قرار گرفت و ایشان تقریظی بر آن نوشتند. متن تقریظ چنین است: «هر چیزی که مایهٔ شناخت و تکریم بیشتر آن سید عزیز شود، خوب و برای من مطلوب است.» اکنون به مناسبت سالگرد درگذشت شهید سید حسن نصرالله، مروری بر این کتاب داریم تا با ابعاد شخصیتی او و زوایای کمتر گفته‌شده از زندگی‌اش از دوران کودکی تا ورود به فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و سپس رهبری‌اش در حزب‌الله آشنا شویم.

عضویت در جنبش امل در نوجوانی
سید حسن نصرالله فرزند سید عبدالکریم و مهدیه صفی‌الدین، در روز جمعه ۹ شهریور ۱۳۳۹ شمسی در یکی از محله‌های حومه شرقی شهر بیروت به دنیا آمد. او در خانواده‌ای بزرگ شد که دارای پنج خواهر و چهار برادر بود. به گفته سید حسن نصرالله، خانواده‌ی آنان جزو خانواده‌های فقیر و مستضعف جامعه به شمار می‌رفتند. سید حسن در مقطع راهنمایی بود که آتش جنگ داخلی لبنان شعله‌ور شد. جنگ داخلی لبنان مجموعه‌ای از درگیری‌های داخلی بود که با دخالت نیروهای خارجی از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۹، به مدت پانزده سال ادامه یافت. با آغاز جنگ داخلی، مدارس تعطیل شدند و جنوب بیروت به دست فالانژها سقوط کرد. خانواده سید حسن، مانند بسیاری از ساکنان دیگر، ناچار شدند آنجا را ترک کنند و به جنوب لبنان بروند. آن‌ها حدود یک سال در آن منطقه ماندند و سید حسن در همان‌جا تحصیلات دبیرستانی خود را آغاز کرد.

سید حسن تا ظهر در مدرسه درس می‌خواند و بعدازظهرها در مغازه به پدر کمک می‌کرد. حتی روزهای عید و تعطیل نیز در مغازه کار می‌کرد. پدرش از نماز صبح تا دوازده شب در مغازه حضور داشت و مادر نیز گاهی به او کمک می‌کرد تا فرصتی برای استراحت پیدا کند. پس از مهاجرت از شرق بیروت به جنوب لبنان، سید حسن همراه با گروهی از جوانان محله‌شان فعالیت‌های اسلامی خود را در روستا آغاز کرد. در آن زمان، تشکیلاتی وابسته به جنبش اَمَل در روستا فعال بود؛ جنبشی که در دوران حضور امام موسی صدر در لبنان شکل گرفته بود. نصرالله که در آن زمان تنها ۱۵ سال داشت و در دبیرستان تحصیل می‌کرد، به عنوان مسئول جنبش اَمَل در روستای خود انتخاب شد و حدود یک سال و نیم این مسئولیت را بر عهده داشت. جنبش اَمَل در آن زمان بسیار ضعیف بود و عملاً تشکیلات و ساختار قدرتمندی نداشت که بتواند در برابر دشمنان ایستادگی کند.

علاقه زیاد پدر سید حسن به سید موسی صدر
به گفته سید حسن نصرالله، خانواده‌اش مذهبی و متدین بودند، اما این دینداری بیشتر عرفی، سنتی و عادی بود. با این حال، او از همان کودکی علاقه بیشتری به فعالیت‌های فرهنگی و اسلامی نشان می‌داد. از همان سنین کم، وقتی در کنار روحانیون می‌نشست، با دقت به عمامه‌هایشان نگاه می‌کرد و حتی برای خودش عمامه می‌ساخت. پدر و مادر سید حسن در حد خواندن نمازهای واجب، گرفتن روزه و آشنایی متوسط با احکام شرعی دیندار بودند. اما او از همان کودکی قرآن‌های موجود در خانه را مطالعه می‌کرد، به بهشت و جهنم می‌اندیشید و گاهی خواب آتش و جهنم می‌دید.

در محله او افراد متدین زیادی وجود نداشتند که بتوان از آنان اصول اسلامی را فرا گرفت. تنها یک پیرمرد سالخورده با محاسنی سفید بود که سید حسن ساعت‌ها در مغازه‌اش می‌نشست و با دقت به نماز خواندن او نگاه می‌کرد. پدرش علاقه زیادی به سید موسی صدر داشت و عکس‌های او را به خانه می‌آورد. سید حسن ساعت‌ها به عکس‌ها خیره می‌شد و به او عشق می‌ورزید.

