به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از دیسپچ، ووکایسم (Wokeism) واژهای است که در سالهای اخیر به یکی از مناقشهبرانگیزترین اصطلاحات عرصه فرهنگ و سیاست بدل شده است. ریشهی آن در واژه «woke» به معنای «بیدار» است که نخست در ادبیات سیاهپوستان آمریکا به کار میرفت و به معنای هوشیاری نسبت به بیعدالتیهای نژادی و اجتماعی بود. اما از حدود یک دهه پیش، این واژه وارد جریان اصلی فرهنگ و سیاست شد و به تدریج بار معنایی تازهای یافت.
در سالهای اولیه رواج این واژه «ووک بودن» نشانهای مثبت بود ولی در گذر زمان این اصطلاح در دست منتقدان به معنای «افراط در حساسیت سیاسی» و «تحمیل هنجارهای اخلاقی سختگیرانه» به کار رفت که اخیراً معضلی در صنعت نشر شده است.

پیامد ناخواسته دیگری از «ووکایسم» این بود که فرهنگ ادبی آمریکا را به شکلی بیمارگون دگرگون کرد. این همان استدلالی است که «آدام سزتلا» در کتاب تازهاش، «این کتاب خطرناک است! چگونه هراس اخلاقی، رسانههای اجتماعی و جنگهای فرهنگی نشر را بازسازی میکنند»، موضوع قابل تاملی را مطرح میکند.
سزتلا که بهتازگی دکترای ادبیات انگلیسی را از دانشگاه کرنل گرفته، آنچه را «دوران حساسیت» مینامد کالبدشکافی میکند؛ دورانی که از حدود پانزده سال پیش با گسترش شبکههای اجتماعی شروع شده است. کنشگران آنلاین، که ظاهراً میخواستند افقهای تازه بگشایند، در عمل برعکس عمل کردند؛ سختگیر، سانسورگر و طردکننده شدند. و اغلب چندان خوشبرخورد هم نبودند.
مشکل اما زمانی اوج گرفت که در «دوران حساسیت»، مطالبههای مشروع برای اصلاح به هراس اخلاقی تبدیل شد. نمونهاش جنجال ۲۰۱۹ علیه رمان وارث خون نوشته «امیلی ون ژائو» بود. رمانی که در پادشاهی باستانی روایت میشد که نظامهای ستم در آن بر پایه نژاد شکل نگرفته بودند. اما موجی از مخالفان در توییتر او را «ضدسیاه» و «غارتگر فرهنگی» خواندند؛ بسیاری از آنها حتی کتاب را نخوانده بودند، چون هنوز منتشر نشده بود. ژائو، در بیانیهای که بیشتر به التماس گروگان میمانست، بابت مشکلی که ایجاد کرده عذر خواست.
سرانجام وارث خون منتشر شد و عموماً نقدهای مثبتی گرفت و معلوم شد که وجود شبکههای اجتماعی نوعی حس منفی ایجاد کرده بود. آنها خود را «متخصص» معرفی میکنند، تنها به این دلیل که هویت مشترکی با شخصیتهای داستانی دارند. و اغلب چنین مینمایانند که همهی افراد یک گروه اقلیت، یکسان فکر و رفتار میکنند.
سزتلا یادآور میشود که روزگاری در مطبوعات قاعده نانوشتهای وجود داشت: تنها وقتی میتوانی کتابی را نقد کنی که خودت کتابی نوشته باشی. چون نوشتن کتاب سالها نظم و تلاش میطلبد و برای بیشتر مردم دستنیافتنی است. اما امروز هر کسی میتواند منتقد باشد، از طریق توییتر، تیکتاک، گودریدز و دیگر پلتفرمها. و گاه کمپینهایی به راه میافتد تا کتابی را با انبوه امتیاز یکستاره دفن کنند. نمونهاش حمله به لاری فارست، نویسنده جادوگر سیاه، که تنها «گناهش» این بود که به نوجوانان القا کرد حتی آدمهای خطاکار و متعصب هم میتوانند تغییر کنند.
سزتلا یادآور میشود که بسیاری از هراسهای اخلاقی از کتابهای کمیک تا ماریجوانا سرانجام چنان افراطی شدند که مردم عاقل روی برگرداندند. اما «دوران حساسیت» هنوز ادامه دارد و در مدارس، کتابخانهها، آژانسهای ادبی و صنعت نشر گسترش یافته است.
صداق بارز این ادعا آن است که تقریباً همهی نویسندگان، ویراستاران و ناشران برجستهای که سزتلا برای کتابش با آنها گفتوگو کرد، حاضر نشدند نامشان علنی شود؛ حتی یک معاون ارشد در یکی از بزرگترین ناشران جهان، با وجود همدلی با انتقادات او، حاضر نشد مصاحبهاش ضبط یا نقل شود. تنها جمله صادقانهای که گفت این بود: «خیلی چیزها در ده، پانزده سال اخیر تغییر کرده.»
نظر شما