در حدود هشت یا نه سالگی، علاقه‌اش به کتاب‌های اسلامی آغاز شد. بعدها کتاب‌هایی چون قضاوت‌های امیرالمؤمنین (ع) را نیز تهیه کرد و به مطالعه پرداخت. در ۱۴ سالگی، در روستای بازوریه برای نخستین بار به منبر رفت. عالمی به نام شیخ علی شمس‌الدین که خود چندان اهل سخنرانی نبود، اصول خطابه را به او آموخت و او را بسیار تشویق کرد. اولین سخنرانی سید حسن تنها ۷ دقیقه طول کشید و او آن را از روی نوشته خواند. اما همین سخنرانی با تشویق و تحسین حاضران روبه‌رو شد. هیچ‌کس او را نقد نکرد. تنها یک هفته بعد، سخنرانی دومش را به صورت ایستاده و بدون نوشته، به مدت ۲۰ دقیقه ایراد کرد. از آن پس، هر زمان کسی در روستا از دنیا می‌رفت، از او دعوت می‌کردند تا سخنرانی کند. حتی از روستاهای دیگر نیز برای منبر دعوت می‌شد.

دبیرکل حزب الله در نوجوانی چه کتابی را مطالعه کرد؟

بازداشت سید حسن نصرالله در عراق
سید حسن نصرالله به دنبال کسی می‌گشت که بتواند او را به نجف برای تحصیل علوم دینی ببرد و سرانجام از طریق سید محمد غروی، یکی از دوستانش این فرصت فراهم شد. با این حال، پدر و مادرش ابتدا با رفتن او به حوزه مخالف بودند. مادر ذهنیت خوبی نسبت به حوزه نداشت و می‌گفت: «اگر به حوزه بروی، مثل گدایان می‌شوی.» زیرا در آن روزگار در لبنان چنین تصوری رواج داشت که روحانی کسی است که با کمک‌های مردمی زندگی می‌کند. پدر و مادر رضایت نمی‌دادند. اما سید حسن توانست آنان را قانع کند. در حالی‌که سید حسن تنها ۱۵ سال داشت، به تنهایی راهی نجف شد و به دیدار امام موسی صدر رفت و به خواسته امام موسی صدر، از همان روز، سید حسن تحت نظر سید عباس موسوی قرار گرفت.

در همان سال، گروهی از طلاب لبنانی برای تحصیل به نجف آمده بودند و نزد سید عباس موسوی درس می‌خواندند. آنان تمام سال را به درس و مطالعه مشغول بودند و سید عباس برایشان آزمون‌های ماهانه برگزار می‌کرد. در آن روزها، سازمان اطلاعات عراق مراقبت شدیدی بر فعالیت‌ها در نجف داشت. سید حسن نصرالله از مراجع مختلف شهریه دریافت می‌کرد، از سید خویی ۱۰ دینار، از شهید صدر ۲ دینار و از امام خمینی ۵ تا ۱۰ دینار (بیت امام خمینی، صرفاً بعد از برگزاری امتحان و قبول شدن طلبه در آزمون ماهانه شهریه را پرداخت می‌کرد)، اما با توجه به وضعیت مالی ضعیف خانواده‌اش، از سوی آن‌ها هیچ کمکی دریافت نمی‌کرد و تلاش داشت با همان شهریه اندک، هزینه‌های زندگی خود را تأمین کند.

در سال ۱۳۵۸، به مناسبت اربعین، سید عباس موسوی طلاب را تشویق کرد تا به صورت پیاده به کربلا بروند. هنگام ورود به کربلا، ارتش عراق شهر را محاصره کرد و هواپیماهای عراقی زائران را بمباران کردند. در این حادثه، عده‌ای به شهادت رسیدند و تعدادی از لبنانی‌ها بازداشت شدند. این واقعه بعدها به عنوان اولین انتفاضه بیستم صفر شناخته شد. پس از بازگشت از کربلا، مشخص شد که سازمان اطلاعات عراق سید موسی صدر و بسیاری از علما را بازداشت کرده است. از آن روز، فشارها و سخت‌گیری‌ها بر طلاب لبنانی در نجف افزایش یافت. به مرور، عده‌ای از طلاب دستگیر و تعدادی نیز به لبنان بازگردانده شدند. سید حسن نصرالله نیز همراه با جمعی از طلاب بازداشت شد، اما پس از مدتی آزاد گردید و به لبنان بازگشت.

همکاری با متوسلیان برای آموزش نظامی لبنانی‌ها
در سال ۱۳۶۱، رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد. به دستور امام خمینی، نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به لبنان اعزام شدند. مأموریت آن‌ها آموزش نیروهای بسیجی و تربیت لبنانی‌ها بود و به‌طور مستقیم در جنگ شرکت نداشتند. نخستین گروهی که از ایران برای آموزش اعزام شدند، به سرپرستی احمد متوسلیان بود. سید حسن نصرالله کار پذیرش داوطلبان لبنانی برای سپاه را انجام می‌داد. بعدها مسئولیت آموزش عقیدتی به او سپرده شد و سپس به عنوان مسئول بسیج در منطقه بِقاع منصوب گردید.

سید حسن، بر مسند رهبری حزب‌الله
در سال ۱۳۶۴، سید حسن نصرالله به بیروت رفت و به عنوان معاون سید ابراهیم امین فعالیت کرد. سید ابراهیم، رئیس دفتر سیاسی حزب‌الله و مسئول منطقه بیروت بود. یک سال بعد، مسئولیت منطقه بیروت به سید حسن واگذار شد. در سال ۱۳۶۷، تمام شعبات حزب زیر نظر سید ابراهیم امین اداره می‌شد؛ شورا تصمیم‌گیری می‌کرد و سید حسن مسئول اجرای تصمیمات بود و تا سال‌های ۱۳۶۸ و اوایل ۱۳۶۹ در همان مسئولیت باقی ماند. در همین دوره تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به قم برود. با اجازه آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، که در آن زمان برای او دست‌خطی نوشت و او را به عنوان نماینده حزب‌الله در ایران معرفی کرد، وارد قم شد. او در قم به تحصیل پرداخت و همزمان نماینده حزب‌الله در ایران بود و کارهای حزب‌الله را پیگیری می‌کرد.

سید عباس موسوی از سال ۱۹۹۱ دبیر کلی حزب‌الله را بر عهده گرفته بود. پس از شهادت او، شورای حزب‌الله جلسه‌ای تشکیل داد. همه اعضای شورا از نظر سنی بزرگ‌تر از سید حسن بودند، اما در آن جلسه همگی بر انتخاب او به عنوان دبیرکل حزب‌الله اجماع کردند؛ حتی شیخ طفیلی، دبیرکل پیشین حزب که سن بیشتری داشت. سید حسن نصرالله گاه در جبهه‌های جنگ با رژیم صهیونیستی حضور مستقیم داشت و در اتاق عملیات مدیریت مستقیم عملیات را بر عهده می‌گرفت.

بنیان و ساختار حزب‌الله از گروهی از مؤمنان و متدیّنان تشکیل شد که به چند دسته تقسیم می‌شدند؛ گروهی از این افراد قبلاً در جنبش اَمَل فعال بودند و از آن جدا شده بودند. برخی دیگر معتقد بودند باید به سپاه ملحق شوند و به همان‌چه ایرانی‌ها انجام می‌دهند ملتزم باشند. تصمیم نهایی این شد که خودِ حزب‌الله مستقل تصمیم‌گیری کند و بر سر یک طرح معین توافق حاصل شود، آن طرح به ایران ارجاع شود و از امام تکلیف طلب شود.

داغ شهادت فرزند
سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله، حدود دو سال قبل از شهادتش درس را رها کرده و پس از چند ماه آموزش‌های مختلف به مقاومت پیوست. حضور او در جبهه با اطلاع و اجازه سید حسن صورت می‌گرفت، چرا که هیچ‌کس بدون اجازه سید حسن، حق حضور در خط مقدم را نداشت. هویت واقعی سید هادی مدتی پنهان نگه داشته شد و او با نام مستعار «یاسر» شناخته می‌شد، تا اینکه همرزمانش نسبت او را شناختند. تا لحظه شهادت، سید هادی همچون یک رزمنده عادی بود و هیچ مسئولیتی نداشت.

دو روز قبل از عملیات، نزد سید حسن رفت و برای مأموریت جدید از او اجازه گرفت. در آن عملیات، به شهادت رسید. پیکر سید هادی ابتدا در دست دشمن بود و آنها خواستند او را مبادله کنند، اما حزب‌الله به تصمیم سید حسن حاضر به تبادل پیکر نشد؛ زیرا اولویت را در تبادل اسرای زنده می‌دانستند و معتقد بودند لاجرم روزی پیکر شهدا بازگردانده خواهد شد، ولی اصل بر بازگشت اسرای زنده است. در کمتر از یک‌سال، گروهی از اسرا مبادله شدند و پیکر شهدا بازگردانده شد.

وقتی سید حسن با شهادت‌طلبان وداع می‌کرد، از آنان طلب شفاعت می‌کردد و همیشه از آن‌ها قول می‌گرفت که برای او شفاعت کنند. سید حسن نصرالله می‌گفت: «امیدمان این است که بتوانیم این سرزمین را برای ظهور حضرت حجت آماده کنیم و امیدواریم روزی بیاید که بتوانیم در قدس نماز بخوانیم. من چیزی نیستم؛ سربازی کوچک برای سیدنا القائد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و خادم کوچکی در صفوف حزب‌الله؛ انتصاب به این مسئولیت برای من مایه شرافت و افتخار است.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها